1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

ناگفته‌هایی که روی شیشه‌های موترها نقش می‌بندند

۱۴۰۲ آبان ۱۸, پنجشنبه

شمار زیادی از وسایط نقلیه در افغانستان با نوشته‌هایی تزئین شده اند که هم بیانگر احساسات اند و هم مایه‌های طنز در خود دارند. چرا مردم وسایط نقلیه خود را با چنین جملات و عبارت‌ها مزین می‌کنند؟

یک موتر شخصی در کابل با نوشته ای روی شیشه عقب
یک موتر شخصی در کابل با نوشته ای روی شیشه عقبعکس: DW

کابل، پایتخت مزدحم و مملو از هیاهوی جمعیت، شهری با واسطه‌های نقلیه رنگارنگ نیز است. تکسی‌ها، مینی‌بس‌ها، بس‌ها و ریکشاها با رنگ‌های متفاوت شهر کابل و خیابان‌های آن را بدرقه می‌کنند.

اما جالب‌ترین صحنه این ماجرا پیام‌های ناگفته در دلِ شیشه‌های این واسطه‌هاست. پیام‌هایی که گاهی لبخند می‌آفرینند و از عشق حکایت دارند و گاهی اندوه و ناامیدی را تبارز می‌دهند.

هرچند برخی جملات کلیشه‌ای در روی این موترها نقش بسته اند، اما برخی راننده‌ها دغدغه‌های ذهنی‌شان را که هنوز به زبان نیاورده‌اند، روی شیشه‌های موتر طرح نموده و توجه هر خواننده را به خود جلب می‌کنند.

منطقه ارزان قیمت در شرق کابل بیشتر گواه این واسطه‌هاست. جمعه‌گل ۴۰ ساله، با ظاهر شاد ولی قلب شکسته و پر از درد یکی از این رانندگان است.

او راننده بس شهری در مسیر سینما پامیر تا ارزان قیمت است که از بام تا شام از مسافرینش مهمان‌داری می‌کند.

نمایی از ترافیک در شهر کابلعکس: DW

روی شیشه واسطه‌اش حرف دلش را به زبان پشتو نگاشته ‌است: «هیله ده عشقی ماته ونخوری، ما خوړلی تریخ وه»، یعنی «امید که شکست عشقی نخورید، من که خوردم تلخ بود.»

این گونه، بخش زیادی از کوتاه‌نویسی‌های روی شیشه‌های موترها در کابل و دیگر شهرهای افغانستان را جملات عاشقانه تشکیل می‌دهد. هرچند برخی از این نوشته‌ها کلیشه‌ای و تکراری اند، اما در مواردی بازگوکننده حرف‌های نگفته صاحب این موترهاست.

جمعه‌گل خودش را قربانی یک ماجرای عاشقانه می‌داند که یک دهه به درازا کشید؛ ولی عاقبت به معشوقه‌اش نرسید. او می‌گوید: «عاشق یک دختر در منطقه مان بودم. او هم من را دوست داشت. هشت سال عاشقی کردیم. دو سال خواستگاری روان کردم، پدرش قبول نکرد. دختر دوبار قصد جانش کرد؛ ولی به داکتر بردنش و دوباره خوب شد. اما باز هم فامیلش به کسی دیگر داد و حالا به پشاور کوچ کرده اند.»

پس از یک شکست تلخ او تصمیم گرفت تا نتیجه اخلاقی آن را روی شیشه موترش حک کند.

این نوشته‌ها روی وسایط تنها به جملات عاشقانه خلاصه نمی‌شود؛ بلکه دغدغه‌های دیگری هم در لابلای افکار مردم راه می‌‌روند، از جمله فراخوانی برای همدلی. برخی مردم آسیب‌دیده از نفاق و نفرت‌پراکنی از هر راه ممکن می‌خواهند پیام انسانیت و هم‌پذیری بدهند.

یک موتر شخصی در کابلعکس: DW

نصیر رحیمی، دانش‌آموخته رشته زبان و ادبیات دانشگاه بدخشان که حالا راننده تکسی در ایستگاه سرای‌شمالی کابل است. او مسافران‌اش را تا فروشگاه و ده‌افغانان با این شعر روی موترش همراهی می‌کند: «بنی آدم اعضای یکدیگر اند- که در آفرینش زِ یک گوهر اند.»

او در مورد این شعر معروف سعدی که در شیشه عقبی‌ تکسی‌اش نگاشته شده، می‌گوید: «ما زیاد رنج کشیدیم. چقدر برادر، برادر خود را بکشد. جای یک چیز همیشه در وطن ما و شما خالی‌است، آن هم پیام دادن به اتحاد و همدلی است.»

او اضافه می‌کند: «باید هر کدام ما و شما این کار را بکنیم. اگر کراچی‌وان هستیم، موتروان هستیم، دست‌فروش هستیم یا سیاستمدار هستیم، باید همگی دست بدست هم بدهیم. من با این شعار در موترم خواستم تا به همه اقوام پیام بدهم که ما و شما انسان و مسلمان هستیم.»

