فریاد ناگفته زن در جشنواره فلم افغانستان در سویدن
۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبهمعمولا آن دسته از فلمسازان افغان که به اندیشه و زبان سینما باور دارند کم فلم می سازند اما وقتی هم موفق به ساخت فلم شوند، فلم شان از موضوع و درونمایه قوی برخوردار است.
در چهارمین جشنواره فلم افغانستان در سویدن که در ماه نوامبر به همت کلوپ قلم افغان ها در شهر استکهلم برگزار شد، 13 فلم بلند، کوتاه و مستند که توسط فلمسازان افغان ساخته شده بودند، به نمایش درآمدند. شاخص ترین فلم های جشنواره امسال به موضوع زنان اختصاص داشت. فلم های چون "سنگ صبور" ساخته عتیق رحیمی، "قربانی" ساخته همایون پاییز، و مستند "محترمه" کار مشترک دیانا ثاقب و ملک شفیعی، سه فلمی بودند که قصه درد و رنج زنان افغان و تلاش آنان برای رهایی و نوعی بیداری را به تصویر کشیده بودند. در این نوشتار نگاهی داریم به فلم سنگ صبور.
سنگ صبور، قصه ناگفته و پنهان زن
سنگ صبور دومین فلم بلند سینمایی عتیق رحیمی، نویسنده و فلمساز افغان مقیم فرانسه، همانند داستان نوشته شده او که جایزه ادبی گنکور فرانسه را دریافت کرد، توجه بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کرده است. فلم روایتگر درد دل های یک زن جوان با شوهر فلج اش است که بر اثر جنگ زمین گیر شده و زن از او پرستاری می کند. این نقش را گلشیفته فراهانی بازی کرده است. مرد که قبلا مجاهد بوده، اینک به مرده ای می ماند که توان حرکت ندارد و زنی که هیچ گاه به او حتی حق حرف زدن داده نشده، آرام آرام زبان می گشاید.
او به بازگویی قصه های دل خود با مرد فلج می پردازد؛ از دوران کودکی تا نوجوانی و بالاخره از چگونگی ازدواج با مردی که اصلا او را نمی شناخت. به مرد می گوید: نزدیک یک سال نامزدی.... و سه سال هم زن مرد غایبی که اصلا او را ندیده ای، اصلا کار آسانی نیست، من فقط سال ها با نام تو زندگی کردم!
فلم پر است از مونولوگ های زن با مرد زمین گیر شده. این مونولوگ ها گاهی رنگ پرسش و سرزنش می گیرد و گاهی تمسخر و فریاد و گاهی فاش گویی رازهایی که کمتر زنی در جامعه سنتی شرق با شوهرش در میان می گذارد. هنگامی که از شب زفاف و داستان بکارت خود سخن می گوید، از شوهر فلج اش می پرسد: «چرا مردان همیشه غرور و غیرت شان را به خون گره می زنند؟». زن آرام آرام به بازگویی بیشتر راز (بدن) خویش با مرد می پردازد. مردی که همیشه زن برای او فقط وسیله رفع شهوت بوده اما به درستی به راز و نیاز (بدن) او پی نبرده است.
چارچوب یا اتاق فکری را که عتیق رحیمی در سنگ صبور بنا کرده است، تاثیر پذیر از اندیشه قدرت و جنسیت در نگاه میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی است؛ چرا که سنگ صبور از تقابل قدرت سخن می گوید. مرد که روزگاری مظهر قدرت و حاکمیت بوده، اینک همچون مورچه ای ناتوان است. زن از موضع ضعیف بر موضع قدرت می نشیند و بر این پیکر نیمه عصیان می کند، زبان به اعتراض می گشاید و می گوید که اینک زندگی ات در دستان من است و حتی این اعتراض به نوعی انتقام تبدیل می شود.
زن دو دخترش را برای در امان بودن از کشته شدن در منطقه جنگی، نزد عمه اش می برد که او یک روسپی خانه در منطقه امن کابل دارد. عمه در حقیقت، استاد زن جوان است که راز تن یا بدن را خوب می داند و از نقاط ضعف مردان به خوبی آگاه است. زن جوان به تنهایی نزد شوهرش باز می گردد. زن، مرد فلج را در خانه تر و خشک می کند و باز پرده دیگر از قصه های ناگفته با او.
