1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

دختر مصمم؛ محاکمه به خاطر جلوگیری از اخراج یک پناهجوی افغان

۱۳۹۷ بهمن ۱۴, یکشنبه

الین ارسون، دختر جوان سویدنی می خواست جلوی اخراج یک پناهجوی افغان را بگیرد و حالا باید به این خاطر در برابر محکمه پاسخگو باشد. آیا این اقدام او فکر خوبی بود؟

Screenshot Facebook-Video von Elin Ersson | Protest gegen Abschiebung in Schweden
عکس: facebook.com/hamzahtoraby786

در نخستین ساعات شام ۲۳ جولای سال ۲۰۱۸ یک ویدیو در فیس‌بوک نشر شد. در این ویدیو تصویر یک دختر جوان سویدی دیده می‌شد که موهای طلایی و یک عینک سیاه و سبز دارد و صورتش از هیجان سرخ شده است. الین ارسون ۲۱ ساله، در راهروی یک هواپیمای شرکت «ترکیش ایرلاینز»  که قرار بود از شهر گوته بورگ به استانبول پرواز کند، راه می‌رفت.
او هنگامی که این صحنه را از طریق کمره موبایلش به طور زنده نشر می‌کرد، به زبان انگلیسی صحبت می‌کرد. ارسون گفت: «در این هواپیما کسی نشسته است که قرار است به افغانستان اخراج شود. آن جا جنگ جریان دارد و او شاید آن جا کشته شود... من هر کاری از دستم برمی‌آید انجام می‌دهم تا زندگی‌اش را نجات دهم».
تا زمانی که این آواره افغان در هواپیما حضور داشت، ارسون از نشستن بر سر چوکی‌اش خودداری کرد و هزاران کاربر انترنت به طور زنده شاهد این صحنه بودند. آن‌ها چهره‌های آزرده مسافران و چشمان اشک‌آلود الین ارسون را می‌دیدند. یک بار تصویر این فلم کوتاه تکان خورد، چون یکی از سرنشینان هواپیما سعی کرد، تیلفون موبایل را از دست این دختر جوان بگیرد. بالاخره پیلوت اجازه داد که او و پناهجوی افغان هواپیما را ترک کنند.
برخی از مسافران هواپیما که پیرامون این دختر جوان نشسته یا ایستاده بودند، چک چک کردند. آن‌ها به طور زنده شاهد صحنه‌ای از یک درام زندگی آوارگان بودند. بعد معلوم شد که تمام این ماجرا سوء تفاهمی بیش نبوده است.
این کلیپ ویدیویی ۱۴.۰۶ دقیقه است و کیفیت چندان خوبی هم ندارد. اما با این وجود و شاید هم دقیقا به همین خاطر به سرعت برق در سراسر جهان نشر شد. کاربران انترنت آن را به آلمان، امریکا، افغانستان، مصر، روسیه، ترکیه و دیگر کشورها رساندند. آن‌ها این دختر سویدنی را «قهرمان» و «امید بشریت» می‌نامیدند و پیام‌هایشان را با نشانه‌های قلب و ایموجی تزئین می‌کردند. ۵۰ هزار کاربر انترنتی در همان شب این کلیپ ویدیویی دختر سویدنی را تماشا کردند. تا امروز ۵.۴ میلیون تن این ویدیو را کلیک کرده اند.
یک شرکت فلم سازی در لندن که بعدها راجع به نجات این پناهجوی افغان یک فلم کوتاه به نام «Grounded» تهیه کرد، گفت که این فلم در سراسر جهان بیش از ۱۳ میلیون تماشاگر داشته است. در زمانی که حکومت ها به خاطر سیاست شان در زمینه آوارگان سقوط می کنند و عوامگرایان دست راستی قدرت را در دست می گیرند، به نظر می آید که این کلیپ ویدیویی بسیاری از افراد لیبرال و آزاداندیش را امیدوار کرده است. از نظر آن ها پیام این فلم این است: ببینید، با وجود این همه تبلیغات منفی و نفرت پراکنی، هنوز هم انسان هایی هستند که به خوبی و خوب بودن باور دارند. حالا تعریف دیگری از این ماجرا وجود دارد. موضوع آن دیگر شجاعت و بشردوستی نیست، بلکه یک سوال است:  آیا نجات جنجال برانگیز این مرد افغان از نظر قانون یک کار خلاف است یا نه؟
روز دوشنبه، تاریخ ۴ فبروری سال ۲۰۱۹، محکمه محلی گوته بورگ جلسه ای برگزار می کند تا ببیند که آیا الین ارسون در روز ۲۳ جولای سال گذشته از قانون حمل و نقل هوایی تخطی کرده است یا نه. علیه او چند شکایت به محکمه ارائه شده است.
اما این شکایات آن گونه که شاید برخی فکر کنند، از طرف شرکت هواپیمایی «ترکیش ایرلاینز» و یا مسئولان این هواپیما نبود، بلکه این اشخاص حقیقی دیگری بودند که از این دختر سویدنی شکایت کردند.
طبق اطلاعات سارنوالی، بیشتر این شکایات از سوی افرادی بوده است که این ویدیو را دیده بودند و یا از طریق رسانه ها از این قضیه باخبر شده بودند. برخی دیگر از شاکیان از سرنشینان هواپیمایی بودند که این اتفاق در آن جا افتاده بود.
