1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

4.در عرصۀ حقوق و آزادي زنان:

۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه

امير حبيب الله خان باري فر مان داده بود که هيچ زن در قلمروش حق پوشيدن برقع سفيد و ابرک زده و اجازۀ گشت و گدار در زيارتگاه ها و گورستان هارا ندارد و بي جهت نبايد در کوچه و بازار ديده شود ورنه مجازات خواهد شد.

عکس: DW

طرزي با آن که اين دستور امير را در نامه اش نيز چاپ کرده بود

از همان سال نخست بر آن شد تا صداي در گلو خفتۀ زنان را به رغم زن ستيزي هاي جاهلانۀ آن روزگار، اندکي بازتاباند. او از شمارۀ هفتم سال نخست، ستوني را گشود تا به بيان

خودش براي بي بي هاي مستورات و بيگم هاي مخدرات و طن عزيز منفعتي در پي داشته باشد . او در مقدمۀ ستون ( نام آوران زنان جهان) نوشت:

« يک زن و يک مرد ، جدا جدا يک يک انسان گفته نمي شود؛ بلکه يک زن و يک مرد يک جا، يک انسان گفته مي شود؛يعني يک انسان را که دونيم کنيم نيم آن زن و نيم آن مرد است ؛ زيرا بقا و حيات نوع انسان، به وجود هر دوي آنها قايم و دايم است نه تنها بر يک فرد آنها. حالا مي بينيم که طايفۀ لطيفۀ زنان در عالم بشريت تا چه درجه يک رکن بسيار مهم وتا چه پايه يک عنصر لازم مي باشند.

پس اگر آنها را از حق تعليم و تربيت محروم براريم؛گويا نصف وجود خود مان را بيکار و معطل گذاشتيم. لاجرم اگر سراج الاخبار که مقصد يگانۀ آن نشر معلومات نافعه براي اهالي وطن است ؛بعضي سخناني که موجب فايدۀ مستورات ومخدرات وطن باشد؛ درج اوراق خود نمايد؛ چيزي بدوناروا نکرده خواهد بود (16

باان که طرزي در اين بخش، سخن از زنان نامدار گيتي بر زبان خامه مي آورد؛ ولي در وضعيتي که گرفتن نام زنان جرم انگاشته ميشد؛ سر و صداي فراوان برخاست و اين سر صدا ها هم ازقشر روحانيون بود .طرزي در همان نامه اش اعتراض ملا محمد رفيق را چاپ مي کند که در جايي از آن مي خوانيم:

« مدير صاحبب ، يک طرفه مردان را از خاطر محو کرده ؛ از نام آوران زنان جهان بحث مي رانند؟چون افغان يک طايفۀ جليلۀ با حميت و ذي غيرت وشجيع همت اند؛ هرگاه عوض آن در تعريف توپ و تفنگ و اسلحه و آلات جنگ افزوده مي شد بهتر بود(17)

طرزي در پاسخ ملا رفيق مي نويسد « سبحان الله اگر ما از قدروقيمت ومزيت وحيثيت آنها بحث مي رانديم چه واويلا مي شنيديم ؟ اگر از احوال حقوق طلبي هاو داستان رزم آزمايي هايي که در اين وقت با مردان به ميدان مسابقه در آمده اند؛ بحث مي رانديم ؛ چه چيز ها مي ديديم.»

(18)

طرزي دليرانه از انديشه اش دفاع مي کند و روشن مي سازد که دين اسلام همان گونه که در تمام شؤون زندگي، عدالت را معيار قرار داده است ؛ براي زنان نيز حق دادگرانه يي قايل شده است که در ديگر اديان هرگز نظيرش را نمي توان يافت. 5.

5.درعرصۀ ادبيات:

طرزي نخستين انديشه ورزي است که در افغانستان معاصر، مبحث ادبيات و زبان شناسي را پيش مي کشد و فصلي آگهي دهنده و انتقادي را در گفتمان زبان و ادبيات مي گشايد .او در نامۀ سراج الاخبار، از يک سو مخاطبان خويش را به گونه هاي ادبي باختر زمين آشنا مي سازد و از سوي ديگر دست به انقلابي در درونمايۀ آثار ادبي و به ويژه شعر مي زند و با پشت کردن به سنت هاي پوسيدۀ ادبي ،در پي نو سازي محتواي شعر است .او مي نوسد که: « عالم ادبيات نيز مانند ديگر عوالم علوم و فنون

وصنايع در اروپا، يک لباس جديد نو فيشن اروپايي را پوشيده در نطرها جلوه گرشده آمده است .»

