چشمدیدهای یک بازمانده ۱۰۲ ساله از نسلکشی هولودومور
۱۴۰۱ آذر ۱۱, جمعهلیوبوف یاروش در دو رویداد بزرگ هولودومور و جنگ جهانی دوم دار و ندار خود را از دست داده و اما با آنهم جان سالم به در برده است. او اکنون ۱۰۲ سال عمر دارد. جنگ و بدبختی بار دیگر در اوکرایین حاکم شده است. اما با وجود کبر سن، او در برابر تهاجم روسیه بیتفاوت نیست.
او روی مبل خانهاش نشسته و غمگین معلوم میشود. این زن ۱۰۲ ساله که شنوایی و بیناییاش خیلی ضعیف شده است، هنوز هم به کمک به مردم خود فکر میکند و با تمام نیرو و به صورت خستگیناپذیر کار میکند. او برای سربازان اوکرایین که علیه تهاجم روسیه مبارزه میکنند، جال استتار میبافد. او در سال ۱۹۲۰ در یکی از روستاهای منطقه شیتومیر متولد شده است.
کییف: قتل عمدی عصر استالین علیه اوکرایینی ها تکرار می شود
حین تولد لیوبوف در دهه ۲۰ قرن ۲۰ خانوادهاش به دلیل داشتن حیواناتی به شمول مرغ، خوک، گاو و اسب یک خانواده بسیار مرفه بود؛ اما پس از آن احشام و تمام وسایل خانه توسط رژیم کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق مصادره گردید و به مجتمع زراعتی اشتراکی «کلخوز» انتقال داده شد. کلخوز به مزارع بزرگ اشتراکی در اتحاد جماهیر شوروی سابق گفته میشد و این کلخوزها توسط "جمعیت سوسیالیست" اعضای آن اداره میشدند.
حین شروع قحطی هولودومور، لیوبوف هنوز ۱۳ سال عمر داشت. این گرسنگی تودهای بهطور مصنوعی توسط رهبری اتحاد جماهیر شوروی در سالهای ۱۹۳۲ و۱۹۳۳ با هدف وادار کردن دهقانان اوکرایینی به کار در مزارع جمعی و در نهایت درهم شکستن جنبش مقاومت ملی در اوکرایین سازماندهی شد. در اوایل سال ۱۹۳۱، دهها هزار تن از روشنفکران اوکرایین از جمله مهمترین شاعران، نویسندگان و هنرمندان این کشور به سایبریا تبعید شدند. پس از گذشت سالهای زیاد و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰، بحث آزاد درباره آزار و شکنجههای مرتبط به هولودومور در اوکرایین آغاز شد. پارلمان اوکرایین در سال ۲۰۰۶ هولودومور را به عنوان نسلکشی علیه مردم اوکرایین طبقه بندی کرد.
به تاریخ ۳۰ نوامبر امسال، بوندستاگ یا مجلس فدرال آلمان به درخواست چهار جناح پارلمانی این کشور قحطی هولودومور را به عنوان نسلکشی به رسمیت شناخت. به گفته تاریخ نگاران اوکرایینی، در نتیجه قحطی هولدومور در دهه ۱۹۳۰ در اوکرایین تقریباً چهار میلیون نفر جان خود را از دست دادند.
«چیزی برای خوردن نبود»
لیوبوف به یاد میآورد: «نان باقیمانده کافی نبود و نان تازه خیلی نادر بود. اگر کسی کچالو میداشت، آن را به شکلی پوست میکرد تا جوانهها روی پوست باقی بماند. سپس این پوستها را میکاشتند و به این ترتیب سعی میکردیم تا کچالو بکاریم که کچالو قحط نشود.» یاروش با قلب غمگین آن روزها را به یاد میآورد و میگوید: «چیزی برای خوردن نبود».
مردم برای زنده ماندن، شکوفههای درختان نمدار (تلیا) و گیاه گزنه را چیده، آسیاب میکردند و از آنها شیرینی درست میکردند. از شلغم چای دم میکردند. این زن کهن سال میافزاید: «در آن روزها مقداری گندم را آسیاب میکردیم و از آن سوپ رقیق درست میکردیم، بعد فقط جرعه جرعه از آن میخوردیم تا چیزی خورده باشیم. سپس دراز میکشیدیم.»
اتحادیه اروپا: روسیه هزینه بازسازی اوکرایین را پرداخت کند
به گفته لیوبوف، سوء تغذیه مداوم باعث تورم دست و پای او میشد. این پیرزن ۱۰۲ ساله میگوید: «زخمهای بد و دردناکی داشتم و نمیتوانستم راه بروم.» او میافزاید: «پدرم مرا به بیرون میبرد. شبها کابوس میدیدم و توهم داشتم.» به گفته او والدیناش ترس داشتند که او احتمالاً زنده نمیماند.