بیرون از خانه صدای توپ و تفنگ است، همان بازی قدرت که باز هم مردان آن را رهبری می کنند اما درون خانه نمایش قدرت دیگر در جریان است و آن بازگویی راز های درون زن است که مرد فلج را نشانه گرفته است. طالبان از راه می رسند اما زن شوهرش را مخفی می کند، از او حفاظت می نماید تا بتواند بیشتر از راز های دل خود با این مرد بگوید. مردی که همیشه او را نادیده گرفته، اکنون باید همچون سنگ صبور بشنود. دفعه بعد مرد جوان طالب به زن تجاوز می کند، به او پول می دهد. زن ضجه می زند اما شاید بتواند از این طریق خرج زندگی را تامین کند. جوان طالب که لال است و سخن گفته نمی تواند چندین بار می آید و آرام آرام هارمونی جنسی میان آن دو شکل می گیرد اما باز هم قدرت حاکم در جادوی پنهان زن است و این اوست که حاکم میدان این بازی است. زن آرام آرام به تحول و تغییر می رسد. چهره و آرایش صورت او جوان تر می شود. جوانی، شادابی و قدرت را در خود می یابد. او دریافته است که این بدن زنانه راز قدرت اوست. او از درون هم پخته و زیرک می شود و در پایان در کنار شوهرش آخرین پرده از راز زندگی شان را می گشاید: «این دو فرزند هم متعلق به تو نیستند و تو تا حالا این را نمی فامیدی بیچاره، آخر مشکل از تو بود که اولاد دار نمی شدی و مادرت این را هیچ وقت قبول نمی کرد». مرد فلج چشمانش را می گشاید و بالاخره این سنگ ناصبور می ترکد. دست زن را که در کنار او پشت به دیوار نشسته گرفته و گلوی او را می فشارد اما زن برای نجات خود با کارد مرد را می کشد و در یک حس ناباوری می گوید: من پیامبر شدم، من پیامبر شدم...
رویکرد روانکاوانه
فلم از لحاظ روانشاسی نیز تا حدودی یک اثر روانکاوانه است. قصه های بدن که زن به شوهرش می گوید در حقیقت داستان مشترک تمام زن ها است و برای همین است که عتیق گفته است: «زنان افغانستان در این داستان هیچ فرقی با زنان دیگر نقاط جهان ندارند. آنان مثل هم آرزوها، امیدها، ضعف ها و قدرت خود را دارند».
دکتر اسد بدیع، روانشناس و آوازخوان افغانستان نیز معتقد است که از منظر روانشناسی، مخاطب زن غربی همانند یک زن شرقی با این فلم ارتباط درونی برقرار می کند، چون فلم بخشی از رازهای درون او را که زن غربی نیز به نوعی آنرا پنهان می دارد بیان می کند. زنان در غرب با وجود فضای باز اجتماعی و فرهنگی، باز هم در عرصه مسایل روحی، رازهای تن و درون شان را پنهان می دارند. کمتر زنی در غرب با شوهران شان از روابط پنهان با سایر مردان و یا از راز تن شان سخن می گویند، دقیقا همان رازی که زن شرقی هم آن را پنهان می دارد.
با وجود آن که در غرب فلمسازانی چون آنتونیونی و هیچکاک در اکثر فلم های شان نگاه روانکاوانه به زن داشته اند اما آنچه که عتیق رحیمی به بیان آن پرداخته، نگاه دیگر به پدیده تن یا بدن و روایت آن از زبان خود زن است. شاید به همین دلیل باشد که داستان سنگ صبور جایزه ادبی گنکور فرانسه را دریافت می کند، اگر نه صرفا موضوع افغانستان و مسایل جاری در این کشور معیار و ملاک برای مهمترین بنیاد ادبی اروپا در اهدای یک چنین جایزه ای نیست.
