ایران؛ زنانی که در برابر تحقیر سیستماتیک به پا خاسته اند
۱۴۰۱ آبان ۶, جمعهدنیا راد ۱۱ روز زندانی بود. او جرئت به کاری کرده بود که بسیاری از زنان ایرانی هر روز رؤیای آن را میبینند؛ این که با لباسهای عادی بیرون رفته بتوانند، بدون هیچ ترس و لرزی در یک کافه بنشینند و نوشیدنی یا غذا سفارش بدهند. یک ماه پیش دنیا راد عکسی (در همین پایین متن) از خود و خواهرانش در کافهای در منطقه جوادیه منتشر کرد، منطقهای در جنوب تهران که به طور سنتی مذهبیتر و فقیرتر میباشد. در او در توضیح این تصویر نوشته بود: «در جریان کار، یک استراحت کوتاه نمودیم تا صبحانه بخوریم.»
یک روز بعد خواهرش در توییتر نوشت که دنیا راد بازداشت شده است.
نیروهای امنیتی ایران بر معترضان در مراسم چهلم امینی آتش گشودند
مریم (نام مستعار) از تهران به دویچه وله گفت: «ممکن است برای شما مسخره به نظر برسد، اما تنها چیزی که ما میخواهیم یک زندگی عادی و ساده است.» این دانشآموز ۲۱ ساله افزود: «رؤیای من این است که بتوانم با لباسهای روزمره به دانشگاه بروم، با دوستانم بیرون بروم، بخندم و خوشحال باشم، بدون اینکه مدام از بازداشت ترس داشته باشم.»
مبارزه برای حداقلها و حقوق اساسی
در اعتراضات اخیر پس از مرگ ژینا مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد ایران، این زنان اند که نیروی محرکه محسوب میشوند. تحقیر سیستماتیک زنان و خشم ناشی از آن نقش مهمی در بسیج آنها دارد. شادی امين، نويسنده و فعال ايرانی به دویچه وله گفت: «اين خشم، زنان ايرانی را از همه اقشار مختلف متحد میکند.»
شادی امین در آلمان زندگی میکند و برای حقوق جامعه «ال جی بی تی کیو» و اقلیتهای دیگر در ایران مبارزه میکند. او تصریح کرد: «زنان ایرانی برای حداقلها و حقوق اساسی خود مبارزه میکنند. قدرت حاکم نه تنها تعیین میکند که زنان چگونه در بیرون ظاهر شوند، بلکه بیش از ۴۰ سال است که شهروندان زن را به طور سیستماتیک سلب حقوق کرده است. آنها به دلیل شریعت از حقوق خود محروم میشوند و باید به این قوانین تمکین کنند.» او افزود: «اما حتی اگر تمام مقررات و قوانین را رعایت کنند، مثلاً هر روز همه جا روسری بپوشند، در خطر بازداشت و لت و کوب باقی میمانند، مثل ژینا مهسا امینی که بازداشت شد و زیر لت و کوب جان داد.»
پولیس مسئولیت مرگ این زن جوان ۲۲ ساله را به دوش نگرفته است. افرادی که به استدلال پولیس باور ندارند و به اعتراضات مسالمتآمیز در جادهها میپیوندند، با خطر کشته شدن توسط نیروهای امنیتی مواجه اند. مثل غزاله چلبی ۳۲ ساله. هفته گذشته ویدئویی در شبکههای مجازی منتشر شد که آن را غزاله در ۲۱ سپتمبر در تظاهراتی در زادگاهش آمل در شمال ایران با تلفون همراه خود ضبط کرده بود. در ثانیه بیستم این ویدئو او فریاد میزند: «نترسید، ما همه باهم هستیم.» بعد به او شلیک میشود. تلفون او به زمین میافتد و همچنان از معترضان شوکه شدهای که جیغ میکشند تصویربرداری میکند؛ معترضانی که فریاد میزنند و از او میپرسند که آیا هنوز زنده است یا نه.
رؤیای زندگی مستقل
شادی امین میگوید: «زنان از خشونت بیرحمانه نیروهای امنیتی آگاه اند. با وجود آن به خیابان ها میروند و اعتراض میکنند. آنها میدانند که اگر نظام سیاسی همین گونه ادامه پیدا کند آینده خوبی نخواهند داشت. آنها تحصیل کرده اند، به خوبی آگاه اند. آنها نابرابری را به عنوان یک امر معمول نمیپذیرند.» بر اساس آمار رسمی، ۶۰ درصد دانشجویان ایران را دختران و زنان تشکیل میدهند؛ اما سهم زنان در بازار کار تنها ۱۵ درصد است.
زنان خشمگین اند، زیرا با وجود تمام تلاشهایشان شانس کمی برای زندگی مستقل و توآم با خودارادیت دارند. همانگونه که قوانین مبتنی بر شریعت زنان را شهروند بیاختیار میسازد و تمام تصمیمات مهم زندگی زنان را منوط به پدران یا شوهران آنان میسازد، زنان بر اساس جنسیت شان به طور سیستماتیک مورد تبعیض قرار میگیرند.
صدها تن در پیوند به اعتراضهای اخیر در ایران محاکمه میشوند
این وضعیت را میتوان در نتیجه یک پژوهش اخیر نیز دید که توسط بنیاد مجمع جهانی اقتصاد (WEF) انجام یافته است. در "گزارش شکاف جنسیتی" ۲۰۲۲ این بنیاد، ایران در یک مقایسه بینالمللی در رتبه ۱۴۳ از ۱۴۶ کشور قرار دارد. این مجمع حوزههای مختلف به شمول اقتصاد، آموزش، صحت و سیاست را مورد بررسی قرار میدهد و برابری جنسیتی را در این حوزهها تحلیل میکند. مهمتر از همه، مشارکت سیاسی زنان نقش مهمی در صعود و نزول جایگاه کشورها در این جدول دارد. به عنوان مثال آلمان به دلیل مشارکت رو به رشد زنان در سیاست، یک رتبه بلندتر رفته و به رتبه دهم ارتقا یافته است. اما در جمهوری اسلامی ایران جایگاهی برای زنان در ساختارهای قدرت وجود ندارد. زنان نمیتوانند رهبران مذهبی شوند و همچنان اجازه نامزدی برای ریاست جمهوری را نیز ندارند. عضویت در قوه قضائیه قطعاً برای زنان مجاز نمیباشد و زنان اجازه ندارند عضو نهادهای مهمی مانند شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت نظام باشند.
در همین ارتباط مریم میگوید: «پدر و مادرم آرزو میکنند که من مثل دختران کاکا و اقاربم مهاجرت کنم. آنان میدانند که مهاجرت من برایشان آسان نخواهد بود، اما میدانند که من در اینجا زندگی معمولی نخواهم داشت. بسیاری از زنان ایرانی که مهاجرت کرده اند، در خارج موفقیتهایی داشته و زندگی خوبی دارند. اما من میخواهم اینجا بمانم. کس چه میداند، شاید روزی این کشور هم تغییر کند.»
به همکاری شورا آذرنوش