(19)از اين رو بر افسانه گويي هاي و قصه نويس هاي گذشته مي شورد و داستان نويسي معاصر مغرب زمين را، نياز دوران خويش مي شمرد در دومين شمارۀ نامه اش، داستان « فاجعه هاي پاريس» را ازکاويه دو مونته پن نشر ميکند وسپس رمان هاي قلمزن فرانسوي ـ ژول ورن ـ را يکي پس از ديگري ترجمه مي کند و انتشار ميدهد : جزيرۀ پنهان ، سياحت به دورادور کرۀ زمين کرۀ زمين به هشاد روز، سياحت در جو هوا و ترجمه هاي ديگر.(20)

رمان هاي جديد، باب طبع امير حبيب الله نيز قرار مي گيرد و شاه طرزي را بر آن ميدارد که شبانه از کتاب جزيرۀ پنهان ،آن قدر به او باز خواند تا امير به خواب رود و با دريغ در همين روزگار است که يگانه دستنويس آن کتاب ، در ارگ نا پديد مي شود و طرزي ناگزير ميگردد بار دوم، دست به ترجمۀ آن رمان حجيم بزند.

طرزي شعر را نيز در مسير دگرساني مي اندازد. هرچند در نخستين شمارۀ سراج الاخبار، مانيفست

ادبي خود راانتشار مي دهد و در آن ادعا مي کند که ( وقت شعر و شاعري بگذشت و رفت) اما خود تا آخرين روزهاي زندگي ، دست از شاعري بر نمي گيرد .و دفترهاي « پژمرده» و « ژوليده »

را در سالهاي پسين زندگي، در غربت پديد مي آورد او نمي پندارد که روزگارشعر سپري شده است بل از شعر هايي که در خدمت خط و خال اند،؛ر وي ميگرداند و بر آن است تا محتواي شعر را اجتماعي سازد و دست به تجدد ادبي زند.

شيفتگي وي به رشد اجتماعي جامعه از يک سوو دلبستگي هايش به فن آوري و تکنولوژي که در حال تغيير دادن جهان است ؛ از سوي ديگر، شعر او را به مسير تازه يي مي اندازد؛ اين مسير چيزي نيست جز دل بستن به فراورده هاي نوين و رشد فن آوري که تحولي را در جهان ما پديد آور ده است و ازهمين رو، دست به نوشتن اشعاري مي زند که در آنها از پديدهدهاي جديدفن آوري سخن مي رود. سال 1333 دفتر شعرپراگنده را چاپ مي کند که دو بخش دارد. بخش نخست که به بيان وي، در آن، شعر ها يي گرد آمده است که در زمان هاي مختلف و جاي هاي گوناگون سرودده شده است و بخش دوم کتاب، ( ادب در فن) يا محمود نامه نام دارد که در آن ذکر پديده هاي جديد صنعت است ؛ شعر هايي که ناقدان نام (شعر مقتضيات )را بر آنها نهاده اند.غزل هايي با قافيه هاي تفنگ وکريچ، توپ و تفنگ،زغال سنگ، الکتريک،ريل، تحصيل ، معارف، هلال سرخ،اخبار، بايقوتاژ،کاغذ، و نظاير آنها. پيداست که اين غزلها جوهر شعري ندارند اما سرايش اين اشعار، روش جديدي در شاعري است که تا آن زمان نمونه اش ديده نشداست. طرزي خود در داوري منصفانه يي در باب اين شعر ها، از زبان محمود نامۀ پنج کتاب مي مينويسد:

« آيا هيچ شرم تان نمي آيد که به اين ثقالت و غاظتي که داريد نام شعر رابرخود ميگذاريد،و با فن نام چيزکلفتي خود را آغشته ساخته،در بازار ادب به جلوه گري جرآت ورزيديد؟ شعر کجا ، و زغال سنگ کجا؟ادب کجا و طوپ و تفنگ کجا!»(21)

همان گونه که طرزي نخستين مترجم دااستان هاي مدرن به شمار مي رود نخستين گزارندۀ شعر در ادبيات معاصر نيز به شمارمي رود او در آغاز دفتر پراگنده ، ترجيع بند( ضيا پاشا) را از ترکي به شعر دري بر ميگرداند که در اين عرصه هم فضل تقدم دارد

.پس کارهايي را که طرزي در مورد ادبيات ميکند يکسره ابداعي است.از نگارش تا ترجمه، کارهاي

نو آييني در زمينۀ ادبيات انجام داده است.او بار نخست مبحث چيستي ادبيات را در کشور مطرح ميکند؛ مقاله هاي ادبي مي نويسد، شعر منثور را رايج مي سازد؛ شيوۀ نوشتاري را ساده مي سازد؛از زبان گفتاري در ادبيات بهره مي گيرد؛ ادبيات اقوام ديگررا در نامه اش،انتشار مي دهد؛ محتواي شعر را اجتماعي و سياسي مي سازد؛ واژگان تکنيکي ر دراغزل رخصت حضور ميدهد. نخستين بار رمان هاي اروپايي را به فارسي دري ترجمه ميکند . بار نخست در ادبيات کشور دست به ترجمۀ شعر به شعر مي زند

در عرصۀ زبان شناسي نيز او نخستين انديشمندي است که در کشور ما بحث زبان را به ميان مي کشدو در باب تقسيم بندي زبان ها ، منشأ زبانهاي حهان ، در بارۀ جگونگي زبان فارسي و زبان پشتو نظراتي ارايه مي دارد.هر چند اين پندار ها همگي درست نمي نمايد اما گشودن چنين روزنه يي، خود، نشاني از نو انديشي وي درزمينه هاي دانش و هنر است(22)

بازگشايي مبحث وطن به معناي معاصرآن ، بخشبندي گونه هاي وطن نيز، رويکر د او را به تعابيري از وطن نشان مي دهد که تا آن زمان پيشينه نداشته است.