زبان کتاب و زبان فلم
عتیق رحیمی کتاب سنگ صبور را به فرانسوی نوشت و علت آن را محدودیت های موجود در فرهنگ زبان مادری اش یعنی دری فارسی در بیان برخی کلمات و تابوهای حاکم در جامعه شرقی دانست. اما چرا فلمساز زبان فلم را زبان مادری اش انتخاب کرده؟ مگر همان محدویت ها و تابوها به سراغ زبان مادری در فلم نمی آید؟ اصولا انتخاب زبان مادری برای فلمی که در سرزمین مادری فلمساز اجازه نمایش عمومی ندارد و کمتر کسی امکان تماشای آن را دارد، چه دلیلی دارد؟
کتاب سنگ صبور به زبان فرانسوی یا سایر ترجمه های انگلیسی و اروپایی آن بیشتر از آنکه یک رمان باشد یک داستان تقریبا بلند است. شیوه نگارش عتیق رحیمی در سنگ صبور بسیار موجز است و کتاب بیشتر زبان شاعرانه دارد. شخصیت پردازی در سنگ صبور متکی بر مولفه های داستان سرایی کلاسیک نیست. کتاب سرشار است از ایجاز، رک گویی و عریان گویی زن و تابو شکنی های که در آثار انگشت شماری می توان آن را جستجو کرد. اما فلم که به زبان دری فارسی است تا حدودی زیادی این عریان گویی را حذف کرده و در واقع شاهد سانسور کلام و تصویر در فلم هستیم که فقدان این سانسور در کتاب، ارزش اثر مکتوب را بیشتر از فلم ساخته است. اگر فلمساز زبان فلم اش را نیز همانند کتاب اش زبان غیر فارسی دری بر می گزید، فلم از قوت و قدرت بیشتری در برقراری ارتباط با مخاطب جهانی برخوردار می شد و در عرصه بین المللی موفقیت های زیادی را از نظر نوع نگاه کسب می کرد. اما تعدیل و سانسور در زبان فلم و داشتن صرفا زیرنویس انگلیسی، قدرت بیانی کتاب را از فلم گرفته است.
ذائقه غربی ، تصویر تاریک از جهان سوم
با وجود آنکه فلم سنگ صبور نکات قوت خوبی در عرصه تابو شکنی دارد اما از زاویه عمیق تر، یک فلم تاریک است. تصویر مطلق تاریک از جهان سوم. و این خواسته جشنواره ها و مجامع غربی از فلم های است که با بودجه اروپا یا امریکا تولید می شوند. باید جهان سوم در نظر تماشاگر غربی همچنان تاریک و پر از عذاب باشد تا سیاست دولت های شان برای اجرای پروژه های بلند مدت قابل توجیه باشد. برخی از جشنواره ها و شرکت های فلمسازی در اروپا و امریکا بودجه ای دارند برای پروژه های جهان سومی که با ذائقه و سیاست معینی آن بودجه را پرداخت می کنند. در این ذائقه، جهان سوم دلکش و دلپذیر نیست. هیچ زیبایی در آن نمی بینید و هر چه است جنگ است و بدبختی؛ کشتن است و تباهی. تمام زنان در جهان سوم نقش مظلوم را دارند و حق به جانب اند و مردان موجودات خشن، وحشی و بی فرهنگ. در این سیاست و ذائقه سازی، غرب منجی و نجات دهنده شرق است. شما به عنوان فلمساز امکان نمایش نقش پنهان خود غرب در این جنگ و تباهی را ندارید. می توانید به چنین موضوعی بپردازید اما به راحتی تهیه کننده ای برای فلم نخواهید یافت.
سنگ صبور از جمله پروژه های جهان سومی است که ناچار بوده است ذائقه غربی را نسبت به شرق خشن حفظ کند. تماشاگر هر چه در این فلم می بیند درد است و بدبختی و انزجار. عتیق رحیمی در سنگ صبور پایبند همین ذائقه غربی است و توجه به این ذائقه از ارزش فلم به عنوان یک اثر هنری کاملا واقع بینانه کاسته است و فلم در حد زیادی پراحساس است.
