مهاجر افغان در آسترالیا در آستانه راهیابی به مسابقات المپیک
۱۴۰۰ خرداد ۱۰, دوشنبهآصف سلطانی از کودکی رؤیای بازیهای المپیک را در سر داشت، در کشورش افغانستان جنگ و مصیبت را تجربه کرد و سپس مسیر دلخراش مهاجرت به آسترالیا را در پیش گرفت.
او حالا با کمربند سیاه در رشته کاراته در چند قدمی راهیابی به المپیک توکیو قرار دارد. سلطانی در ۲۵ سالگیاش میگوید که «شاهد برخی از تاریکترین بخشهای آدمیزاد» بوده است.
او در حالی که برای به دست آوردن عضویت تیم المپیک مهاجران برای مسابقات توکیو تلاش میکند، خاطرات سفر خطرناک و وحشتناک به آسترالیا هنوز ذهناش را میآزارد. او نزدیک بود که در یک قایق کهنه در مسیر مهاجرت جان خود را از دست بدهد.
زمانی که این قایق در تاریکی شب در جایی در آبهای میان اندونیزیا و آسترالیا شکست، در میان حدود ۱۰۰ مهاجری که در عرشه این قایق بودند، سراسیمگی ایجاد شد. شماری از این مهاجران بر سر واسکتهای نجات با یکدیگر میجنگیدند، اما سلطانی میگوید که هرگز تلاش نکرد تا واسکت نجات برای خودش بیابد و نتوانست نگاهاش را از کودکی دور کند که بیخبر از اوضاع با امواج آب بازی میکرد.
سلطانی در یک آموزشگاه کاراته در غرب سیدنی به خبرگزاری فرانسه گفت: «او (کودک) اصلاً خبر نبود که قرار است ما غرق شویم؛ این صحنه من را به یاد کودکیهای خودم انداخت.»
هرچند این قایق از خطر غرق شدن نجات یافت و سلطانی را به آسترالیا رساند، اما آسیبپذیری این کودک او را تکان داد و انگیزه او را تقویت کرد که روزی بتواند از میلیونها مهاجر در سراسر جهان در المپیک نمایندگی کند.
این مهاجر افغان میگوید که برای رقابت در بازیهای المپیک «میلیونها دلیل» دارد.
او حالا یکی از ۵۶ مهاجری است که برای عضویت در تیم مهاجران برای مسابقات المپیک مبارزه میکنند و اعضای این تیم به تاریخ هشتم جون مشخص خواهند شد. برای نخستین بار تیم مهاجران در المپیک ۲۰۱۶ در ریو حضور یافت.
سلطانی میگوید: «آن (حضور در ریو) به من الهام بخشید. من با دیدن نخستین تیم المپیک مهاجران در ریو گفتم: سرانجام خواهم توانست عضو این تیم شوم و نه تنها از خودم، بلکه از میلیونها تن دیگر در سراسر جهان نمایندگی کنم.»
سفر نه سالگی سلطانی به آسترالیا زمانی شروع شد که خانوادهاش به دلیل جنگها از افغانستان آواره شد. آنها ابتدا به ایران رفتند. سلطانی این سفر را «وحشتناک» و یک کابوس عنوان میکند. افراد مسلح داشتههای آنها را در جریان این سفر به سرقت بردند. آنها هر لحظه ترس داشتند که ممکن است ربوده یا کشته شوند.
اما امیدواری او به زندگی آرام در ایران هم مدت زیادی دوام نکرد. او که همواره مورد لت و کوب و آزار و اذیت قرار میگرفت، برای دفاع از خود به ورزشهای رزمی روی آورد و به تمرین در یک ورزشگاه در ایران شروع کرد.
اما او چون یک مهاجر بیمدرک بود، پس از چند ماه از باشگاه ورزشی اخراج گردید. او آن زمان را به یاد میآورد و میگوید: «دلم شکست، و این برایم واقعاً بسیار سخت بود، به خاطری که این (ورزش) تنها چیزی بود که داشتم.»
سلطانی که نه مربی داشت و نه کلب ورزشی، در حویلی خانه به ورزش ادامه داد و فیلمهای کلاسیک بروسلی را به تکرار تماشا میکرد و از آنها یاد میگرفت. گاهی آنچه را یاد گرفته بود با دوستان خود تمرین میکرد.
سلطانی میگوید: «او (بروسلی) به من به عنوان یک کودک الهام بخشید که هیچ زمانی رؤیایم را از دست ندهم.» اما او در ۱۶ سالگی به تنهایی از ایران اخراج گردید.
به دلیل ادامه جنگ در افغانستان و نبود خانواده، او دوباره مجبور به مهاجرت شد و به مقصد رسیدن به آسترالیا، خود را به اندونیزیا رساند.
سلطانی با پشت سر گذاشتن سفر خطرناک دریایی خود را به آسترالیا رساند و چند ماه را در کمپ مهاجرت سپری کرد؛ جایی که اشتیاق او به ورزش باعث شد محافظان کمپ از او حمایت کنند.
یکی از این افسران صبح زود همراه با سلطانی یکجا دوش میکرد و دیگر محافظان نیز او را تشویق میکردند. او میگوید: «حمایت مردم برای ما بسیار ارزش دارد، چون ما همه چیز را از دست داده ایم... من تا امروز از آن محافظان کمپ بسیار سپاسگزارم که واقعاً من را تشویق کردند.»
سلطانی بعد از این که به عنوان پناهنده قبولی گرفت، در مایتلند در شمال سیدنی مسکن گزین شد و به شکلدهی زندگی جدید خود شروع کرد. او در ۱۸ سالگی برای نخستین بار به آموزش شروع کرد و وارد یک مکتب شد و یک باشگاه ورزشی یافت.
او که آن زمان نه پول داشت و نه موتر، همه روزه ساعت پنج صبح از خانه تا باشگاه ورزشی دوش میکرد و پس برمیگشت؛ یعنی روزانه حدود ۲۰ کیلومتر راه را پیاده طی میکرد، پیش از این که به مکتب برود.
از آن زمان به بعد تعهد او به ورزش مستحکمتر شده است و میگوید که از برکت ورزش کاراته توانسته است با موانعی که در زندگیاش وجود داشته، مبارزه کند.
سلطانی میگوید: «هنرهای رزمی در مورد احترام، نظم، افتخار و سربلندی، وفاداری و مقاومت و برگشتپذیری است.»
این مهاجر افغان میافزاید: «این (ورزش رزمی) بخش بزرگی از زندگی من است و در کودکی زندگی ام را نجات داد.»
سلطانی در حالی که در انتظار معلوم شدن عضویتاش در تیم المپیک مهاجران است، به اهدافی بالاتر از مدال طلا چشم دوخته است و میخواهد الگویی برای کودکان مهاجر باشد: «فرقی نمیکند که این کودکان کی و از کجا هستند، آنها توانایی دست یافتن به موفقیتهای بزرگ را دارند.»
af/si (AFP)