30 امين سالروز تهاجم شوروي به افغانستان- از نفوذ کردن خزنده تا اشغال نظامي
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبهآنها حفيظ الله امين رئيس دولت ورئيس حزب ازجناح خلق " حزب دموکراتيک خلق افغانستان" را کشتند وببرک کارمل رهبر جناح پرچم حزب دموکراتيک خلق به جايش درکارگماشتند. ببرک کارمل قبل ازآن درماسکو اقامت داشت.اين تهاجم نظامي بيانگر آغاز غمنامه افغانستان است. پس از سه دهه هنوزهم پايان اين بازي غم انگيز درچشمرس قرار ندارد.
عوامل مختلف اشغال
عوامل حمله نظامي شوروي به افغانستان متعدد بودند. ازجمله موقعيت ستراتژيک مهم افغانستان درجناح جنوبي امپراتوري شوروي بود.علاوه براين نا راحتي شوروي از حرکاتي براي اسلامي سازي درمنطقه و انکشافات مغشوش درافغانستان قرار داشت.
البته عامل مشخص اين حمله قبل ازهمه انکشاف سياسي درکشور کوهپايه هاي هندوکش به دنبال قدرت گيري حزب دموکراتيک خلق درماه ثور1357 بود. مبارزه دروني بين جناحهاي اين حزب متمايل به ماسکو ازيک طرف ، ورشد مقاومت عليه کمونيستهاي افغاني ازجانب ديگربطور فزاينده اي اين واقعيت را اظهار مي داشت که بدون پشتيباني نظامي شوروي حزب دموکراتيک خلق ديگرقادر نيست قدرت را نگه دارد.
شورويها مي بايست دراين کشور مبتلا به جنگ داخلي، دوباره آرامش ونظم را برمي گشتاندند.لاکن قضيه برعکس شد. ستراتژي " زمين سوختهء" مهاجمان مقاومت شديد افغانها را عليه قواي اشغالگردامن زد.
ارچند مقاومت عليه نيروهاي اشغالگر شوروي بدون کدام تکانه تعيين کننده ازخارج بوجود آمد، با آنهم جنگ افغانها يک جنگ نيابتي بين بلوکهاي شرق وغرب پنداشته مي شود.غربيها، جهان اسلام وبخشي ازکشورهاي غيرمتعهد کمکهاي مالي سخاوتمندانه ، پشتيبانيهاي ديپلماتيک ، همياري سياسي ودر فرجام حمايت نظامي کردند.
خروج خفت بار
"عمليات 333" که صرفا ً براي مدت کوتاهي طراحي شده بود، به يک ماموريت طولاني وپرخرج اتحادشوروي تبديل شد. ميخاييل گورباچف دبيرکل حزب کمونيست اتحاد شوروي با سياستهاي مشهورش يعني با " پروسترويکا " و " گلاسنوست" به کابوس اتحاد شوروي در افغانستان پايان داد. درسال 1989 با خفت کامل نيروهاي نظامي شوروي را ازافغانستان خارج کرد. بدين ترتيب تهاجم به افغانستان ازلحاظ ايدئولوژيکي براي شوروي فاجعه وازنگاه ستراتژيکي يک تصميم غلط دانسته شد.
بحران پس ازاشغال
با خارج شدن سربازان شوروي ازافغانستان صلحي که ازمدتها مردم انتظارش را داشتند برنگشت. درسال 1992 با افتادن قدرت به دست نيروهاي اسلامگرايي که مجاهدين خوانده مي شوند، کشور عميق تر دربحران فرو رفت." تحريک اسلامي طالبان" با کمک لوژستيکي پاکستان وهمينطور حمايت مالي کشورهاي خليج تشکيل گرديد. رژيم طالبان با وجود سياست "پاکسازي قومي ومذهبي" و همچينان با وجود "تفکيک جنسيتي بين مرد وزن" اگرچه رسماً ازجانب غرب به رسميت شناخته نشد، لاکن تحمل مي شد.
افغانستان هرچه بيشتر به مهد پرورش تروريستان وبيش ازهمه شبکه تروريستي القاعده مبدل مي شد. درست پس ازحمله تروريستي 11 ام سپتمبر 2001 برنيويارک و واشنگتن بود که طالبان ازتسليمدهي اسامه بن لادن رهبر تروريستها به امريکا خود داري کردند.همين حادثه بود که سرنوشت سياسي شبه نظاميان طالب را رقم زد. ديگر طالبان ازيک " نيروي نظم آفرين" درکشوربه يک دار و دسته تروريستي تبديل شدند.
دراين ميان غرب وبه ويژه ايالات متحده امريکا نيز پس ازهشت سال جد وجهد نظامي فعال نتوانست تا اين کشور را آرام بسازد. با توجه به گفته معروفي که پس ازقرنها تجربه نظامي درافغانستان رواج دارد، مي توان گفت که افغانستان را تنها ازطريق نظامي نمي توان آرام ساخت. آنهم عمليات نظامي نيمه دِله ( متردد) وغيرهماهنگي که پاياني برآن مترتب نباشد. براي تامين صلح درکشور چندين قومي افغانستان يک طرح ملت سازي مدون ، جامع و داراي يک پيامد منطقي نياز است.
نويسنده: داکترسيد موسي صميمي
برگردان : رسول رحيم