1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

يکي داستان است پر آب چشم

قسیم اخگر۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

(ترس و محافظه کاري در ممنوعيت فيلم گدي پران باز) فيلم گدي پران باز به درخواست وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان ممنوع اعلام گرديد. در واقعيت امر ممنوعيت فيلم ، همان چيزي را اثبات کرد که آقاي خالد حسيني در رمان پرآوازه ومعروفش خواسته بود آنرا به تصوير کشد .

"باشد که آن داستان پر از آب چشم ديگر تکرار نگردد."
"باشد که آن داستان پر از آب چشم ديگر تکرار نگردد."عکس: DW

ممنوعيت اين فيلم در افغانستان ،چيز عجيبي نبود ، ولي دلايلي که براي توجيه اين ممنوعيت به کار گرفته شده است ، در اصل به خاطر پوشاندن حقايق و واقعيت هايي بود که در اين فيلم به تصوير کشيده شده است. برخي از مخالفين نمايش اين فيلم ادعا دارند که اين فيلم تصوير زشتي از قوم پشتون ارائه مي دهد . در حاليکه اثبات اين ادعا جز با مغالطه و تحريک تعصبات عاميانه وسوء استفاده از احساسات عوام ممکن نيست . همان عوامي که نه فيلم راديده اند ونه کتابي را که فيلم براساس آن ساخته شده است ، خوانده اند.

در برابر اين ادعا تعدادي نيز براين باور شده اند که اين فيلم بيشتر از آن که اهانتي به پشتونها باشد ، تحقير وتوهين به هزاره ها را درخود دارد ،زيرا نوجواني که مورد تجاوز قرار مي گيرد ،يک هزاره است. آقاي لطيف احمدي ، رئيس افغان فيلم گفته است: " در محتواي اين فيلم صحنه هايي وجود دارد که براي ما از نظر آزادي بيان، مسايل انساني وحتي مسايل بين المللي ، غير قابل قبول است ." البته ايشان توضيح نداده اند که کدام قسمتي از اين فيلم با آزادي بيان در تعارض قرار دارد وچگونه از نظر مسايل بين المللي غيرقابل قبول است. با اين منطق مسلماً آسان خواهد بود که قسمت هاي زيادي از اوراق تاريخ را بسوزانيم و به اعتبار اينکه اين جلاد آدم کش متعلق به اين قوم و آن جنايت کار متعلق به قوم ديگريست ، بر روي حقايق تاريخي پرده بياندازيم. که اگراز حفيظ الله امين نامي برديم ، يا از کريم ميثاق وگلاب زوي وگلم جم يادي کرديم ، وحدت ملي را نقض نموده ايم . پس بهتر آنست که کتاب "تاج التواريخ " امير عبدالرحمن خان را خاکستر سازيم وحتي تاريخ بيهقي را که شرح بردار کردن حسنک وزير را به اشاره خليفه عباسي و دسيسه چيني سلطان مسعود، افشا ورسواکرده است در آتش بياندازيم .

اين که خالد حسيني را برخي پشتون ،گروهي تاجيک وجمعي نيز شيعه و سيد معرفي مي کنند ، حاکي از آنست که آن عزيز خود از مرض نژاد پرستي و قوم وقبيله خواهي مصئون است واز اين سبب از ماست که هر گز نخواسته است با اين انگها و رنگها ، هويت کاذب کمايي کند. ولي او که کوشيده است ،مقطعي از تاريخ مردم خويش را به مثابه نمونه اي از وضعيت تاريخي ما، به وساطت هنر، قريحه واستعداد بي نظيرخويش به تصوير کشد، چگونه مي توانست بدون نام بردن از اشخاص ،محلات، پرسوناژ ها ، رخدادهاي تاريخي در اين کار موفق شود. آيا بايد زمينه تاريخي و اجتماعي اثرش را جابلقا ياجابلسا نام مي گذاشت وبجاي امير وحسن وآصف اسامي ايرا انتخاب مي کرد که هيچکس نشنيده است وبر روي همه چهره ها نيز نقاب سياه مي کشيد وسرانجام با زباني نامأنوس که هيچ زبان شناسي قادر به فهم آن نمي بود ،اثرش را حتي نه براي خودش به رشته تحرير در مي آورد ، تاهيچ کسي آنرا اشاره بخود نبيند و بر نياشوبد.

