آیا توحش جنگ را می توان مدنی ساخت؟
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبهاز اواخر قرن نزده بدین سو تلاش هایی در جریان بوده است تا توحش جنگ را کم سازند و آن را مدنی گردانند. کنوانسیون ژنو یکی از این اقدام ها است.
پروفیسور برند گراینر، مورخ جنگ از هامبورگ آلمان، به این نظر است که از قرن نزدهم بدین سو دو نوع انکشاف ایجاد شده است. یکی این که جنگ فراگیر شده است، یعنی جنگیدن دیگر به میدان جنگ محدود نمی شود، بلکه جامعه مدنی را نیز در بر دارد. مردم ملکی دیگر یک بخش همیشگی اداره جنگ اند. آنها یا به حیث تولیدکنندگان تجهیزات جنگی و یا چون اسیران جنگ مطرح می باشند. برخی از جناح های جنگی از مردم ملکی به عنوان سپر حفاظتی استفاده می کنند تا طرف مقابل را زیر فشار اخلاقی قرار دهند.
انکشاف دوم مربوط به جنگ داخلی امریکا و قانون لیبرمن است که می خواهد عوارض و زواید جنگ را کنترول کند و بر این مبنا معیارهایی را به وجود آورد که جنایت های جنگی چیست، با اسیران چگونه رفتار شود و مردم ملکی یا غیرنظامی را چگونه حفاظت کرد.
پروفیسور گراینر ضمن عدم اطمینان به نتایج این اقدام ها، می گوید: «کدام راه دیگری وجود ندارد، مگر این که تلاش شود به این دیوارهای حقوقی برسیم. مسلماً این کار از روی حسن نیت است. این که چنین قاعده مندی های حقوقی کاری نمی کنند، اکثراً ما شاهد آن می باشیم. اما همین که ما از این قواعد منصرف شویم دعوای مدنی سازی مان را از دست می دهیم».
در افغانستان که هم هنوز جنگ ادامه دارد نیز این مشکلات محسوس است. حملات شبانه، کشتار مردم ملکی، بی حرمتی به اجساد شورشیان و کشتار 17 فرد ملکی توسط یک سرباز امریکایی در ولایت قندهار، مواردی بوده اند که پیش از امضای توافقنامه استراتژیک میان کابل و واشنتگن، نقاط اصلی اختلاف دو کشور را تشکیل می داد. حکومت افغانستان از حامیان بین المللی اش پیوسته تقاضا می کند تا از این اعمال جلوگیری کنند.
گراینر دلایلی را که از جانب مقام های رسمی در این مورد اظهار شده است، چندان معتبر نمی داند. او می گوید: «مشکل در چگونگی ترکیب نیروها وجود ندارد. مشکل در آن نیست که کسانی به سربازی جلب شده اند که خوب آموزش ندیده اند. تعیین کننده آن است که یک فرد در چه نوع جنگی شرکت می کند و به چه نوع جنگی اعتقاد دارد.... در جنگ هایی مانند جنگ افغانستان که یک جنگ ناموزون است، و جنگی است که در آن جبهات مشخصی وجود ندارد، از همان آغاز میلان بدان است تا سربازان شرکت کننده بیش از اندازه کار کنند و از لحاظ روانی بیش از اندازه خسته گردند».
این مورخ جنگ ادامه می دهد: «در برابر سربازان وظایفی قرار داده شده است که آنها در اساس نمی توانند انجامش بدهند. روحیه اخلاقی سربازان هیچ گاه بیشتر از این نمی شکند که احساس کنند کاملاً بی مصرف و بی فایده اند و در یک زمان و مکان غلط برای جنگیدن با مخالفانی قرار گرفته اند، که نمی شود آنها را شناسایی کرد. چنین اوضاعی حالات تهاجمی را در افراد به وجود می آورد و این حالت یک گریزگاه می طلبد. بنابراین، سرباز، دشمن را در قربانیان بی گناه و سایر مردمی جستجو می کند که به فکر او از دشمنان نامرئی اش دفاع می کنند. آنچه در افغانستان اتفاق افتاده است، دقیقاً چنین است».
گراینر معتقد نیست که جنگ هایی مانند جنگ افغانستان را بتوان کنترول کرد و یا قاعده مند ساخت. او امکانات مدنی ساختن جنگ را بسیار محدود می داند: «امکانات بسیار محدودی برای مدنی ساختن جنگ ها وجود دارد. من چنان که قبلاً گفته ام، نمی خواهم از مدنی سازی جنگ دوری کنیم، اما ما باید خود را از این توهم بیرون بکشیم که جنگ را می توان به کمک اقدام های قضایی مدنی گردانید. مگر چنان نیست که جنگ از خود پویایی خاص اش را دارد؟».
این پروفیسور تاریخ جنگ، در مورد جنگ های ناموزون مانند جنگ افغانستان بر این نظر است: «بی گناهان خسارات جنگ را بر دوش می کشند، البته نه به طور اشتباهی بلکه عمداً. طالبان افغانستان تقریباً بسیار آگاهانه مردم ملکی را همچون سپر مورد استفاده قرار می دهند تا به آنها گوشزد کنند و نشان بدهند که امریکاییان و آیساف نمی توانند شما را حفاظت کنند. آنها تقریباً یک جبهه روانی دوم در جنگ باز می کنند».
دویچه وله / رسول رحیم
ویراستار: عارف فرهمند