«هرگز تصور نمیکردم فرزندانم سرنوشت من را تجربه کنند»
۱۴۰۲ مرداد ۳۱, سهشنبهصبح زود روز پانزدهم آگست ۲۰۲۱ میخواست زودتر به دفتر کارش برسد. برای جلسهای مهم باید آماده میشد: رسیدگی به وضعیت صدها خانوادهای که اخیراً به دلیل جنگآواره شده بودند. این خانوادهها در اثر سقوط ولایتهای شمالی افغانستان به دست طالبان به کابل متواری گردیده و بیسرنوشت در پارکهای این شهر به سر میبردند.
رسیدگی به این وضعیت به مقام ولایت کابل سپرده شده بود و مسئولیت آن به عهده سلیمه نیکبین، معاون امور اجتماعی والی کابل بود. خانم نیکبین در داخل ساختمان ولایت کابل در جریان جلسه بود که خبر سقوط پایتخت دهان به دهان شد. خبرهای ضد و نقیضی میرسید که طالبان به «کوتهسنگی» و «حوزه پنجم کابل» رسیدهاند.
خانم نیکبین طالبان را به خوبی میشناخت و از رفتار این گروه در برابر زنان آگاه بود. به همین خاطر سراسیمه جلسه را ترک کرد و در جویای احوال دقیقتر شد: «به دفتر والی (محمد یعقوب حیدری) رفتم و دیدم که برآشفته و متأثر است. بدون خداحافظی بیرون شدم. نگران بودم که به دست طالبان گرفتار شوم.»
مرتبط: دشواری امرار معیشت در مهاجرت: رستورانت خانوادگی افغانی
تا آن زمان شهر در کام هرج و مرج سقوط کرده بود. این مقام حکومت پیشین به خانه رسید و وسایل شخصیاش را برداشت، اما نمیدانست کجا برود. سرانجام تصمیم گرفت در خانه دوستش پنهان شود. زنی که قرار بود تا چند ساعت قبل برای هزاران آوارهی جنگ چاره بجوید، حالا خودش بیپناه شده بود.
او میگوید که تنها دو روز پس از سقوط کابل افراد مسلح پشت خانهاش آمدند. خانم نیکبین میگوید که طالبان بستگانش را شکنجه کردند، تا محل اختفای او را پیدا کنند. اما آنان گفته بودند که وی کشور را ترک کرده است.
سلیمه نیکبین دوماه بعد زمانی از محل اختفای خود بیرون شد که یک بار دیگر تن به مهاجرت ناخواسته داد. این بار اما نه به عنوان یک کودک، بلکه به عنوان مادر چند فرزند. او به تاریخ ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۱ با پوشیدن برقع، از گذرگاه تورخم عبور کرد تا دومین دوره روزگار مهاجرتاش در کشور همسایه را تجربه کند.
نیکبین بار اول در سال ۱۹۹۶ با رویکار آمدن طالبان به پاکستان مهاجرت کرد. در آن زمان کودک ۱۶ ساله و شاگرد صنف دهم مکتب بود. این بار در سال ۲۰۲۱ با گذشت بیش از دو دهه در سن ۴۰ سالگی با فرزندانش به این کشور مهاجر شدهاست.
مرتبط: کمک نقدی سازمان ملل به بیش از یک میلیون مهاجر افغان در پاکستان
نیکبین با گلوی پر از بغض سرگذشت خود را روایت میکند: «در زمان سقوط کابل بیشتر به دستآوردهای زنان در ۲۰ سال پسین و آینده آنها بهخصوص دخترانم زیر حاکمیت طالبان میاندیشیدم و بارها گریستم. هرگز فکر نمیکردم که فرزندانم مانند من روزی مهاجرت را تجربه کنند و من هم بار دیگر مهاجر شوم.»
او در نخستین روزهای ورود به پاکستان برای ثبت به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد رفت: «در جریان مصاحبه به این فکر افتادم که دیروز در مقام معاونت امور اجتماعی کابل به بیجاشدگان داخلی در پایتخت کمک میکردم و امروز خودم به عنوان یک مهاجر نیازمند کمک هستم و ناخودآگاه گریستم. مهاجر یعنی هویتی گم شده.»
سلیمه نیکبین تا مقطع ماستری در رشته روابط بینالملل در دانشگاه خصوصی ابن سینا تحصیل کرده است. او یکی از هزاران زنی است که در دوره جمهوریت به مناسب بلند حکومتی و نهادهای بینالمللی رسید و نمادی از پیشرفت زنان در افغانستان به حساب میرفتند.
او درباره سقوط نظام افغانستان و پیامدهای آن میگوید: «تحمل این همه مصیبت بر شانههایم سنگینی میکرد. ای کاش هرگز در این جغرافیا متولد نمیشدم تا شاهد دوبار ویرانی کشورم نمیبودم.»
دو نسل سوخته!
از نظر خانم نیکبین، انگار زمان به عقب برگشته است. از بار اول که به پاکستان مهاجر شده بود، ۲۷ سال میگذرد. دیگر نه اسلامآباد آن شهر قدیمی است و نه راولپندی. همه چیز تغییر و پیشرفت کرده است، جز سرنوشت زنان افغانستان که برای دو نسل یکی است. خودش میگوید: «چرا باید ما نسل اندر نسل مهاجر شویم و سقوط نظام را تجربه کنیم؟»
خانم نیکبین دروازههای زیادی را برای رسیدن به یک کشور امن زد، اما مثل هزاران مهاجر دیگر جوابی نگرفت و راهی نیافت. او به این فکر شد که فرزندانش کجا درس بخوانند و دریافت که بحث آموزش کودکان مهاجر افغانستان در پاکستان یک معضل جدی است. این ذهنیت وی را واداشت که برای ایجاد یک مکتب و مرکز آموزشی ویژه کودکان مهاجر آستین بر بزند تا آینده تحصیلی آنها خراب نشود. به این دلیل به سراغ دفتر مرکزی مکتب ملالی و استقلال رفت و شاخه آن را در منطقه «صادق آباد» راولپندی فعال کرد.
