آموزش حقوق بشر
۱۳۸۶ آذر ۲۲, پنجشنبهدر اعلامیه حقوق بشراصولی گنجانده شدهاند چون حق زندگی در آزادی و امنیت، حق برخورداری از کار، آموزش، بهداشت و درمان، حق آزادی عقیده و بیان و بسیاری از حقوق و آزادیهای اساسی دیگر. اما آیا این حقوق به خودی خود تحقق پیدا میکنند؟ آیا دولتها باید برای تحقق این حقوق تلاش کنند یا مردم، یا هر دو؟ واقعیت و تجربه نشان میدهد که انسانها هیچگاه بدون مبارزه نتوانستهاند و نمیتوانند به حقوق انسانی خود برسند و اینکه برای رسیدن به چنین حقوقی باید نخست دانست که این حقوق وجود دارند، و همه انسانها باید از این حقوق برخوردار باشند. آگاهی، دانش و حساس بودن به آنجا که حقوق کسی نقض میشود، شرط برخورداری از حقوق است. این آگاهی، دانش و حساسیت را میتوان بدست آورد، این آگاهی، دانش و حساسیت را میتوان انتقال و آموزش داد.
ماده بیست و ششم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر لزوم آموزش حقوق بشر تاکید میکند. این ماده میگوید: “آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را بحد اکمل رشد آن برساند و احترام به حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش باید حسن تفاهم، گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهیل نماید.“
اما چگونه میتوان به انسانها در زمینه حقوق بشر آموزش داد؟
در ایران تا پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ تشکیل کانونهای مدافع حقوق بشر چندان مطرح نبود، در چند سال اخیر مفهوم حقوق بشر به گونهای پرقدرت وارد ادبیات سیاسی ایران شد. هم اکنون در جامعه ایران، برخلاف چند دهه گذشته تلاشی همگانی برای دستیابی به حقوق انسانی دیده میشود، بطوری که از تغییر گفتمان سیاسی در ایران سخن میرود. آیا این تغییر بخاطر آموزش حقوق بشر بوده یا چه رخ داده است؟ خانم شیرین عبادی، که بخاطر فعالیتهای حقوق بشری خود بویژه در زمینه حقوق کودکان، زنان و زندانیان سیاسی در سال ۱۳۸۲ برنده جایزه نوبل صلح شد، در همان سال که هنوز در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی بود به طور کلی در مورد نقش مبارزه مدافعان حقوق بشر برای ایجاد این تغییر گفت:
“بهخاطرم میآید که سالهای قبل، ۱۵ تا ۲۰ سال قبل، وقتی به کسی میخواستند ناسزا بگویند به او میگفتند طرفدار حقوق بشر، حقوق بشر غربگرا، فمینیست، لیبرال، اینها کلماتی بود که به عنوان ناسزا و تهمت بکار میرفت، حتی در ادبیات سیاسی ما. خوشبختانه مبارزاتی که تک تک معتقدان به حقوق بشر انجام دادند، به بار نشست و مردم و همچنین دولت متوجه شدند که حقوق بشر استانداردی است بینالمللی برای زندگی و باید در شرایط سیاسی امروز ما معتقد به حقوق بشر باشیم و نمیتوانیم یک دیوار دور خودمان بکشیم و بگوییم که ما از جهان منزوی هستیم.“
"حقوق بشر" در ایران؛ موانع آن و فقدان پروژهای برای آموزش آن
دکتر عبدالکریم لاهیجی، از بنیانگذاران نخستین سازمان مدافع حقوق بشر در ایران، “جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر ایران“ بر این نظر است که چند واقعه تاریخی در سطح ایران و جهان موجب رشد فرهنگ آزادیخواهی و حقوق بشری بوده است. انقلاب ایران نخستین عامل تعیین کننده بود. “نهضت آزادیخواهی سال ۱۳۵۷ موتور اصلی توجه مردم به آزادی، به حق تعیین سرنوشت و به بهره گرفتن از حقوق و آزادیهای اساسی بود. آن زمان صحبت از حقوق بشر به صورت پراکنده بود.“ به گفته لاهیجی یک سالی که از آن به نام “بهار آزادی“ یاد میشود موجب شکوفایی مردم و شرکت کردنشان در بحث در باره حقوقشان در پهنه همگانی شد.
به عقیده دکتر لاهیجی فروپاشی دیوار برلین و اردوگاه سوسیالیسم و پایان جنگ ایران و عراق وقایع تاریخی مهم دیگری بودند که فرصت طرح موضوعهای مربوط به آزادی را به جامعه ایران دادند: “ورود دنیا به یک فردای بعد از جنگ سرد، زمانی است که اقبال عمومی در همه جهان دیده میشود نسبت به مجموعهای که از آن به عنوان حقوق بشر یاد میشود که چیزی غیر از حقوق و آزادیهای اساسی نیست.“
در دوران پس از جنگ ایران و عراق بویژه با روی کار آمدن دولت محمد خاتمی بسیاری از نویسندگان و روزنامهنگاران ایران نقش مهمی در طرح مسائل مربوط به حقوق و آزادیهای اساسی ایفا کردند. اما پروژهای برای آموزش برنامهریزیشده در زمینه حقوق بشر به مردم وجود نداشته است. هم اکنون اما میبینیم که فعالان حقوق زنان در چارچوب کمپین یک میلیون امضا علیه قوانین تبعیض آمیز علیه زنان دست به فعالیت آموزشی میزنند، به میان مردم میروند، کارگاه آموزشی میگذارند و در آن میگویند که زنان چه حقوقی به عنوان انسان دارند و با قوانین موجود در ایران چه حقوقی از آنان گرفته شده است. فعالیت آموزشی آنان موجب دستگیری برخی از آنان شده است.
