مثنوی معنوی؛ نردبانی به سوی آسمان
۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبهاین نبشته بخش دوم مقاله «مثنوی معنوی؛ کتاب ضاله یا قرآنی به زبان پارسی دری؟» است که قبلاً به نشر رسیده است.
3
نردبان آسمان است این کلام
هرکه زین در می رود آید به بام
نه به بام چرخ کو اخضر بود
بل به بامی کز فلک برتر بود
در مثنوی معنوی- این کتاب جادویی - چه رمز و رازی نهفته است که هشت صد سال است در کنار قرآن، در رف های خانه ها نشته است. در این دفتر چه پنهان است که در مدرسه ها می خوانندش و به حافظه اش می سپارند؛ می بوسندش و با آن فال می بینند* منقبت خوانان با آواز حزین و ترتیل قرائتش می کنند؛ این گوهر برین چه دارد که از روزگار پدید آمدن خویش تا آغاز سدۀ ما سه صد و هفتاد بار از آن نسخه برداری شده است و ده ها بار باز چاپ گردیده است. از ینگه دنیا تا افریقای سیاه و از باختر زمین تا سرزمین چین ره زده است و نویسندگان و سخن پردازان جهان به زبان ها مختلف آن را برگرداننده اند؟
چرا مثنوی معنوی را، مثنوی شریف می خوانند و آیا در ادبیات پارسی دری، کتاب دیگری را می شناسیم که این لقب را بدان بخشیده باشند؟ افزون بر این، مثنوی قرآن پهلوی (پارسی) نیز خوانده شده است و این به سبب انبوه آیاتی اند که به گونۀ مستقیم یا غیرمستقیم و تلویحی در این کتاب آمده اند. نخستین بار سنایی غزنوی کتاب حدیقةالحقیقه اش را به قر آن مانند کرده بود و این زمانی بود که کوته آستینان بر این کتاب سترگ شوریده بودند و سنایی چاره یی جز این ندید که کتابش را به علی ن ناصر معروف به بریانگر گسیل بدارد و از او بخواهد که عالمان دین را وادارد که آن را نیکو بنگرند و دهان تنگ نظران و طعنه زنان را ببندند. سنایی، نامۀ منظومی را هم با کتاب همراه ساخت و حدیقه را خود قر آن پارسی خواند:
یک سخن بیش و عالمی دانش
همچو قرآن پارسی خوانش
وان که باشد سخن شناس و حکیم
همچو قرآن نهد ورا تعظیم
اگر سنایی خود پدید آوردۀ خویش را قرآن پارسی می خواند، اما مردی چون شیخ الاسلام محمد بن حسین بهایی عاملی که روزگاری شیخ الاسلام شهر هرات هم بود، مثنوی را آن لقب می دهد که سنایی خود به کتابش بخشیده بود؛ بهایی می گوید که مولانا پیامبر نیست، اما صاحب کتاب است؛ آن هم صاحب قرآنی به زبان پارسی:
من نمی گویم که آن عالی جناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی معنوی مولـــــــــــوی
هست قرآن در زبان پهلوی
مثنوی او چو قرآنی مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل ( 1)
مولانا خود نیز در همان زمان دریافته بود که آفریده اش اقلیم های بی شمار را در خواهد نوردید و در بزم های انس، آن را خواهند خواند و تا جایی که در معبدها و مصطبه ها نیز آن را گرامی خواهند داشت. او خود چنین پیش بینی کرده بود: «منقول است که روزی شمس الدین ولدِ مدرس، در حجرۀ خود خفته بود و از سر غثیان و نسیان، مثنوی را پس پشت خود نهاده، از ناگاه حضرت مولانا در آمده آن کتاب را چنین دید؛ فرمود که این سخن ما برای آن آمد که پس پشت افتد؟ والله والله از آنجا که آفتاب سر می زند تا آنجا که فرو می رود این معنی خواهد گرفتن و در اقلیم ها خواهد رفتن و محفلی و مجمعی نباشد که این کلام خوانده نشود، تا به حدی که در معبدها و مصطبه خوانده شود، و جمیع ملل از آن سخن حلل پوشند و بهره مند شوند. (2)
اگر گفته اند که روزگاری آفتاب در مستعمره های بریتانیای کبیر غروب نمی کرد گزافه نیست که در قلمرو سلطنت مولانا آفتاب غروب را ا نمی شناسد.