در این منطقه بیش از ۲۰۰۰ فامیل مهاجر افغان زندگی میکنند. حالا در این شعبه مکتب ۲۰۰ دانشآموز از صنف اول تا دوازدهم دارد و ۱۵۰ تن دیگر در بخش زبان انگلیسی در آن درس میخوانند. دخترها و پسرها در یک صنف و زیر یک چتر اند. هر شاگرد ماهانه بین یک هزار تا سه هزار روپیه پاکستانی هزینه میپردازد. ۱۵ آموزگار زن و ۱۰ آموزگار مرد مصروف تدریس هستد.
آنها مطابق نصاب تعلیمی سابق افغانستان درس میخوانند و این روزها آزمون سالانه آنها در جریان است. چوکیها در کنارهم چیده شده است و دختران و پسران دانشآموز پهلوی هم آزمون را سپری میکنند. اینجا نه ترسی از محتسب طالبان است و نه از محدودیتهای شدید این گروه بر زنان افغانستان خبری است. هرچند که رنجهای مهاجرت و دوری از وطن را در چهره هر یک آنها میتوان دید.
«مکتب ملالی» برای کودکان مهاجر افغان تبدیل به کورسوی امید در دل تاریکیها و بلاتکلیفیهای مهاجرت شده است. سونیای ۱۶ ساله متعلق به نسل جدید افغانستان است. او در افغانستان پسا ۲۰۰۱ به دنیا آمده و کلان شده است و برای اولینبار مهاجرت را تجربه میکند. او قبل از سقوط جمهوریت فقط دربارهرویکرد زنستیزانه طالبان شنیده بود که مخالف حضور فعال زنان در عرصههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعیاند.
در ۱۱ اگست ۲۰۲۱ زمانی که کنترول شهر فیضآباد مرکز ولایت بدخشان به دست طالبان افتاد، او دانشآموز صنف نهم مکتب بود و از فردای آن روز مکاتب و مراکز آموزشی به روی دختران بسته و سونیا خانهنشین شد. پدر سونیا با خانواده در چهاردهم اگست به کابل گریخت؛ ولی فردایش شهر کابل نیز سقوط کرد. سپس راهی پاکستان شد و از آن زمان تاکنون در راولپندی زندگی میکند.
سونیا فیضی روزگاری را تجربه میکند که خانم نیکبین بیش از دو دهه قبل تجربه کرده بود. او صبح هر روز در دمای بالای ۴۰ درجه باید مسیر نیم ساعته را تا مکتب طی کند. او متعلم صنف دهم و دوم نمره صنفش در لیسه ملالی و استقلال است. او همزمان کورس زبان انگلیسی میرود و در یک مکتب آنلاین هم درس میخواند. اکنون مصروف آزمون سالانه است و تلاش دارد که اول نمره عمومی شود و برای این جایگاه شب و روز درس خوانده است.
سونیا از اینکه میتواند به مکتب برود بسیار خوشحال است؛ اما برای همصنفان و دخترانی که در افغانستان از رفتن به مکتب محروماند، سخت متأثر است: «با برخی از همصنفانم در تماسم. انگیزه و امید به زندگی ندارند و افسرده شدند. نمیدانم چرا باید آنان مکتب نروند و در خانه زندانی شوند؟ در اسلام من و سایر مسلمانان جهان، آموختن علم بر مرد و زن فرض است؛ ولی در اسلام طالبان آموختن علم برای زنان ممنوع.»
سونیا آرزو دارد که در آینده به یکی از بهترین دانشگاههای بینالمللی راه یابد و داکتر شود. او برای رسیدن به این آرزویش سخت درس میخواند و همچنان آمادگی امتحان تافل را میگیرد.
سلیمه نیکبین در مورد سونیا میگوید: «سونیا بسیار یک دختر با استعداد، سختکوش و درسخوان است. او یکی از بهترین شاگردان ماست و روزی الگوی الهامبخش و موفق برای دختران افغانستان خواهد شد. خوشحالم که به مانند سونیا دهها دختر خانم دیگر شاگرد داریم. بهترین روش مبارزه در برابر طالبان ارتقای ظرفیت زنان و دختران افغانستان است تا آنها قدرتمند شوند.»
خانم نیکبین مدیر شعبه راولپندی مکتب ملالی و استقلال است و از راه دور برای فردای روشن افغانستان کار میکند. زنیکه دوبار قربانی سیاست زنستیزانه طالبان شده است، علیرغم دشواریهای مهاجرت و بلاتکلیفی، خودش را به آب و آتش میزند تا کودکان مهاجر افغان که از ترس طالبان به این کشور فرار کردند، از آموزش محروم نشوند.
از خانم نیکبین در مورد آینده میپرسم و پاسخ میدهد: «شکی ندارم که پایان شب سیاه سپید است. به آن روز فکر میکنم که مثل بهار ۲۰۰۲ کولهبارم را ببندم و دست فرزندانم را بگیرم به کابل نازنین برگردم. آن روز افغانستان متفاوت، متنوع و آزاد خواهد بود.»
داستان زندگی سلیمه نیکبین داستان یک فرد نیست. سرگذشت او، قصه دردناک افغانستان است که تاریخ در آن پیوسته تکرار میشود.