به پندار من، شايسته است تا محمود طرزي را به عنوان انديشه ورزي دانست که در حوزه هاي مختلف فکري، پيشگام است ؛داراي فضل تقدم و انديشه هاي تجدد طلبانه. پس از اين سيمينار بايسته است تا دستنويس هايش اقبال چاپ يابند ، آثار چاپ شده اش که حکم نسخه هاي خطي را يافته اند؛ تجديد چاپ گردند. نقدي بيطرفانه، روشمند و علمي در باب کليۀ آثارش صورت پذيرد ، ورنه راه ما براي شناخت و باز يابي او به ترکستان خواهد انجاميد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1)اسکينازي، مي.زنانافغان و تعليم و فعاليتهاي اجتماعي در عصر اماني( 1919ـ1929). ترجمۀ رقيه حبيب، ليموژ فرانسه: ب ت، انجمن فرهنگ افغانستان، ص3.

(2) طرزي، محمود.پراگنده.( مجموعۀ اشعار)، کابل: 1333،مطبعۀ عنايت،ص.118

(3)شخاورز، بشير.طرزي و سراج الاخبار.تهران: 1386، نشر عرفان، ص ص 180 و 181

(4) پراگنده. ص. 116.

(5) همانجا. ص 134.

(6) طرزي، محمود.مقالات محمود رزي( تدوين و مفدمه از روان فرهادي) .کابل: 1355، انتشارات بيهقي،ص.71.

(7) همانجا. ص.ص.171 و 172.

(8)همانجا. ص. 187.

(9) همانجا.ص.169.

(10)احمدي، بابک.مدرنيته و انديشه هاي انقلابي. تهران:1374، نشر مرکز، ص. 9.

(11) طرزي، مقالات. ص.150.

(12) غبار، مير غلام محمد. افغانستان درزي، مقالات.

ص.375.

(13) طرزي، مقالات. ص.150.

(14)همان. ص. 384.

(15) روان فر هادي.ورقي چند بر سرگذشت محمود طرزي.مقالات، ص.37.

(16) طرزي، مقالات.ص. 496.

(17) همان. ص. 497.

(18) همان.ص.499.

(19) همان.ص.722.

(20) با دريغ غالب کساني که ذکري از آثار طرزي کرده اند ؛ نام بخي از آثار و ترجم وي را درست ضبط نکرده اند . براي آگاهي از ضبط درست آثار ، نگاه کنيد:

صديق رهپو طرزي. آثار طرزي.

(21) پراگنده. ص. 112.

(22) در باب تعريف زبان ، منشاأ زبانها، تقسيمات زبانها ،پژوهش هاي طرزي کار شناسانه نيست در حالي که در آن روزگار تقسي بندي زبانها از فرانس پوب آلماني در دست بود. زبان افغاني را اجداد زبانها مي داند( ص.756 مقالات) در مورد وجه تسميۀ پشوتن پسر گشتاسپ چنين مينويسد:

« حتي بعضي نام پهلوان مشهوري که در تواريخ قديمه به «پشوتن» مشهور شده است از کلمۀ پشتون يا پختون که نام اصلي افغانها به زبان خود شان است ؛ مأخوذ پنداشته اند . يعني پشوتن، پشتون (يعني

افغان» بوده است.(ص.146 مقالات). او در حالي که در چندين جاي زبان فارسي را مي ستايد و مينويسد« زبان شيرين بيان فارسي را که زبان ماست و زبان رسمي دولت متبوعۀ مقدسۀ ما افغانستان است» ص. 769 مقالات» اما در جايي ادبيات فارسي را عاريتي ميخواند:

«معلوم جهانست که جهانيان، ملت مارا افغانستان و ما را افغان ميگويند. بناء عليه در شرح و تفسير

سر لوحۀ عاجزانۀ ما يک شبه گکي که باقي مي ماند،صحييح و درست بودن« ادبيات ملي آفغاني»

و عاريتي بودن «ادبيات ملي فارسي» است( ص. 786)

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه
عبور از قسمت گزارش روز دویچه وله

گزارش روز دویچه وله

عبور از قسمت مطالب بیشتر از دویچه وله

مطالب بیشتر از دویچه وله