جیمز فون رایس، سارنوال محکمه گفت: «این اقدام باعث شده که برخی از مسافران پریشان و ناراحت شوند و بترسند».
اگر ارسون در این محکمه مقصر شناخته شود، باید جریمه پرداخت کند و یا حداکثر برای شش ماه به زندان برود.
این زن کیست که برخی او را یک قهرمان و برخی دیگری او را یک خلافکار می دانند؟
عاقبت این مرد پناهجو که الین می خواست او را نجات دهد، چه شد؟ مجله سایت و دویچه وله در این گزارش تحقیقی متشرک، با این دختر جوان و پناهجوی افغان و با بسیاری دیگر که آن ها را می شناسند، گفتگو کرده اند.
اطلاعات ارائه شده در این گزارش تا حد امکان با استفاده از نامه های وکلا، اسناد محکمه و پرسش از مقام های سویدن و افغان بازبینی و کنترول شده اند.
الین ارسون کیست؟
واقعه نجات یک مرد افغان در هواپیما توسط یک دختر سویدنی تناقض های زیادی را راجع به سیاست آوارگان افشا می کند و میزان قدرت و ناتوانی افراد را به تصویر می کشد.
پس از این واقعه دیدار با ارسون در ماه های نخست کار دشواری نیست. با او در قهوه خانه ای در شهر گوته بورگ قرار می گذارم. او که در رشته مددکاری اجتماعی تحصیل می کند، می گوید که ترجیح می دهد، شب با من قرار بگذارد. وقتی که مقابل این دختر ۲۱ ساله می نشینم، متوجه می شوم که خطوط صورت او چقدر نرم است.
او موهای بلوندش را که تارهایی از آن رنگ سبز روشن دارند، پشت سرش بسته است. در ساق دست چپ اش جمله «فقط شنا کن» را تاتو کرده است که نقل قولی است از فلم «در جستجوی نِمو». در این فلم «نمو» یک دلقک ماهی کوچک است که پدر ترسویش باید او را از دست انسان های بد نجات دهد. این فلم محبوب الین است.
او می گوید که سیاست در زندگی اش همیشه مهم بوده است. پدر و پدرکلانش عضویت حزب سوسیال دموکرات را داشتند و به این که در سویدن زندگی می کردند، افتخار می کردند، کشوری که مردم آن به غم خورشی یک دیگر مشهور اند.
ارسون می گوید، در زمان مکتب، اگر کسی را به خاطر رنگ پوست، مذهب و یا گرایش جنسی مسخره می کردند، همیشه عصبانی می شده است. هنگامی که در تابستان سال ۲۰۱۵، هزاران پناهجوی خوردسال به سویدن رسیدند، در این کشور فضای خوشآمدگویی و استقبال از آن ها ایجاد شد، وضعیتی که به آن چه که در آلمان جریان داشت، بسیار شبیه بود. در آن زمان که ارسون ۱۸ سال داشت، از آوارگان با لباس و گل استقبال می شد، معلمان در مکتب ارسون راجع به این فکر می کردند که برخی از آن ها را در سالون ورزشی اسکان دهند. چندی بعد این آتش شور و شعف در سویدن مانند آلمان خاموش شد. تا آخر سال ۲۰۱۵، ۱۶۳ هزار پناهجو به سویدن رسیدند. ۱۶۳ هزار مهاجر در کشوری با جمعیت ۱۰ میلیون. سویدن به نسبت وسعتش، بیشتر از هر کشور اروپایی دیگری پناهجو پذیرفت.
معاون نخست وزیر سویدن، یک زن سیاستمدار از حزب سبزها، هنگامی که در ماه نومبر سال ۲۰۱۵ همراه با رئیس حکومت، خبر تشدید قوانین پناهندگی را اعلام کرد، به گریه افتاد: از آن زمان آوارگان خوردسال دیگر اجازه نداشتند والدین شان را به نزد خود در سویدن بیاورند. اجازه اقامت دائم حذف شد. در برابر پُل اوریسوند کنترول مرزی آغاز شد.
به نظر ارسون از آن زمان سویدن به یک کشور دیگر تبدیل شده است: به کشوری که نمی خواهد به دیگران کمک کند، بلکه درهایش را به روی آن ها مسدود می کند. ارسون نخست با آوارگان ارتباط نداشت، بلکه فقط در اخبار تلویزیون آن ها را می دید.
او  در سال ۲۰۱۷، زمانی که ۲۰ سال بیشتر نداشت به گوته بورگ کوچ کشی کرد و آن جا برای نخستین بار با جوانان افغان از نزدیک آشنا شد و صحبت کرد.
آن ها در آن زمان علیه اخراج پناهجویان به افغانستان ۱۱ روز تمام تحصن کردند. ارسون چند روز به آن ها ملحق شد.
او در طول مصاحبه ای که در شهر گوته بورگ انجام شد، گفت: «من به هدفی نیاز داشتم که بزرگتر از خودم باشد». آن ها هر جمعه پس از پایان تحصن به شهر می رفتند تا به اداره مهاجرت سویدن گزارش هایی راجع به جنگ پایان ناپذیر افغانستان ارائه کنند. ارسون و دوستانش مطمئن بودند که فرستادن انسان ها به آن جا به معنای سپردن آن ها به کام مرگ است. اما اعتراض های آن ها تاثیری بر سیاست مهاجرت در سویدن نداشت.