لزوم آموزش حقوق بشر
مدتهاست که سازمانهای حقوق بشری در اروپا پروژههایی را برای آموزش حقوق بشر برنامهریزی کرده و عملی میسازند. شورای اروپا از چنین پروژههایی حمایت میکند. هدف این پروژهها در درجه نخست آموزش به جوانان است. دکتر لاهیجی بر لزوم آموزش حقوق بشر در خانواده و مدرسه و جامعه تاکید میکند. وی میگوید: “به نظر من آزمایشگاه واقعی حقوق بشر جامعه است، از خانواده بگیرید تا مدرسه و جامعه. اگر روابط و مناسباتی که رییس خانواده، پدر و مادر، با بچههایشان دارند، معلم در مدرسه با شاگردانش دارد، روابطی که در خود مدرسه حکومت میکند، و روابطی که در بیرون حکومت با مردم دارد، به صورتی نباشد که ضرورت این حقوق و آزادیها را در زندگی روزمره مردم حس کنند و به مرور تبدیل به یک عادت بشود و فرهنگ آن جامعه جایگزین بشود، تعلیم کلاسیک حقوق بشر به آن صورتی که مثلا به همه ما از دوره دبستان به بعد، تا کسانی که تحصیلات عالی هم در علوم اجتماعی داشتند، تاریخ و جغرافی یاد میدادند و میدانید که ما اینها را حفظ میکردیم و بعد از مدتی هم غیر از آن سرفصلهای اصلی بسیاری از آنها از یادمان میرفت. یعنی میخواهم بگویم که نوع روابط اجتماعی، از اولین سلول اجتماعی که خانواده باشد تا سلول جامعه است، حقوق و آزادیها را وارد عادات و تربیت انسان و به مرور وارد فرهنگ یک جامعه میکند.“
هر فردی میتواند بسیاری از اصول اخلاقی را در خانواده بیاموزد و ممکن است به آن اصول تا پایان عمر خود پایبند بماند. خانواده میتواند نخستین ارزشهای انسانی، آگاهیها و حساسیتها را به اعضای خود منتقل کند، البته طبیعی است به شرطی که خود از آگاهی و دانش در مورد چنین ارزشهایی برخوردار باشد. خانواده میتواند به فرزندان خود بیاموزد که تامل در باره حقوق بشر را به پایه اخلاقی و هنجارگذار برای رفتار و عمل خود تبدیل کنند، حساس باشند آنجا که نقض حقوق بشری صورت میگیرد، در پی علل نقض این حقوق برآیند، ببینند که چگونه میتوان با آن مقابله کرد. به هنگام عمل و رفتار همواره حقوق بشر را مد نظر داشته باشند. خانواده میتواند حس همدردی با انسانهای دردمند را در فرزندان خود تقویت کند، به آنها بیاموزد که با ستمدیدگان همبستگی داشته باشند و تنها نظارهگر نمانند. مسؤولیت بپذیرند. در مورد مدارس هم چنین است و نیز در مورد دیگر نهادهایی کودکان و نوجوانان در ارتباط با آن قرار میگیرند.
شرط اول آموزش
اما تنها گفتن و انتقال این اصول همچون موضوعی درسی میتواند مفید باشد؟ یا کودک و نوجوان برعکس با تناقض روبرو نمیشود، آنجا که به او اصولی را گوشزد میکنند، اما خود در عمل به گونهای رفتار میکنند که ناقض آن اصول است. دکتر لاهیجی در این باره میگوید: “شرط اول این آموزش این است که این آموزش واقعیت خارجی پیدا کند، نه اینکه ما در کلاس به عنوان معلم راجع به این آزادیها در یک مفهوم مجرد صحبت کنیم، ولی در همان کلاس شاگرد حق نداشته باشد کوچکترین سوال را از معلمش بکند، یا توی خانواده به آن صورت که زمان بچگی ما بود که وقتی بچه بخواهد حرف بزند، به او بگویند که بچه حق اظهار نظر ندارد ولی در مدرسه حقوق کودک را یاد بدهند. اینجاست که نمیگویم که هیچ تاثیری ندارد، ولی تبدیل میشود به امری فانتزی، به موضوعی صوری تا امری که به مرور وارد تربیت انسان و تکوین شخصیت انسان و به آن صورتی که قدما میگفتند ملکه انسان میشود. یعنی جزو شخصیت و خصایص تربیتی انسان شود.“