تاکسي راني دربرلين
۱۳۸۸ دی ۵, شنبههايکو يانسن مرديست که شبها بيدار است و دوست دارد موسيقي بشنود و موترراني کند.
اين دو شوق را در تکسي ميتوان همزمان بجا کرد. او شب ها در شهر برلين پايتخت آلمان تکسي راني ميکند و دقيقاً ميداند که در چه ساعتي و در کدام نقطۀ شهر ميتوان مشتري گيرآورد.
هايکو:
"نام من هايکو است. من از شهر آوريش از شمالغرب آلمان آمده ام. من 45 ساله هستم و از سال 1988 ميلادي در برلين زنده گي ميکنم.
وقتي از هايکو يانسن بپرسيم که چه انگيزه اي باعث شد که شهر کوچک خود را، که تقريباً 50 هزار نفر جمعيت دارد، رها کرده و به شهر برلين رو آورده است، در پاسخ به تنوع فرهنگ ها درين شهر بزرگ اشاره ميکند. منظور هايکو بيشتر زنده گي شبانه، مانند کلپ هاي موزيک و يا سينما ها درين شهر است.
هايکو از تقريباً دو دهه در پايتخت آلمان زنده گي ميکند، و از فروپاشي ديوار برلين تنها فرداي آن اطلاع يافت.
هايکو:
"جالب اين بود که ما اين رويداد را در تلويزيون نديديم. صبح روز بعد حوالي ساعت پنج و نيم، شش صبح با همکارم در موتر بوديم، در حاليکه فضاي شهر هنوز غبارآلود بود، از ميان برلين غربي ميگذشتيم. ناگهان موتر هاي "تراباند " ساخت آلمان شرقي را در آنجا ديدم. از همکارم پرسيدم که موتر ها درينجا براي چه آمده اند؟ او گفت: "هي هي تو هنوزام خبر نداري؟!... آمر ما ديروز در دروازۀ براندنبورگ شادمانه ميرقصيد" من گفتم: چرا؟ او گفت: آخر ديوار برلين چپه شده! من گفتم که بخاطري که در خواب بودم از اين رويداد بيخبر ماندم"
هايکو يانسن در هنگام موترراني کاملاً بيدار است، زيرا اين از آرزو هاي ديرينه اش بوده است. او در سال 1993 ميلادي به اين آرزويش رسيد و جواز تاکسي راني خود را بدست آورد.
هايکو:
"تکسي راني يک احساس آزادي به انسان ميبخشد. من بالاي سر خود هيچ آمري ندارم. خودم تصميم ميگيرم چه وقت کار کنم، چند ساعت کار کنم، چه زماني بايد تفريح کنم و به کجا بروم."
يانسن شبانه کار ميکند، زيرا او دوست دارد شبها بيدار باشد. او از ساعت 9 شب تا 6 صبح کار ميکند. دوست دخترش ، که از تقريباً 10 سال به اينطرف با او زند گي ميکند و به اصطلاح زن خانه است، از کار شبانۀ هايکو هيچ شکايتي نداشته و برعکس راضي است.
هايکو معمولاً تا ساعت يک ظهر ميخوابد. قبل از اينکه به طرف کار خود برود با دوست دختر خود يکجا غذا ميخورند.
گرچه هايکو سالانه دو يا سه بار به ديدن والدين خود به شهر کوچک زادگاهش ميرود، اما ديگر ارتباطي با اين شهر ندارد.
کارلوس البکورکي/ صفي ابراهيم خيل
ويراستار: رسول رحيم