سرنوشت آوارگان که بسیاری از آن ها فقط اندکی از او جوان تر بودند، به او نشان داد که هم نسلانش از برخی کشورهای دیگر چه سختی هایی را تحمل می کنند. قانون پناهندگی سویدن آینده را برای آن ها به یک تهدید تبدیل کرده است. براین اساس پناهجویانی که کمتر از ۱۸ سال دارند، می توانند به مکتب بروند، زبان سویدنی بیاموزند، در نزد یک خانواده میزبان زندگی کنند و برخی اوقات حتی کار کنند. اما پناهجویان بالای ۱۸ سال این حقوق را از دست می دهند. ارسون از دانش آموزان افغانی می گوید که به خاطر نگرانی درباره دوسیه پناهندگی شان افسرده می شوند و دیگر به مکتب نمی روند، نوجوانانی که به محض رسیدن به سن ۱۸ سالگی مجبور می شوند خانه والدین سویدنی شان را ترک کنند. او از آوارگان جوان و بزرگسالی می گوید که پس از دریافت حکم اخراج خودکشی کرده اند.
در زمانی که برخورد سختگیرانه با پناهجویان جریان داشت، ارسون می خواست برای حاکم شدن دوباره بشردوستی و انسانیت تلاش کند. او روزهای یکشنبه با امدادگران داوطلب دیگر و مهاجران جوان در یک انجمن حامی آوارگان دیدار می کرد.
در این انجمن آن ها در نشست های طولانی راجع به نیازهای پناهجویان و مسائل مربوط به آن ها صحبت می کردند. مسائلی مانند این که چه کسی به یک سرپناه یا یک وکیل نیاز دارد. چه کسی می خواهد زبان سویدنی را بیاموزد و برای کدام یک از پناهجویان انگلیسی یا ریاضی مهم تر است.
او دراین مصاحبه گفت: «وقتی که کار با آوارگان را آغاز کردم، آدمی بودم با رفتار دوستانه... اما آن ها طوری با من رفتار می کردند که گویا بهترین انسان دنیا باشم».
اخراج پناهجویان ردشده برای بسیاری از مردم سویدن پیوسته توجیه پذیرتر می شد، اما الین این وضعیت را غیرقابل تحمل می دانست. او به خوبی به یاد دارد که چگونه برای نخستین بار سعی کرد همراه با دوستانش جلوی اخراج پناهجویان رد شده را بگیرد.
او در یک روز سرد و آفتابی در ماه اکتبر سال ۲۰۱۷، از گوته بورگ به طرف زندان محل نگهداری پناهجویان اخراجی در شهر کالیرید حرکت کرد. به گفته ارسون، اداره مهاجرت این زندان را «سالن انبار» می نامد.
در آن روز صدها تن علیه اخراج ۱۵ جوان افغان که سن شان نامعلوم بود، تظاهرات می کردند. برخی از این پناهجویان می گفتند که هنوز خوردسال هستند. برخی دیگر می گفتند که در زمان ارائه تقاضای پناهندگی هنوز به سن ۱۸ سالگی نرسیده بودند.
ده ها تظاهرکننده در برابر بسی نشسته بودند که قرار بود آوارگان را به میدان هوایی گوته بورگ انتقال دهد. وقتی که بس می خواست حرکت کند، پولیس تظاهرکنندگان را پراکنده کرد.
ارسون شاهد این بود که دوستانش چگونه روی زمین دراز کشیدند. او می گوید که در آن لحظه «ذهنش به یک باره خالی شد»، مثل این که سیستم پیلوت خودکار در درون او روشن شده باشد، او نیز به تقلید از دوستانش بر روی زمین دراز کشید. تا این که بالاخره یکی از ماموران پولیس ارسون را که روی سرک دراز کشیده بود و می گریست، از جا بلند کرد.
بس حامل پناهجویان اخراجی حرکت کرد، اما شمار سرنشینان آن کمتر شده بود: برخی از آوارگان اجازه یافتند که در سویدن بمانند و قرار شد که دوسیه های آن ها مورد بازبینی قرار گیرد.
ارسون که در قهوه خانه ای واقع در گوته بورگ نشسته، می گوید: «این تجربه جالبی بود... ماموران پولیس می خواستند آن ها را اخراج کنند، اما ما توانستیم جلوی این کار را بگیریم». آن گونه که ارسون به یاد دارد، بیشتر آوارگان در آن روز از اخراج نجات یافتند. اما بنا به گزارش روزنامه «گوته بورگس پوستن» اخراج پناهجویان فقط در پنج مورد به حالت تعلیق درآمد و ده شهروند افغان در همان شب به کابل پرواز داده شدند.
اسماعیل ک. کیست؟
دو ساعت دورتر از گوته بورگ یک منطقه مسکونی قرار دارد که اطراف را مزارع دهقانان و محل زندگی آن ها فرا گرفته است. این منطقه «گوتنه» نام دارد. این جا در نخستین منزل یک آپارتمان خانواده اسماعیل زندگی می کنند.
مادر و دو خواهرش در مصاحبه با خبرنگاران مجله سایت مگزین گفتند که چه مسیر دشواری را تا رسیدن به این جا طی کرده اند.