4
مثنوی از منظر دیگران
جلال الدین رومی سخن می گوید:
اگر در این گیتی دل بندی؛
یا این که از او شاد خواری طلبی؛
چون خواب و خیال از کنارت می گریزد.
این سرنوشت است که راه رفتنت را می نمایاند.
بی گمان سوز سرما و خورشید سوزان،
یارای آن را ندارند تا راهت را ببندند
از( دیوان غربی ـ شرقی) گویته
یکی دیگر از شگفتی های مثنوی که آن را مقبول عام و خاص ساخته است، توجه شارحان و مفسران این اثر است که از همان روزگار خودش آغاز می یابد و تاهنوز و همیشه ادامه خواهد داشت. نگاهی شتاب آلود بر انبوه خوانش هایی که از مثنوی در دست داریم، گواه آن است که هیچ کتاب عرفانی و هیچ کتاب فارسی تا این مایه در خور تو جه دانشیان و عرفان پژوهان نبوده است.
این توجه بر چند محور استوار بوده است:
1. .شرح مثنوی یا نی نامه
2. فشرده سازی مثنوی
3. فرهنگ مثنوی
4. ترجمه و پیروی از اسلوب مثنوی
5. ـ حدایق الحقایق از احمد رومی از هم روزگاران سلطان ولد
6. ـ کنوز الحقایق فی رموز الدقایق از کمال الدین حسین خوارزمی
به برخی از شرح ها اشاره می رانیم:
ـ جواهر الاسرار از کمال الدین خوارزمی در سه دفتر
ـ شرحی از مصطفی بن شعبان سروری
ـ لطایف المعنوی از عبداللطیف عباسی
ـ لطایف اللغات از عبداللطیف عباسی
ــ شرح محمود داعی حسینی
ـ مفتاح المعانی از سید عبدالفتاح حسینی عسکری
ـ مکاشفات رضوی از محمد رضا
ـ شرح اسماعیل انقروی
ـ روح المثنوی از حقی جلونی
ـ شرح ملا هادی سبزواری
ـ شرح اسماعیل رسوخی انقروی با معرفی پور گشتال اتریشی
ـ نايیه در تفسیر نی نامه از یعقوب سرزی به کوشش خلیل الله خلیلی
ـ مفتاح التوحید از درویش علی چاچی
ـ شرح نظام الدین اولیا
ـ نی نامه از عبدالرحمن جامی
ـ شرحی از بانو سمهیه آیوردی
ـ شرح دوبیت از مثنوی از لاهیجی نور بخشی
ـ گلشن توحید از شاهدی دده
ـ کاشف الاسرار از ظریفی حسن چلبی
- شرح شمعی ( ترکی)
ـ شرح پاره یی از ابیات مثنوی از عبدالوهاب صابونی.
ـ شرح شش جلدی قاضی نورالله شوشتری
ـ اسرار مثنوی و انوار معنوی از عبدالله خویشگی قصوری
ـ شرح خواجه ایوب
ـ مخزن الاسرار از شاه ولی محمد.
چند شرح دیگر:
«شرح های عبدالعلی محمد بحر العلوم، محمد افضل الله آبادی، شکرالله، عبدالله ملتانی، سید مراد علی بخاری، اسدالله شطاری قادری، قطب الله لاهیجی اشکوری، عبد الغنی نابلسی، سید صدرالدین کاشف و ملا هادی سبزواری و ملا علی نوری و ده ها شرح ناشناخته به زبان فارسی پرداخته اند که حاکی از تأثیر مثنوی بر زندگی فارسی زبان است.» (3)
از سدۀ نزدهم بدین سو نیز تفسیرهای پر شماری از مولانا در دست است که هر یک خوانش سنتی یا نو آیینی از این کتاب جادویی داشته اند که به نام چند تای آنان، بسنده می کنم:
ـ مقدمۀ رومی و تفسیر مثنوی معنوی نکلسون با ترجمۀ آوانس آوانسیان
ـ شرح استاد فرزانفر که با خاموشی وی نافرجام ماند
ـ مولوی نامه از جلال همایی
ـ شرح ادوارد ژوزف
- شرح سه جلدی محمد استعلامی
ـ عرفان مولوی از خلیفه عبدالحکیم
- شرح جامع مثنوی معنوی از کریم رمضانی (7 جلدی)
ـ شر ح محمد تقی جعفری (15 جلدی)
ـ شرح بیتین مثنوی از سردار مهر دل خان مشرقی به کوشش عبدالحی حبیبی
ـ شکوه شمس از ماریا شمل به ترجمۀ حسن لاهوتی
ـ عرفان مولوی از دکتر خلیفه عبدالحکیم (پاکستانی) ترجمۀ احمد محمد و احمد میر علایی.