«کودکان زیادی از گرسنگی مردند»
به گفته این شاهد عینی در آن زمان تعداد زیاد کودکان از گرسنگی جان دادند: «این اطفال در خانههای شان از گرسنگی جان میدادند و مردانی که هنوز کمی انرژی داشتند، خانه به خانه رفته و جسدهای آنان را جمع میکردند. بعضی از این اطفال روی اجاقها دراز کشیده جان داده بودند و برخی در جاهای دیگر. این مردان پس از جمعآوری اجساد اطفال را در عقب لاری میاندختند و سپس یک چاله بزرگ حفر میکردند و در آن ده کودک یا تعداد بیشتری را دفن میکردند.»
لیوبوف یاروش همراه با پنج خواهر و برادر خود بزرگ شده است. در همان زمان قحطی، برادر بزرگتر او میخاییلو زمانی که به یک روستای دیگری رفت تا برای خانوادهاش شلغم پیدا کند، توسط نیروهای گزمه دستگیر شد و زیر لت و کوب آنها جان داد. خواهر کوچکترش اولیا از گرسنگی مرد. پدر لیوبوف مجبور میشد که فرزندانش را به تنهایی دفن کند. لیوبوف میگوید: «در نزدیک خانه ما یک قبرستان بود. پدرم پسر بزرگش را به آنجا برد و او را دفن کرد.» او گریهکنان میگوید که برادر و خواهر چهار سالهاش برهنه و بدون تابوت به خاک سپرده شدند. لیوبوف گفت: «مادرم یک پارچه بزرگ را پیدا کرد تا اولیا را در آن بپیچد.»
به گفته او در آن زمان همه گاوهای کلخوزها نیز مردند؛ زیرا کسی نمیتوانست آنها را به چراگاهها ببرد. اما به مردم اجازه خوردن گوشت حیوانات مرده را نمیدادند.
لیوبوف میگوید که این حیوانات حتی عمداً توسط کمونیستها مسموم میشدند: «آن زهر کرئولین نام داشت و در داخل بوتل بود. کمونیستها پوست گاو را با کارد پاره میکردند و این مایع را بر زخم آنان میپاشیدند.» مردم اوکرایین چندین دهه جرئت این را نداشتند که درباره این همه وحشتصحبت کنند. زیرا به گفته لیوبوف آنان از اینکه بازداشت شوند، ترس داشتند.
هولودومور، جنگ جهانی دوم و جنگ روسیه
لیوبوف از هولودومور و جنگ جهانی دوم جان سالم به در برده است. نازیها دو بار سعی کردند او را برای کار اجباری به آلمان ببرند، اما لیوبوف که در آن زمان زن جوانی بود، هر دو بار موفق به فرار شد. او میگوید: «آنها مرا به آلمان بردند، اما توانستم که فرار کنم. وقتی میخواستند که بازهم مرا از خانه ببرند، با یک چاقو دست و سینه ام را زخمی کردم و روی آن نمک پاشیدم.» به گفته لیوبوف، نازیها با این چنین جراحات او را با خود نبردند.
حین آغاز جنگ جهانی دوم، لیوبوف یاروش یک زن جوان بود. او در یک مزرعه جمعی «کلخوز» در یک کارخانه چوب کار میکرد و حتی یاد گرفت که چگونه در یک مزرعه با تراکتور کار کند. زیرا اتحاد جماهیر شوروی آن زمان مردان را برای جنگ علیه آلمان نازی فرا میخوند. اکنون و در نهایت کهنسالی لیوبوف بازهم جنگ دیگری را تجربه میکند، جنگ روسیه علیه اوکرایین. او گفت: «این بدترین جنگ است و آرزو میکنم که هیچکسی چنین جنگی را نبیند.»
«سه تن از نواسههای من در جبهه اند»
در حال حاضر، سه تن از نواسههای لیوبوف یاروش در جبهه جنگ اند. هرسه به طور داوطلبانه به جنگ رفته اند. و با این حال مادر کلان آنان جالیهای استتار میبافد. او به همراه دخترش یکجا تا حال ۹ جالی استتار بافته و به ارتش اوکرایین تحویل داده است. او میگوید: «جوانهای ما باید زیر اینها پنهان شوند تا کسی آنان را نبیند و از حملات محفوظ بمانند.»
این زن ۱۰۲ ساله همه روزه خبرها را تعقیب میکند و آرزو دارد که همه سربازان زنده به خانههای خود برگردند. او همچنان امیدوار است که در پایان عمرش پیروزی اوکرایین بر روسیه را نیز تجربه کند: «ما حوادث زیادی را دیده و سپری کرده ایم، گرسنگی و سرما را. و هنوز هم مجبوریم که مصیبت دیگری را تجربه کنیم. ما در انتظار پیروزی هستیم و آرزو میکنم که این پیروزی را خودم هم ببینم».