پس از این که طالبان در اواخر سال های ۹۰، پدر خانواده را به قتل رساندند، باقی آن ها از افغانستان به ایران فرار کردند. خانواده اسماعیل از قوم هزاره هستند. بخشی از این خانواده هشت نفره پس از ۱۵ سال زندگی در غربت، راهی سویدن شد.
اما اسماعیل، بزرگترین پسر خانواده که سنش از ۱۸ گذشته بود، اجازه نداشت به طور قانونی وارد سویدن شود. او زمانی که در تابستان سال ۲۰۱۴ به طور غیرقانونی وارد این کشور شد، ۲۲ سال داشت.
عکس سیاه و سفید بر روی سند تقاضای پناهندگی اش یک پسر جوان با صورت لاغر و چشمان خسته را نشان می دهد. اسماعیل رویای یاد گرفتن زبان سویدن و یادگیری یک حرفه را در سر داشت. اما وقت او در انتظار دریافت نامه های ادارات سپری می شد که حاوی پاسخ های همیشگی بودند. خواهرانش اجازه داشتند زبان سویدنی بیاموزند، به مکتب بروند و گاه و بیگاه کار کنند.
به اسماعیل هیچکدام از این فرصت ها داده نمی شد و اسماعیل که افسرده شده بود، روزها را در تخت خواب می گذراند. چون او سویدنی نمی دانست، دوستی هم نداشت و به این خاطر از خانه بیرون نمی رفت.
بصیره، خواهر ۲۱ ساله اش که چادر بر سر دارد، صورتش را با کمال دقت آرایش کرده است. او می گوید: «ما بهترین دوستانش بودیم».
تقاضای پناهندگی اسماعیل در ماه نومبر سال ۲۰۱۶ رد شد. او در فبروری سال ۲۰۱۷ علیه این حکم شکایت کرد، بعد سعی کرد در هامبورگ زندگی کند، اما این کار ممکن نبود، چون پناهجویی که تقاضایش در سویدن رد شود، اجازه ندارد در آلمان درخواست پناهندگی بدهد. او چند ماه تمام با خانواده اش اصلا ارتباط نداشت، تا این که در پایان آن سال با آن ها تماس گرفت.
پولیس او را در نزدیکی مرز بازداشت کرد و به زندان ویژه نگهداری پناهجویان اخراجی در شهر مالمو انتقال داد. پس از پنج ماه اقامت در مالمو اسماعیل سعی کرد به همراه آوارگان دیگر از اخراج یکی از هم سرنوشتان خود جلوگیری کند. وقتی که کار به جنگ و جنجال با زندان بانان کشیده شد، پولیس در این درگیری دخالت کرد. اسماعیل به خاطر دخالت در این جنجا به زندان موسوم به «سالون انبار» در شهر کالیرید منتقل شد که در نزدیکی شهر گوته بورگ قرار دارد.
آن جا او با دو افغان دیگر در سلولی با مساحت شش متر مکعب جای داده شد. محمد مهدی، یکی از هم بندیانش که ۲۱ سال دارد، در شبکه اجتماعی فیس بوک نوشت: «اسماعیل به خودکشی فکر می کرد». او و محمد در اعتراض به بازداشت شان دست به اعتصاب غذا زدند. عکسی از آن زمان اسماعیل را نشان می دهد با گونه های فروافتاده و رنگ پریده، پیراهن سیاه، و پیراهن سیاه بدن ضعیف و نحیف اش را برجسته تر می کند.
اسماعیل در زمانی که در بازداشت به سر می برد، هنوز هم امیدوار بود که بتواند از اخراجش جلوگیری کند. یک وکیل جدید تقاضای بازبینی دوسیه او را کرده بود. بعد اتفاقی می افتد که سرنوشت او را رقم می زند. اسماعیل در یک مصاحبه تیلفونی با دویچه وله واقعه را اینگونه شرح می دهد: 
او یک روز برای بریدن یک سیب، یک چاقوی پلاستیکی را به سالون ورزشی می برد. آن جا یکی از نگهبانان او را فشار داده و برسرش فریاد می زند. اسماعیل می گوید که از دست این نگهبان به رئیسش شکایت کرد. بعد این نگهبان از او عذرخواهی می کند: «اما آن ها بعدها در دوسیه اخراج من نوشتند که سعی کرده ام با چاقو خودم و یا کسی دیگری را زخمی کنم. ... اما این ادعا دروغ بود و یک بهانه تا آن ها بتوانند مرا اخراج کنند».
در یک روز دوشنبه به تاریخ ۲۳ جولای، نگهبانان او را حدود ساعت هشت از سلولش بیرون آوردند. اسماعیل می گوید، بیرون از سلول سه مامور پولیس انتظارش را می کشیدند. یکی از آن ها که اصلیت ایرانی داشت، برای دو مامور دیگر نقش ترجمان را هم بازی می کرد. او به اسماعیل گفت: «تو فردا آزاد می شوی». اسماعیل که تا لحظه آخر امید به یک تحول داشت، حرف او را باور کرد.  بعد که آن ها سوار موتر پولیس شدند، این مرد حقیقت را به او گفت. این که او قرار است با هواپیما به افغانستان اخراج شود. این حکایت اسماعیل از چگونگی اخراج اوست. مجله «سایت مگزین» از اداره مهاجرت تقاضای مصاحبه در این باره را کرده است. اما این اداره نمی خواهد راجع به موارد اخراج پناهجویان چیزی بگوید.