فشرده ها:
ـ لب و لباب مثنوی از واعظ کاشفی
ـ لباب مثنوی از واعظ کاشفی
ـ خلاصۀ مثنوی از فروزانفر
ـ بانگ نای از جمالزاده
ـجزیرۀ مثنوی از ملا یوسف مولوی
ـ مفردات مثنوی از ابراهیم ددۀ شاهدی قونوی
ـ در مکنون از سید عبدالفتاح حسینی
ـ مرآت المثنوی از تلمذ حسین
ـ مثنوی به نثر (فشردۀ داستان های مثنوی به نثر فارسی) از محبوبه زمانی.
فرهنگ ها:
ـ فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی از دکتر سید صادق گوهرین
ـ کنوز المعنوی از غلام سجستانی
ـ لطایف اللغات از عبدالله گجراتی
ـ مظهرالاشکال فی بیان اللغات مثنوی از محمد شعبان زاده
.ـ لطایف اللغه از لبابیدی دمشقی
ـ حکمت عامه در کلام مولانا (بحثی پیرامون فرهنگ عامه و مردم شناسی آثار مولوی از حسین علی بیهقی.
زندگینامه ها و تک نگاری ها:
ـ رساله یی در احوال مولانا جلال الدین مولوی از فریدون احمد سپهسالار.
ـ مناقب العارفین از شمس الدین احمد الافلاکی العارفی به کوشش تحسین یازیچی.
ـ رساله یی در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی از استاد فروزانفر.
ـ سوانح مولوی رومی از شبلی نعمانی، ترجمۀ محمد تقی فخر داعی گیلانی.
ـ سیری در دیوان شمس از علی دشتی.
ـ زندگی مولانا جلال الدین از گول پینارلی با ترجمۀ دکتر توفیق سبحانی.
ـ پله پله تا ملاقات خدا، از عبدالحسین زرین کوب.
ـ شخصیت مولانا از حسین شجره.
ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی از رادی فیش با ترجمۀ محمد عالم دانشور.
مولانا در باختر زمین:
«اروپا از اواخر قرن هژدهم و نخست از طریق نمایندگان سیاسی دولت های غرب با مثنوی و مولانا آشنایی یافته و شاید بیش از مثنوی و مولانا، سماع مولانا و آیین «درویشان چرخان» چشم اروپایی ها را گرفته است. نخستین بار والن بورگ، نمایندۀ فرانسه در استانبول با مثنوی آشنا شد و شش سال تمام روی ترجمۀ آن به زبان فرانسوی کار کرد.» استعلامی. (4)
در انگلستان «سر رید هاوس»، دفتر نخستین مثنوی را و سپس «وینفیلد» گزینه یی ازتمام کتاب را به انگلیسی در آوردند که شگفتی انگیز بود. استاد «پالمر» نی نامه را با نام « Song oft he Read» در جزوۀ کوچکی انتشار داد.