آقاي احمدي از مسايلي که از نگاه بين المللي براي شان قابل قبول نيست سخن گفته است ! اما نگفته است انتقال مخفيانه چهارکودک از افغانستان به علت در خطر بودن جان شان ،به دليل بازي در اين فيلم؛ چه تصويري از افغانستان در جهان ارائه مي نمايد.؟

در واقع صحنه هاي اصلي ايکه مقامات را خوش نيامده است بررغم آنچه در ظاهرعنوان مي شود، مسئله تجاوز جنسي نيست ، زيرا اگر چنين چيزي براي مقامات ما حساسيت بر انگيز مي بود ، درمورد صدها فقره اختطاف اطفال، اسير گرفتن زنان در افشار، ماجراي دخترک سيزده ساله اي که از قندوز توسط تفنگي هاربوده شده بود نيز واکنشي مشابه نشان مي دادند. صحنه اي که بيشتر حساسيت بر انگيخته است يکي آنجاست که اميرباديدن شراب نوشي پدرش ،با استناد به گفته هاي استادش با او از گناه سخن مي وپدرش پس از نثار دشنامهاي رکيک به او مي گويد فقط يک گناه را که مادر همه گناه هاست، مي شناسد وآن دزدي ست. ديگري نيز آنجا که امير پس از مدتها با آصف که فرمانده يکي از جوخه هاي طالبان است مقابل مي شود و اوهمان تمايلات جاهلانه قبلي اش را با رقصاندن پسر حسن درحضور او به نمايش مي گذارد . در حالي که چند لحظه قبل در مراسم اعدام زني از اجراي شريعت سخن گفته است.

او که به نقل از معلم مدرسه پس از هرچندي کودکي راباخود مي برد و پسر حسن به امير حکايت مي کند که همين شخص قبل از نماز به سراغ او مي آيدو... هيچ يک از اين حوادث ساخته خيال نيست. دردوران طالبان ودر بسياري از مناطق کشور اين حوادث مکرر شده است.

غرض ازاين نوشته نه توصيف کار بزرگيست که خالد حسيني به پرداخته است ونه معرفي فيلم گدي پران باز؛ که آن کاريست جدا وکارمن نوشتن درآن عوالم، نيست. بلکه منظور اينست تا نشان دهم که يک جامعه قبيلوي چگونه از همه چيز مي ترسد و حتي از افتخارات خودش مي گريزد . اثر خالدحسيني ،بيگمان يکي از افتخارات مردم افغانستان است. حسيني ظرفيت عظيم اين مردم رابا نوشتن اثري جاودانه وجهاني برجسته کرده است، تا به دنيا نشان دهد که در وراي دود و آتش و باروت وتفنگ و ترياک ، نيمرخ ديگري نيز پنهان وجود دارد که اگر فرصتي بدست آيد مي توانند نيز در آفرينش و سازندگي معجزه نمايند.

حسن ميل دارد هميشه داستان رستم و سهراب را بشنود ، ترا ژيدي اي که تمثيلي از رويا رويي دونسل است . رستمي که به خاطر حفظ نام ونشان و افتخارات گذشته اش ، خود را به نفهمي مي زند از شناختن پسرش طفره ميرود و با آنکه شواهد و قراين زيادي پيش رو دارد نمي بيند وسهرابي که با تقلا و کوشش زياد مي خواهد خود را به او بشناساند. توطئه افراسياب از سويي و کيکاووس از سويي آن دو را مقابل هم قرار داده است.

در اسطوره ، سهراب به دست رستم قرباني مي شود ، اما در گدي پران بازوبه اعجاز قلم سحر انگيز خالد حسيني سهراب زنده مي ماند . باشد که آن داستان پر از آب چشم ديگر تکرار نگردد.

عبور از قسمت گزارش روز دویچه وله

گزارش روز دویچه وله

عبور از قسمت مطالب بیشتر از دویچه وله

مطالب بیشتر از دویچه وله