الین ارسون مصمم می‌شود
روز دوشنبه بود. ارسون حدود ساعت ۲ بعد از ظهر، آسایشگاه بیماران روانی را ترک کرد. او در طول تعطیلات سمیستر، آن جا به کار مشغول بود. او در این روز یک تی شرت خاکستری بر تن داشت.
الین مانند هر روز با یکی از دوستانش که برای کمک به آوارگان فعالیت می کند، تیلفونی صحبت کرد. او گفت که در مورد اخراج قریب الوقوع یک پناهجو چیزهایی شنیده است.
چند تن از پناهجویان در شهر کالیرید چیزهایی شنیده اند و این خبر را به یکی از فعالان در زمینه حقوق پناهجویان رسانده اند. بعد این اطلاعات از طریق یک چت گروهی فیس بوک به دست دوست الین رسیده است.
دوست الین در این تماس تیلفونی می گوید، امروز صبح جوانی به نام اسماعیل را از کالیرید با خود برده اند و به سوی میدان هوایی در حرکت هستند. آن ها پس از چهار ساعت به میدان هوایی خواهند رسید و بعد اسماعیل را در هواپیمایی خواهند نشاند که به سوی استانبول پرواز می کند. از آن جا سفر اسماعیل به کابل ادامه پیدا می کند.
این جا است که اسماعیل به حیث یک مورد اضطراری وارد زندگی الین می شود. ارسون و دوستانش معمولا برای تحصن و جلوگیری از اخراج پناهجویان آمادگی می گیرند. اما امروز وقتی برای این کارها نیست. در چت گروهی فیس بوک شایعه ای وجود دارد دال بر این که ماموران پولیس یک مرد پناهجوی دیگر را هم با خود برده اند. اما اطلاعات در این زمینه مبهم است.
دوستان الین همراه با بصیره خ. که پیش از ظهر آن روز به این گروه در فیس بوک اضافه شده است، به دنبال راهی برای نجات اسماعیل هستند. این گروه از یک دختر فعال که یک هفته پیش جلو اخراج یک پناهجو در کپنهاگ، پایتخت دنمارک را گرفته بود، کمک می خواهد و در نهایت تصمیم می گیرد که برای خریدن یک تکت هواپیما به سرعت پول جمع کند. بصیره نخست می گوید که می خواهد سوار هواپیما شود تا برادرش را یک بار دیگر هم ببیند. 
اما بعد معلوم می شود که با این کار ممکن است اجازه اقامت او به خطر بیافتد. تا این که کسی از میان این گروه پیشنهاد می کند که ارسون وارد هواپیما شود. او پاسپورتش را به همراه دارد و می تواند خود را به موقع به آن جا برساند. ارسون درنگ می کند و فکر می کند که بهتر است کسی را به همراه داشته باشد. بعد او با خودش می گوید که مساله زندگی یک مرد جوان مطرح است. در حالی که ارسون به همراه یکی از آشنایانش راهی میدان هوایی شده است، شماره پاسپورتش را به یکی دیگر از دختران فعال اطلاع می دهد تا او بتواند برایش تکت هواپیما بخرد.
در هواپیما فقط یک چوکی خالی وجود دارد و آن هم در بخش درجه یک (فرست کلاس) است. در راهروی ورودی میدان هوایی، خواهران اسماعیل الین را در آغوش می گیرند. آن ها از سختی های فرار می گویند، از اسماعیل و احساس این که کسی به آن ها کمک نمی کند. مادر اسماعیل گریه می کند و می گوید، پسرش خلافکار نیست. او این جمله را بعدها پیوسته تکرار می کند: پسر من خلافکار نیست، پس چرا با او مانند یک خلافکار رفتار می کنند؟ او که کسی را در افغانستان ندارد، همه اعضای خانواده اش در سویدن به سر می برند!
الین ارسون می گوید: «من به آن ها قول کمک دادم» بصیره می گوید: «الین طوری مرا در بغل کشید که گویا سال ها از آشنایی مان می گذرد».
پناهجویان و فعالان حامی آن ها با عجله به میدان هوایی رفتند، آن ها کاغذهایی با عکس اسماعیل توزیع کردند و به مسافران گفتند: «این مرد قرار است اخراج شود... اگر او را در داخل هواپیما دیدید، لطفا بایستید. تا زمانی که همه ننشینند، پیلوت نمی تواند پرواز کند!»
ارسون از پله برقی که منتهی به بازرسی امنیتی امنیتی می شد، بالا رفت، پاسپورت و تکتش را برای پرواز «تی کی ۱۸۰۰» به مقصد استانبول نشان داد.
او در راهرو تا دروازه پرواز هواپیمای استانبول می رود و در تشناب زنانه را باز می کند، چهره خود را در آئینه می نگرد: «حالم بد بود. می خواستم استفراغ کنم، اما نتوانستم... من باید به این خانواده کمک می کردم».
اسماعیل در بازداشت
اسماعیل نه اصلا از این خبر دارد که خانواده اش در میدان هوایی گوته بورگ انتظارش را می کشند و نه این که یک دختر دانشجو به نام الین ارسون قصد نجاتش را دارد. پناهجویان این حق را دارند که پیش از اخراج با خانواده و یا وکیلشان صحبت کنند، اما اعضای خانواده اسماعیل هیچگونه تماس تیلفونی از سوی پسرشان دریافت نمی کنند. اسماعیل به دویچه وله می گوید: «وقتی که به دنبال من آمدند، از نگهبانان و پولیس خواستم به من اجازه دهند که با خانواده ام تیلفونی تماس بگیرم... اما آن ها این امکان را به من ندادند».