اما در میان خاورشناسان شاید کسی را نتوان یافت که چونان «رینولد نکلسون» زندگانی خویش را در راه عرفان پژوهی اسلامی و مولانا شناسی صرف کرده باشد. او کتاب های گونه گون تصوف را چاپ انتقادی کرد. آثاری در حوزۀ تصوف پدید آورد. کتاب عرفای اسلام را نوشت. مثنوی معنوی را به انگلیسی برگرداند و بهترین نسخۀ فارسی مثنوی را پس از سال ها تلاش شباروزی، آماده ساخت که اینک همگان از آن بهره می گیرند. طرفه این که مثنوی مولانا به نام مثنوی نکلسون شهرت دارد. او خود در باب این کتاب نوشت: «مثنوی گلستان برجسته یی است. در آن صدها داستان شامل نمونه هایی از هر نوع وجود دارد و هیچ کس نمی تواند مؤلف آن ها را به نداشتن قوۀ ابتکار متهم سازد یا توان وی را در قالب ریزی مواد و مصالح خام به آسانی و به هر شکلی که اراده کند نستاند.» آربری که گفتاورد بالا را از وی روایت کرده است، شاگرد نکلسون است و ارادتی شگرف به مولانا داشته است.
او در کتابش همانجا از قول نکلسون می نگارد: «آشنایی همواره رهایی از شیفتگی به بار نمی آورد. سخنانی که سی و پنج سال پیش دربارۀ سرایندۀ مثنوی ـ بزرگترین شاعر عارف تمام دوران هاـ بر زبان راندم دیگر امروز در نظرم چندان درست و به جا نمی آید. .. برای دریافت تمامی دامنۀ گونه گونی نبوغ او باید مثنوی را خواند.(5)
ادوارد براون که میانۀ بسیار خوبی هم با مثنوی معنوی ندارد، اما کار نکلسون را می ستاید: «یکی از اصیل ترین و استادانه تحقیقاتی است که تا کنون در این زمینه انجام گرفته است و مخصوصا وسعت معلوماتش در ادبیات قدیمه، او را قادر ساخته تا به بررسی و کشف دقیق روابط نزدیکی بپردازد که به عقیدۀ من و او هر دو میان عقاید مسلمانان و نو افلاتونیان اسکندریه وجود دارد». (6)
در زبان آلمانی، هامر پور گشتال از اتریش برای شناسایی ادبیات فارسی و بزرگانی چون مولانا و حافط سخت کوشید. ترجمۀ او از دیوان حافط سبب گردید که گویته دیوان غربی شرقی خویش را بیافریند. او گزیده یی از مثنوی معنوی را به زبا ن آلمانی برگرداند. شیفتۀ مولانا بود و به روایت ماریا شمل خود یک مثنوی به روال مولانا سرود که نقش اساسی را در آن مولانا بازی می کند. روکرت، شاعر بزرگ آلمان نیز دلسپردۀ مولانا گشت؛ نه تنها پاره یی از مثنوی مولانا را به شعر در آورد که خود به سرودن مثنویی به پیروی از مولانا پرداخت. افزون بر آن، چهل و چهار غزل کلیات شمس را به شعر آلمانی در آورد که سخت در جامعۀ آلمان آوازه یافت و هگل با خواندن این شعرها بود که مولانا را «رومی برتر» نامید. همو بود که بخش هایی از قرآن را به زبان آلمانی، آن هم شعر گونه ترجمه کرد که از دیدگاه جمال شنایی و زیبایی ساختاری زبانزد خاص و عام است. در آلمان شاعران و ناقدان دیگری به پیروی از روکرت به شرح و یا ترجمۀ مثنوی پرداختند چون «برترام»، که مثنوی را به نام «امثال و حکم پارسی» با زیبایی خاص برگردانده است و «پورتین» که مولوی و مثنوی را به گونۀ گسترده نقد و بررسی کرده است.
«هرمان اته» مولانا را «به صفت بزرگتزین شاعر عارف شرق و در عین حال بزرگترین شاعر وحدت الوجدی سراسر گیتی نامید» (7) هرچند که مولانا را نمی توان وحدت الوجودی خواند و بر این گفته بسا عرفان پژوهان و از آن شمار نکلسون باور دارد.
«تولوک» گزینه یی از مثنوی را به زبان آلمانی تهیه دیده است و «وینی فیلد» فشرده یی از تمام مثنوی را فراهم آورده است و در لندن انتشار داده است. «بوزانی»، خاورشناس ایتالیایی کتابی را نگاشت با عنوان «جلال الدین شاعر متصوف».