برخی شهروندان هم از خواندن این‌چنین نوشته‌ها بدشان نمی‌آید و از جذابیت این نوشته‌ها حکایت می‌کنند.

یک مینی بس لینی در کابلعکس: DW

بهروز که دانشجوی دانشگاه کابل است و همه‌روزه از کارته‌نو تا دانشگاه کابل را با بس‌های شهری می‌پیماید، شعارهای روی شیشه‌های وسایط را طنزگونه، ولی در عین حال آموزنده می‌داند.

به گفته بهروز، این یادداشت‌ها در کنار این که سرگرم‌کننده اند، می‌توانند تاثیر اجتماعی نیز داشته باشند. او می‌افزاید: «شاید برای دیگران یک چیز مسخره باشد؛ اما برای من واقعاَ تاثیرگذار است. بسیاری از شعارهایی که روی موترها می‌بینم، چون جالب تمام می‌شود به همین خاطر در کتابچه یادداشتم نوت می‌گیرم و یا عکس می‌گیرم.»

یک ریکشا در کابلعکس: DW

تاثیرات بر جامعه

آگاهان صحت روانی نگاه متفاوتی نسبت به این نوشته‌ها دارند. شرف‌الدین عظیمی، روان‌درمان و استاد دانشگاه کابل، دلایل روانی تکسی‌نوشت‌ها را تمایل به ابراز خشم، نارضایتی، تعبیر هویت فردی، تعریف قدرت، تاثیرگذاری و ابراز علاقه برمی‌شمارد که بار منفی را بر روان بقیه افراد جامعه تحمیل می‌کند.

او می‌گوید: «این نوشته‌ها بُعد منفی زیاد دارد. اول باید به مردم احترام بگذاریم و تمایلات خود را به زور به خورد مردم ندهیم. با تحمیل علایق خود نباید مردم را اذیت کنیم. دوم به محیط زیست باید احترام کنیم، چرا باید چهره شهر را با این جملات، شعرها و کلمات خشن و ناراحت کننده جلوه بدهیم؟ نارضایتی را که داریم خوب است بنویسیم؛ ولی به مردم و محیط ضرر نرسانیم.»

یک بس مسافربری در کابلعکس: DW

اما ناهید مهرگان، مشاور روانشناسی در آلمان به این باور است که این نوشته‌ها روی وسایط نقلیه، "شاه بیت زندگی" مالکان شان می‌باشد: «چون بیشتر عمرشان درون ریکشا یا موترشان تیر می‌شود، فضای امن شان است. مثل اتاق شخصی شان، پس حرف دل شان را آنجا می‌نویسند. به منظور دکور و دیزاین، همانطور که خیلی ها اتاق یا میز کار خود را زیبا می کنند، آنها هم ریکشای شان است می خواهند زیباتر کنند.»

او اضافه می‌کند: «آدم‌ها خوش دارند خود را معرفی کنند. گوشه‌های پنهان خود را، ذوق و علاقه‌های خود را به نمایش بگذارند. اینکار به گونه‌ای اثر هنری شان است.» وی می افزاید: «برخی مردم با این کار احساسات زیبایی شناسی خود را اقناع می کنند. پیام رسانی و تبلیغ چیزی که به آن باور دارند. مثل "در حقیقت مالک هر شی خداست، این امانت چند روزی دست ماست".»

یک موتر لینی در کابلعکس: DW

او برخی از نوشته ها را نیز عقیدتی می داند و می گوید: «برخی برای حفاظت از خود، دعا یا آیات قرآن را می نویسند.»

برخی نیز با این نوشته‌ها می‌خواهند اعتراض خود به شرایط و وضع موجود را به نمایش بگذارند. مثلا یک راننده تاکسی روی شیشه عقب موترش نوشته: «شد شد، نشد، میرم آلمان.»

بانو مهرگان اگرچه این نوشته را "طنزی بسیار مقبول" عنوان می‌کند، اما می افزاید: «از طرف دیگر به تنگ آمدن طرف را نشان می‌دهد. اینکه گزینه دیگری هم دارد و به دست آوردنش سخت نیست. دروازه امید خود را معرفی می‌کند.»

«پولاد علمدار کارته‌نو»، «پس شو که اوگار نشی»، «جانم فدایت مادر»، «وطن عشق تو افتخارم»، «پدرم تاج سرم» و «دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است»، از جمله یادداشت‌هایی اند که در روی تکسی‌ها، بس‌ها و ریکشاهای شهری به چشم می‌خورند. یادداشت‌هایی که عشق، آرزو، وطن دوستی و درد در لابلای‌شان فریاد می‌کشند.

برنامه "فضایی برای آزادی" از سوی آکادمی دویچه وله برای خبرنگاران در تبعید
عبور از قسمت گزارش روز دویچه وله

گزارش روز دویچه وله

عبور از قسمت مطالب بیشتر از دویچه وله

مطالب بیشتر از دویچه وله