موتر حامل اسماعیل چندین ساعت در حرکت بود. پولیس او را که دستبند به دست داشت، در این سفر همراهی می کرد. وقتی که اسماعیل از موتر پیاده شد، فهمید که او را به کجا آورده اند. این جا میدان هوایی «گوتنبورگ – لندویتر» نبود، بلکه زندانی بود در شهر استکهلم، پایتخت سویدن. فعالان حامی پناهجویان می گویند، مقام های سویدی محل اخراج را تغییر می دهند تا با تظاهرکنندگان روبرو نشوند و روند اخراج بی سر وصدا انجام شود.
اسماعیل در یک سلول با یک تخت باریک زندانی شد. او بعدا گفت: «چراغ همیشه روشن بود و نمی شد بین روز و شب فرق گذاشت».
الین ارسون در هواپیما
الین ارسون با عکس اسماعیل در یک دست و تیلفون موبایلش در دست دیگر وارد هواپیما می شود. او در آخرین صف چوکی ها به دنبال اسماعیل می گردد. معمولا پناهجویان اخراجی را آن جا می نشانند. اما آنجا هیچ کس نیست که به اسماعیل شباهت داشته باشد. اسماعیل در این هواپیما نیست. یکی از عمله های هواپیما این را تایید می کند. اما آن ها می گویند که در صف آخر یک مرد ۵۲ ساله افغان نشسته است که قرار است اخراج شود. 
ارسون که غافلگیر شده، باید به سرعت تصمیم بگیرد.او بعدا می گوید که راجع به این مرد هیچگونه اطلاعاتی نداشته، اما می دانسته که قرار است به افغانستان اخراج شود و «این جا بود که تصمیم گرفتم برای کمک به او تلاش کنم».
ارسون به باقی مسافران می گوید که تا زمانی که این مرد ۵۲ ساله افغان در هواپیما است، حاضر نیست روی چوکی خود بنشیند. وقتی که مامور امنیتی می خواهد او را به زور از هواپیما بیرون بکشد، الین کمره فلم برداری تیلفون موبایلش را روشن می کند.
الین ارسون سیستم پخش زنده فیس بوک را روشن می کند تا خانواده اسماعیل ببینند که او در این هواپیما نیست. یک مسافر بریتانیایی سعی می کند تیلفون موبایلش را از دستش بگیرد. یک مسافر اهل ترکیه تشویقش می کند. بحث و گفتگویی در بین مسافران در می گیرد.
یکی از آن ها به زبان انگلیسی به الین می گوید: «قوانین کشورتان اینگونه است». الین می گوید: «من می دانم، اما سعی می کنم این قوانین را تغییر دهم». یک مسافر دیگر می گوید: «اما شما پای همه مسافران را به وسط می کشید». الین پاسخ می دهد: «شاید، اما شما جان تان را از دست نخواهید داد. او [در صورت اخراج] خواهد مرد». مسافر می پرسد: «شما از کجا می خواهید این را بدانید؟» الین پاسخ می دهد: «چون او به افغانستان اخراج می شود».
او پلک می زند و عینکش را جا به جا می کند. پیرامونش سروصدا راه افتاده است. برخی با زمزمه و نجوا با یکدیگر صحبت می کنند. تا این که بالاخره یکی از خدمه های هواپیما به او می گوید که پناهجوی افغان می تواند هواپیما را ترک کند. الین سعی می کند لبخند بزند و پلک های تر و لرزانش را پاک می کند. بعد مهاجر افغان را از دروازه پشتی به بیرون انتقال می دهند، الین از دروازه جلوی هواپیما به بیرون راهنمایی می شود. در لحظه ای که آسمان را می شود دید، ویدیو قطع می شود. ارسون از زینه های هواپیما پیاده می شود.
یکی از ماموران امنیتی او را به ساختمان میدان هوایی برمی گرداند. ارسون می گوید که این نگهبان امنیتی بر سر او فریاد زده است: «چطور یک زن می تواند از چنین کسی دفاع کند؟ او آدم بسیار بدی است».
اسماعیل، درمانده و نا امید در کابل
اسماعلیل از استکهلم اخراج می شود و دو روز بعد از تلاش های الین ارسون برای نجاتش، به کابل می رسد.
کارکنان سازمان بین المللی مهاجرت که به میدان هوایی آمده اند، او را به یک سرپناه کهنه و نیمه ویران می برند که برای عودت کنندگان رزرف کرده اند: هوتل اسپینزر، یک ساختمان بتونی با رنگ سبز زننده در شهر کابل.
او پس از چند روز باخبر می شود که سه هفته پیش در این هوتل یک آواره دیگر خود را در اتاقی واقع در منزل چهارم حلق آویز کرده است. جمال ناصر محمودی ۲۳ سال داشت و در هامبورگ زندگی می کرد. او یکی از ۶۹ افغانی بود که در روز تولد ۶۹ سالگی زیهوفر اخراج شدند.
