7 و 8 ثور، پشت و روی یک سکه؟
۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبهدر هفت ثور سال 1357 بازهم کودتایی در کابل صورت گرفت: این بار سردار محمد داوود خان توسط متحدان پیشین اش سرنگون گردید. حکمروای جدید، نور محمد تره کی، رسما ًخواست این را داشت تا مطابق به سرمشق شوروی، افغانستان را به یک بهشت سوسیالیستی مبدل کند. چنین بهشتی را ، طوری که همه می دانند، افغانستان تجربه نکرد. برخلاف، وضع کشور بعد از به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق بیشتر به دوزخ شبیه گردید.
اما بهشت واقعی را گروه های مختلف مجاهدین به مردم وعده دادند که در هشتم ثور 1371 به قدرت رسیدند. پیامد این وعده یک جنگ ویرانگر داخلی بود که راه را برای حاکمیت دهشتبار طالبان باز کرد. و هنوز هم، ده سال بعد از سقوط طالبان از صلح در افغانستان خبری نیست.
حالا سوالی که مطرح می باشد این است که آیا پیامدهای هفت ثور 1357 و هشت ثور 1371 برای مردم افغانستان یکسان اند؟ پاسخ همه آن هایی که از این یا آن جناح جانبداری می کنند، به طور قاطع «نه» است. هر یک از این «جناح ها» چنین ادعا می کنند: مبارزه و جنبش ما صادقانه و برای رهایی مردم افغانستان از نفوذ خارجیان، از فقر و بی عدالتی و از دیکتاتوری بود.
نگاهی به تازه ترین رخدادهای تاریخ افغانستان نشان می دهد که هردو جناح در طرح های شان به طور قاطعی شکست خورده اند. البته این شکست تنها وجه مشترک این دو جنبش سیاسی در افغانستان نیست که از چپ و راست در مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
وجه مشترک این دو جریان که در مورد آن بسیار نوشته هم شده است، این است که هر دو به یک قدرت سوم و بیگانه وابسته بودند. همچنان مشترکات دیگر آن ها اعتقاد به حاکمیت منحصر به فرد خود شان و برخوردهای بی رحمانه در برابر دگراندیشان است. این که از هر دو جناح در تنور داغ جنگ سرد به حیث هیزم استفاده می شد، دیگر وجه مشترک شان به شمار می رود. البته باید یاد آور شد که هر دو جناح وارد میدان جنگی گردیده بودند که در اصل کوچکترین رابطه ای با آن ها نداشت؛ و این بار هم از مردم افغانستان پرسان نشده بود که آیا می خواهند در چنین اقدام مهلک شرکت کنند یا خیر؟ مردم تا جای زیاد به پیروی از این جناح یا آن گروه مجبور ساخته می شدند. "یا با ما و یا بر ضد ما." راه سومی وجود نداشت.
بناً شگفت انگیز نیست که راهیان هفتم و هشتم ثور در یک نقطه دیگر نیز برخورد یکسان دارند و آن اینکه، هر دو گروه کارکردهای سال های گذشته خود را کاملا ً برحق و به نفع مردم افغانستان می دانند. هر دو جانب بر حقانیت راهی که پیموده اند تاکید می کنند و مسوولیت تراژیدی های سال های اخیر را بر دوش دیگران و به اصطلاح «بیگانگان» می اندازند. و غالباً از یک موضع دفاعی چنین می گویند: «اگر ما را می گذاشتند، ما بهشتی را که وعده کرده بودیم، ایجاد می کردیم».
و اما با چشم پوشی از حقایق نمی شود که واقعیت ها را برای همیشه پنهان کرد. از همه بیشتر نسل جدید می خواهد بداند که حد اقل در چهل سال گذشته در کشور شان چه اتفاقی افتاده است. چرا گروه های سیاسی کشورشان تا این اندازه با یک دیگر دشمن هستند و چرا مردم کشور شان این قدر محتاج به کمک؟ آن ها از والدین شان می شنوند که یک افغانستان نه بلکه چند افغانستان وجود دارد. یک افغانستان ظالمان و یک افغانستان قربانیان. یک افغانستان مردمان خوب و اصیل و یک افغانستان مردمان شریر. نسل جدید می خواهد بداند که چرا در کشور شان برای پیشرفت همه ی مردم تلاش نمی شود بلکه همواره پیشبرد منافع یک گروه کوچک مدنظر است.
نسل جوان می خواهد بداند چرا حتا روشنفکران و باسوادان این کشور جرات شان را در بازگویی حقایق به مردم، از دست داده اند. آن ها به آهستگی پی می برند که همیشه دیگران را مقصر خواندن کاری را از پیش نمی برد. آن ها همچنان می خواهند از اشتباهات گذشته بیاموزند و سرانجام در زندگی شان صلح را تجربه کنند.
بنابراین باید به طور جدی و صادقانه با گذشته برخورد کرد. همین طور با عوامل و پیامدهای هفتم و هشتم ثور. اکنون باید انتظار کشید که کدام جناح می خواهد نخست به پرسش های مردم پاسخ بگوید. کسی که وعده ی ایجاد بهشت را به مردم داده است، باید به پرسش های آنها نیز پاسخ بگوید. یا چنین نیست؟
برگردان: رسول رحیم
ویراستار:عارف فرهمند
یادداشت: این نوشته برای بار نخست سال گذشته به مناسبت سالروز هفتم و هشتم ثور نشر شده بود.