فلمبرداری در فضای بسته
سنگ صبور از لحاظ نوع انتخاب تصاویر در مواردی با کمبود مواجه است. نود درصد داستان فلم در داخل اتاق و خانه می گذرد که این مساله کار کارگردان را تا حدودی مشکل کرده است. اما با نگاهی به برخی فلم های مشابه می توان دریافت که در یک فضای سر بسته و کوچک هم می توان تنوع تصویری ایجاد کرد. به عنوان نمونه می توان به فلم "طناب" ساخته آلفرد هیچکاک و یا "مرگ یزد گرد" ساخته بهرام بیضایی اشاره کرد. فلم طناب رازگشایی یک قتل است که در یک اتاق اتفاق افتاده و در تمام فلم یک تصویر مشابه پیدا نمی شود. اما فلم "مرگ یزد گرد" از لحاظ مونولوگ های بازیگر بسیار نزدیک تر است به سنگ صبور عتیق رحیمی. داستان "مرگ یزد گرد" در داخل یک آسیاب آرد می گذرد و فلم فقط با مونولوگ ها، بازی قوی سوسن تسلیمی و تنوع تصویر و حرکات دوربین است که هر مخاطبی را به شدت جذب می کند. سنگ صبور حتی در استفاده از نماهای بیرونی نیز گاهی دچار کمبود تصویر است که در برخی موارد تکرار شده اند. به عنوان مثال تصویر سر درب خانه زن و کوچه مقابل با دو آپارتمان و یا چند تصویر از شهر کابل با دو کوه مشرف بر آن، چند بار در فلم تکرار شده است. هرچند فلمساز به جز چند صحنه، تمام فلم را در مراکش فلمبرداری کرده اما داشتن میزانسن خوب و تنوع تصویری می توانست فلم را از ریتم نسبتا کسل کننده در برخی صحنه های داخلی نجات دهد.
بازی گلشیفته فراهانی
بازی گلشیفته فراهانی در سنگ صبور یکی از ماندگارترین بازی های او در دنیای سینماست. به گفته عتیق رحیمی، کسی دیگری نمی توانست این نقش را به خوبی گلشیفته بازی کند. او توانسته است لایه های درونی شخصیت اصلی فلم را به خوبی کشف و بازآفرینی کند. گلشیفته فراهانی تنها بازیگر ایرانی نیز است که به خوبی از عهده تلفظ لهجه دری برآمده است. او بسیاری از واژه های دری رایج در افغانستان را در حد زیادی همچون خود افغان ها تلفظ کرده است. بسیاری از افغان های مهاجر در ایران که به افغانستان بر گشته اند هنوز نتوانسته اند با لهجه خالص دری در سرزمین خود صحبت کنند اما دیالوگ های گلشیفته پر است از واژگان دری که با کمک عتیق رحیمی حد اکثر تلاش خود را در بیان آن به کار گرفته است.
تابو شکنی، مهمترین شاخصه سنگ صبور
شرق پر است از تابوهای که به راحتی قابل بازگشایی و تغییر نیست. این تابوها می تواند مقدس باشد و یا غیرمقدس. تابوها را معمولا ایدیولوژی ها، باورها و سنت های قبیله ای و یا گاهی هم حوزه قدرت و سیاست به وجود آورده اند. هر تابویی به مثابه تابلوی ورود ممنوع است که شکستن حریم آن، انواع مواخذه قانون بشری یا گویا آسمانی را در پی دارد. تابوها مختص شرق هم نیست بلکه در دنیای مدرن نیز تابوهای فراوانی وجود دارد.
خرافه زدایی یکی از محورهای است که فلمساز در سنگ صبور آن را مطرح کرده است. کاراکتر ملا در سنگ صبور نشانه خرافه، جهل و تزویر است. زن جوان، دیگر به دعاهای ملا باور ندارد. او می داند که در پس رابطه این آدم هدف و نیت دیگری در کار است. برای همین هر وقت که او می آید تا برای شوهرش در خانه دعا بخواند، زن بهانه می آورد و او را رد می کند. محور دیگری که فلمساز در سنگ صبور به تابو شکنی آن پرداخته، حکایت بدن زن است. موضوعاتی چون عاشق شدن، عشق را تجربه کردن، مساله بکارت، سخن گفتن زن از اندام جسمانی اش و به انزال نرسیدن، بخشی از تابوهای هستند که پرده برداری از آن در جوامع سنتی، خلاف عرف و حتی گناه و جرم است.
عتیق رحیمی در سنگ صبور، اعتقادات سنتی و افسانه باور را به سخره گرفته و آن را عامل بدبختی یک جامعه دانسته است. هر چند فلم سنگ صبور در جوامع سنتی چون افغانستان مخالفان تندرو خود را خواهد داشت و حتی حضور فلمساز را در کشورش با محدودیت های مواجه خواهد کرد اما در مجموع جسارت فلمساز در تابو شکنی بخشی از قصه های ناگفته و پنهان زن و جدال با باورهای سنتی، فلم را به یک اثر دگراندیش تبدیل ساخته است. سنگ صبور نماینده سینمای افغانستان برای اسکار 2013 است.