اسماعیل سراسیمه از هوتل کوچ کشی می کند و به نزد دوست افغانش می رود که پیش از او از سویدن اخراج شده بود. هنگامی که خبرنگار دویچه وله چند هفته بعد پس از ورود اسماعیل به کابل خواهان مصاحبه می شود، اسماعیل مدت زیادی درنگ می کند. او می داند که اشخاصی که در خارج از کشور قوم و خویش دارند، ممکن است برای دریافت پول از آن ها اختطاف شوند.
اسماعیل قبل از این دیدار نخست دوستش را برای کنترول خبرنگار دویچه وله می فرستد. نیم ساعت بعد خودش هم می آید. اسماعیل یک مرد قد بلند و لاغر است که ۲۶ سال سن دارد و نگاه ناآرامش از یک گوشه به گوشه ای دیگر می چرخد.
او به خبرنگار دویچه وله می گوید: «من نمی خواهم با شما دیده شوم». منطقه کارته چهار در نزدیکی دانشگاه است. مردم کابل این جا برای صرف غذا و خرید می آیند. اسماعیل که جاکت زرد روشن بر تن دارد و موهایش بسیار به مُد قیچی شده است، در میان همه این مردان با لباس های بلندشان بیشتر به یک توریست می ماند. او می گوید که سه روز است درست غذا نخورده و درست نخوابیده است. شب ها اغلب از خواب می پرد، چون سرنوشتش معلوم نیست، پول ندارد و جایی را هم ندارد که بتواند آن جا بماند.
دواهای خواب آور که از سویدن با خود داشته هم کمک نمی کنند. بعد می گوید که تا به حال فقط یک بار جرئت کرده از اتاق بیرون بیاید تا اسناد شناسایی افغانی اش را تحویل بگیرد و باقی وقت را در اتاقش می گذراند، با خانواده اش در گوتنه به ندرت تماس می گیرد و اگر هم تیلفون کند، زیاد صحبت نمی کند.
اسماعیل می گوید که به سن شش سالگی افغانستان را به همراه خانواده اش ترک کرده است و این جا به غیر از دوستش دیگر کسی را نمی شناسد. وقتی خبرنگار دویچه وله از او می پرسد که برای آینده چه نقشه ای دارد، اسماعیل از خانواده اش در سویدن می گوید، اما ظاهرا هیچگونه پلانی برای بازگشت به آن جا ندارد. او در ویدیویی که دویچه وله در اواخر ماه آگست نشر می کند، می گوید: «شاید این ویدیو را کسی ببیند و به کمک من بیاید... من مایوس و درمانده ام و چیز دیگری نمی خواهم به غیر از این که به آغوش خانواده ام بازگردم».
الین ارسون و پیامدهای یک اقدام
فلم ویدیویی از هواپیما، ارسون را به یک سمبول و نماد جهانی تبدیل کرد که به کنفرانس های بین المللی دعوت می شود و هزاران تن به او پیام می فرستند. از او اکنون با عنوان دختری یاد می شود که جلو پرواز یک هواپیما را گرفته است. ارسون به نماد مخالفان سیاست اروپا در زمینه آوارگان تبدیل شده است. در حالی که برخی او را ستایش می کنند، برخی دیگر از او متنفرند.
مخالفان آوارگان و اوباشان انترنتی (ترول) او را در شبکه های اجتماعی «خوش باور» و اقدامش را «احمقانه» می خواندند. یک نفر در یوتیوب نوشت: «او را در طول شب با سه مرد افغان در یک اتاق حبس کنید». برخی اوقات نامه هایی به در خانه اش می رسد که هدف شان ترساندن او است. یک نئونازی از ناروی به الین نامه ای نوشت و او را متهم کرد که به «هم نژادهایش خیانت کرده است».
بعدها معلوم شد که آن مرد افغان در هواپیما که این خانم مانع اخراج اش شده بود، یک فرد خلافکار است. او پیش از این تلاش ناکام برای اخراج از کشور، شش ماه را به جرم وارد کردن جراحت در حبس بود. بنا بر تحقیقات «سایت مگزین» و «دویچه وله»، نام این مهاجر افغان بسم الله س. بود که ۵۲ سال نداشت، بلکه ۵۹ سال از عمرش می گذشت. یک سخنگوی وزارت مهاجرین در کابل هویت او را تایید کرد.
الین ارسون که می خواست اسماعیل را نجات دهد، به جای آن به یک فرد خلافکار کمک کرد. براساس دوسیه های محکمه، بسم الله همسر و دو دخترش را در سنین ۱۳ و ۱۴ سال با کیبل شارژر شلاق زده بود. او از این که دخترانش تلویزیون را خاموش نکرده، بلکه فقط صدایش را کم کرده بودند، به شدت عصبانی شده بود.
این مهاجر افغان گفته بود که زندگی خانوادگی اش از نظر او «تهدید آمیز» بوده است و همسرش تمام وقت پیش فرزندانشان غیبت او را می کرده است. از نظر این مرد افغان، همسر و دخترانش می خواستند که او از سویدن اخراج شود، به همین خاطر به او تهمت می زنند.
قبل از این محاکمه هم قرار بود که بسم الله از سویدن اخراج شود. به گزارش وزارت مهاجران افغانستان، او یک ماه پس از آن که در نتیجه اقدام ارسون اخراج اش عملی نشد، از سویدن اخراج گردید.
او به تاریخ ۳۰ آگست سال ۲۰۱۸ به کابل رسید. بسم الله از ولایت هرات است و وزارت مهاجرین افغانستان نمی داند که آیا او به آن جا بازگشته است یا نه.