ده ها تن دیگر از غربیان و شرقیان یا تمام این کتاب شاهکار را به زبان خویشتن برگرداننده اند یا به شرح آن پرداخته اند و یا بدان شیوه و اسلوب سخن بافته اند؛ چون: «هانس ماینکه» که از ستایشگران مولاناست و «انه ماریا شیمل» که دین بزرگی بر زبان فارسی دارد و آثار ارجمندی در باب زندگی و اندیشه های مولانا دارد.
«در کتب تاریخ ادبیات و مطالعات دینی نیز به نام مولانا بر می خورم و آن را در بیشترینه جاها که انتظارش را نداریم پیدا می کنیم، از جمله در کتاب «با خدا باش» اثر (فرانسس برا بازون) که در شرح نهضت عارفانۀ مهر بابا نوشته شده و در آسترالیا انتشار یافته است. مولانا و مرگ حزن انگیز پیر محبوبش شمس، در میان عارفانی که نویسنده اقوال آنان را نقل می کند نقش برجسته یی را بازی می کند.» (8)
جز شرح و تفسیر مثنوی، بسا کسان زندگی این ابرمرد عرفان را نگاشته اند که می توان از اینان نام برد:
- رساله یی در احوال مولانا جلال الدین رومی از فریدون سپه سالار
ــ مناقب العارفین از افلاکی.
ـ زندگی مولانا جلال الدین از گول پینارلی
ـ پله پله تا ملاقات خدا از عبدالحسین زرین کوب
ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی از رادی فیش با ترجمۀ محمد عالم دانشور.
پس چه کتاب شعری را در سراسر گیتی می توان سراغ کرد که تا این مایه شرق و غرب را در خود تنیده باشد؟ اگر مولانا هیچ معجزۀ دیگری نداشته باشد، همین بس که سه اسم عام را اسم خاص ساخته است ــ یعنی واژۀ مولانا، واژۀ تربت و واژۀ مثنوی راـ زیرا مولانا که اسم عام است، اگر بر زبانی رود، مولانای بلخ در نظر می آید و تربت که به هر آرامگاهی اطلاق می شود، با شنیدن آن شنونده تربت این مرد را تداعی می کند و نام مثنوی که قالب عامی است در شعر، با شنیدن آن به مثنوی معنوی مولانا می اندیشیم و بس.
5
مولانا امریکا را فتح می کند
فرنگیان از سدۀ هفدهم اندکی با شعر مولانا آشنایی به هم رساندند. نکلسون با ترجمۀ کامل مثنوی و غزل های دیوان شمس به زبان انگلیسی، دنیای ژرفتری از اندیشه های این عارف بی بدیل را آشکار ساخت. آربری بر جای پای استادش پا نهاد و گوشه های دیگری از شعر مرادش را وا نمود. انه ماریا شمل هم با نوشتن کتاب های «تأثیر مولانا بر ادبیات شرق و غرب»، «من بادم و تو آتش » و «شکوه شمس» و هم با کنفرانس ها و درس های آموزنده اش در نامبردارترین دانشگاه های جهان، از نیمرخ دیگری از سیمای تابندۀ مولانا، پرده برداشت؛ اما در دنیای جدید، مرد دیگری سر بلند کرد و با زبان مردم مغرب زمین از مولانا سخن زد.
سال 1974 بود که «رابرت بلای» شاعر امریکایی، کتابی را از قفسه های یک کتابخانه برداشت و به دوست شاعرش گفت: این کتاب را باید از زندان قفسه ها رها ساخت. کتاب زندانی، دفتری از شعر های مولانا جلال الدین محمد بلخی بود که آرتور جان
آربری به انگلیسی ترجمه اش کرده بود. دوست بلای، کتاب را زیر بغل زد و رفت تا از این کتاب زندانی در قفسۀ کتابخانه ها، چه در می یابد. نام این مرد «کولمن بارکس» بود و استاد ادبیات در سه دانشگاه. کتاب را خواند و خواند و حس کرد که با دنیای دیگری شناسایی می یابد و حس کرد چیزی درونش را به هیجان و قلق ناشناخته یی می خواند. به برگردانی آنها به شعر آغازید. خودش بارها گفته است که تنها این ترجمه ها، مشق های من در برگردانی من بودند و هر گز گمان نمی بردم که روز و روزگاری به چاپ آنها دست یازم. اما کولمن بارکس آرام آرام کتاب ها را پیاپی انتشار می داد و با چاپ هر کتاب ولوله یی در امریکا بر می خاست. مردم امریکا با شاعری از دنیای دیگری آشنا می شدند، با دنیای درون، با دنیایی که هفت صد سال با پژوهش های هلن لوک، یونگ و اریک فروم فاصله داشت ولی بارکس می دید که چه گونه یونگ، مولانا را می ستاید و چه سان اریک فروم در کتاب «هنرعشق ورزیدن» خویش شعرهای این مرد را چون پشتوانه یی برای ادعاهایش گواه می آورد.