وقتی که مساله بسم الله اس مطرح می شود، الین ارسون تاکید می کند که راجع به این مرد هیچ اطلاعی نداشته و بعدها هم تلاش نکرده اطلاعات بیشتری راجع به او کسب کند. بعد می گوید: «او احتمالا بی دلیل در زندان نبوده است... اما با این وجود حقش نیست که به افغانستان اخراج شود و آن جا جانش را از دست بدهد».
بعد این دختر جوان سویدنی در ادامه مصاحبه لغو حکم اعدام را از بزرگترین دستاوردهای حکومت قانونمدار سویدن می نامد و می گوید که اخراج به افغانستان از نگاه او به معنای اجرای حکم اعدام است. به نظر می آید که الین ارسون هنوز هم مانند گذشته در این مورد اطمینان خاطر دارد که در آن روز ماه جولای سال گذشته کار خوبی انجام داده است. اما می شود گفت که بیش از هرچیزی نیتش خیر بوده است.

الین ارسون در سال ۲۰۱۸ با دویچه وله مصاحبه کردعکس: DW
یک پناهجوی اخراج شده افغان از آلمان هنگام مواصلت به کابل در سال ۲۰۱۷عکس: Getty Images/AFP/W. Kohsar
پناهجویان اخراج شده از آلمان در سال ۲۰۱۷ به کابل بازگشتندعکس: Getty Images/AFP/W. Kohsar
با این هواپیما در سال ۲۰۱۶ شماری از پناهجویان افغان از شهر فرانکفورت آلمان به افغانستان اخراج گردیدندعکس: picture alliance/dpa/B. Roessler
در سال ۲۰۱۶، پولیس سویدن پناهجویان را از یک قطار آهن در نزدیکی شهر مالمو همراهی می‌کندعکس: picture-alliance/dpa/J. Nilsson
کودکان مهاجران در یک مکتب در شهر هالمستاد سویدنعکس: Getty Images/D. Ramos
اعتراضات بر ضد اخراج مهاجران در سال ۲۰۱۶ در شهر گوتنبرگ سویدنعکس: DW/A. Nabizadeh
پناهجویان در سال ۲۰۱۶ در شهر مالمو در سویدن در بیرون از یک مرکز پذیرش مهاجران عکس: picture-alliance/dpa/TT News Agency/S.-A. Jonsson

اسماعیل لادرک است
پس از چند ماه اقامت در کابل، رد اسماعیل گم می شود. شماره تیلفون او در کابل دیگر کار نمی کند. خانواده او در منطقه گوتنه به سوالات پاسخ نمی دهند.
آیا اتفاقی برای او افتاده است؟ آیا او دوباره در راه فرار به اروپا است؟
تنها کسی که نسبت به سوالات خبرنگاران واکنش نشان می دهد، خواهرش نازنین است که در ترکیه زندگی می کند. او در پیامی که از طریق شبکه اجتماعی فیس بوک می فرستد، می نویسد که اسماعیل هنوز در کابل است، اما حالش خیلی بد است. او می گوید: «بزرگترین نگرانی ما این است که او معتاد شود». خبرنگار از او می پرسد، آیا برای نوشتن این مقاله امکان مصاحبه با او وجود دارد؟ نازنین چند روز بعد پیامی از سوی برادرش می فرستد: «اسماعیل احساس امنیت نمی کند، چون از زمانی که ویدیوی دویچه وله نشر شده، همه چهره اش را می شناسند». او می افزاید: «آنگونه که شما می دانید در کشور ما اختطاف زیاد رخ می دهد، وقتی که کسی در خارج قوم و خویش داشته باشد، ربایندگان فکر می کنند که این فرد پول زیادی دارد». او در ادامه می نویسد، به این خاطر اسماعیل دیگر نمی خواهد مصاحبه کند.
نازنین هم نمی تواند جزئیات بیشتری ارائه کند. او فقط از طریق خواهران و مادرش در گوتنه از حال برادرش آگاه می شود.
ارسون در آخرین گفتگوی تیلفونی خوشبین به نظر می آید. او با مصاحبه موافقت می کند و می گوید که قرار است در ماه دسمبر برای شرکت در کنفرانسی به برلین بیاید. او می گوید که تحقیقات مقدماتی سارنوالی اصلا نگرانش نمی کند.
اما همین که سارنوالی از او شکایت می کند، الین خود را کنار می کشد. او به گفته وکیلش انتظار چنین تصمیمی را نداشته است، چون امیدوار بوده «که محاکمه برگزار نشود و سارنوال این اقدام او را قانونی اعلام کند».
الین ارسون دیگر قابل دسترس نیست. همه ایمیل ها، پیام ها و تماس تیلفونی بی جواب می مانند. او در کنفرانس برلین هم شرکت نخواهد کرد. وقتی که محکمه گوته بورگ به تاریخ ۴ فبروری نخستین جلسه اش را برگزار کند، الین ارسون باید یک بار دیگر در انظار عامه ظاهر شود.
نویسندگان: خوی فام و عبدالباری حکیم/ تحقیق مشترک دویچه وله و «سایت مگزین»

عبور از قسمت گزارش روز دویچه وله

گزارش روز دویچه وله

عبور از قسمت مطالب بیشتر از دویچه وله