کولمن بارکس هنوز هم دیوانه وار مولانا را می خواند. اکنون دیگر تنها به برگردان های آربری بسنده نمی کند. ترجمۀ نکلسون را می نگرد و با عرفان آشنا می شود. بارکس آخرین برگردانی شعر مولانا را که انتشار داد اکتوبر سال گذشته بود که «کتاب بزرگ سرخ رنگ» نام داشت. او خود می گوید که با عرفان آشنایی بایسته ندارد، اما من بدین باورم که مولانا دستش را می گیرد و او را در ژرفای این دریا غوطه ور می سازد. این که چه گوهری را می تواند کولمن بارکس از این اوقیانوس عظیم و دریای بیکرانه به کف آرد، خود حدیث دیگری است.
کولمن بارکس را تا بدین پایه به مولانا ارادت است که گفته است: من در خواب دیدم که مولانا به من دستور می دهد تا شعرهایش را به شعر انگلیسی در آورم و این سخن آدمی را به یاد مناقب العارفین می اندازد. بگذارید در فرجام پیش بینی کولمن بارکس را هم ناگفته نگذارم که باری بر زبان آورده بود: «مولانا امریکا را فتح می کند». (9)
نویسنده: لطیف ناظمی
ویراستار: فرهمند
پانوشت ها:
(1). این شعر را به جامی منسوب کرده اند در حالی که در نسخه های گوناگون دیوان وی دیده نشده است، اما در دیوان بهایی عاملی آمده است.
(2). مناقب العارفین. شمس الدین احمد الافلاکی العرفی. به کوشش تحسین یازیچی، تهران: 1375، جلد اول، چاپ سوم. ص435.
(3) «فارسی زبانان در بارۀ آثار مولوی». نجیب مایل. کتاب شکوه شمس (سیری در آثار و افکار مولانا) پدید آورنده: انه ماریا شیمل. ترجمۀ حسن لاهوتی، تهران: 1382،چاپ چهارم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.ص. 566
(4) درس مثنوی. دکتر محمد استعلامی.تهران: 1374، چاپ پنجم، زوار، ص.29.
(5) ادبیات کلاسیک فارسی. دکتر جان آربری. ترجمۀ دکتر اسدالله آزاد.تهران: 1371، معاونیت آستان قدس رضوی.ص.240
(6). تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی. نیمۀ دوم.ادوارد براون.ترجمۀ غلام حسین صدری افشار، تهران 1368، چاپ چهارم، ص.260.
(7) شکوه شمس.ص. 544.
(8) همان.ص.550.
(9) چند نکته در حاشیه:
1. برای آشنایی با کتابشناسی مولانا نگاه کنید « کتاب شناسی مولوی» از ماندانا صدیقی.
2. کتاب ارزشمند دیگری که در این روزها روی چاپ را دیده است ترجمۀ رباعیات مولاناست به زبان انگلیسی که توسط (ابراهیم گمارد) و دوکتور روان فرهادی در 705 صفحه به چاب مرغوب، در امریکا انتشار یافته است.
3. درسالهای پسین، صدها عنوان کتاب در خصوص زندگی و اندیشه های مولانا به زبانها ی گوناگون گیتی پدید آمده است که گواه آن چاپ سیصد عنوان کتاب جدید است که در چند سال، اخیر به زبان فارسی چاپ شده است. برای آشنایی نگاه کنید به نشانی زیر: www.khana-e-maulana.yhoo.com