1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

احمد احرار: روشنفکران انقلاب را سپردند به روحانیان

مصاحبه‌گر: الهه خوشنام۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

احمد احرار، سردبیر کیهان لندن می‌گوید که سیاست چیزی جز درک فرصت، کسب فرصت و استفاده از فرصت نیست. اما این فرصت قربانی بغض‌ها و کینه‌ها شد. فرصت را جامعه‌ی روشنفکری ایران از دست داد.

عکس: Iranische Quelle ohne internationales Copyright

احمد احرار روزنامه‌نگار با سابقه، کار خود را با روزنامه‌ی اطلاعات با عنوان خبرنگار پارلمانی در ایران شروع کرد. نثر روان و شیوا همراه با ضرب‌المثل‌های به جا و پاورقی‌های تاریخی گذشته از مقاله‌های سیاسی، او را به شهرت رساند.

احمد احرار در برون مرز به روزنامه کیهان لندن پیوست و بیست و پنج سالی است که همچنان به کار روزنامه‌نگاری در پاریس مشغول است. به مناسبت فرا رسیدن سی‌امین سال انقلاب با او به گفت و گو نشستیم.

دویچه وله: شما زمانی که در ایران انقلاب شد، همچنان امکان قلم زدن در روزنامه‌ها را داشتید. چه چیزی باعث شد که تصمیم به خروج از ایران بگیرید؟

احمد احرار: چند دلیل وجود داشت. یکی این بود که سخت آزرده خاطر بودم.

از چه چیزی؟

من به چشم خودم می‌دیدم چگونه ملت ایران براثر اینکه رهبرانی حداقل با سطح شعور و ادراک رهبران ترقی خواه نهضت مشروطیت نداشت، بزرگترین فرصت تاریخی را برای حرکت در جاده‌ی تحول، البته تحول سازنده و مثبت از دست داد.

سیاست چیزی جز درک فرصت، کسب فرصت و استفاده از فرصت نیست. ملت ایران این فرصت را در سال‌های ۵۶ و ۵۷ در اختیار داشت. این فرصت در اختیار رهبران سیاسی و روشنفکران ایرانی قرار گرفت. شاه مریض بود، خسته بود، صدای انقلاب را به قول خودش شنیده بود، می‌خواست با ملیّون مصالحه بکند. با سیاستمدارانی که قبلا حاضر نبود اسمشان را هم بشنود، مذاکره کند. آماده بود مملکت را بسپرد به دست آنها و کنار بکشد.

اما این فرصت تباه شد. این فرصت قربانی حماقت‌ها و حسادت‌ها شد. قربانی بغض‌ها و کینه‌ها شد. صدای عوام‌فریبی شد. صدای خود‌بینی و خود‌خواهی شد. صدای بی‌فکری و بی‌تصمیمی شد. این فرصت را جامعه‌ی روشنفکری ایران از دست داد و میدان یک‌سره افتاد به دست غوغا‌گران و فرصت‌طلبان. درنتیجه انقلابی که می‌توانست راه را به سوی اصلاحات بگشاید، در مسیر قشری‌گرایی، کهنه پرستی و استبداد و ارتجاع و اختناق افتاد و مملکت برگشت به قرن هفدهم و هیجدهم.

اما از همان آغاز همه متوجه این ماجرا نبودند. آیا شما واقعا به این قشری‌گرایی و استبداد پی برده بودید؟

بله من همان چیزی را که بعدها اتفاق افتاد پیش‌بینی می‌کردم. این را الان نمی‌گویم که ادعا کرده باشم. مقالاتی که نوشتم در آن زمان هست. تأثرات خودم و تفکرات خودم را در آخرین مقالاتی که در روزنامه اطلاعات نوشتم منعکس کردم.

این مقالات در چه سالی نوشته شده؟

قبل از آنکه طوفان انقلاب همه چیز را در هم بکوبد، در سال۱۳۵۷. در یکی از آن مقالات نوشته بودم: مردی بدشکل به زنش که حامله بود می‌گفت: وای به حال تو اگر بچه‌ای که در شکم داری شبیه من نباشه. زن گفت: بدا به حال من اگر بچه‌ای که در شکم دارم شبیه تو باشه. و در ادامه نوشته بودم که روشنفکران به خیال خودشان آخوند را جلو انداختند که شاه را از تخت به زیر بکشد و راه را باز کند و قدرت را به دست آنها بسپارد و خودش برود به مسجد دنبال دعا ونماز. اما کور خواندند. آخوند است که بر گرده‌ی آنها سوار می‌شود و به قدرت می‌رسد و هیچ شریکی را هم بر نمی‌تابد.

اما به دلیل نوشتن همین مقالات از روشنفکران انقلاب‌زده از دوستان خودم فحش خوردم و در همان روزنامه‌ی اطلاعات دوستان هم‌فکر و همکارم در گذشته به من تاختند، ملامت شنیدم و در نتیجه احساس کردم که در آن فضا دارم خفه می‌شوم.

البته خیال مهاجرت نداشتم. یکی از دوستان مقیم پاریس تلفنی از من دعوت کرد که به پاریس بروم تا اوضاع آرام بشود. من هم به اعتبار سخن سعدی که فرمود: چو باز آمدم کشور آسوده دیدم / پلنگان رها کرده خوی پلنگی، به این امید راهی سفر شدم. آمدنم همان بود و ماندن و ماندن تا امروز که قریب سی سال می‌گذرد و متأسفانه نه کشور آسوده شده و نه پلنگان خوی پلنگی رها کردند.

براتون پیش آمده که در وطن خودتان هم احساس بیگانگی بکنید؟

حتما. وطن عبارت است از تفاهم و یکرنگی و نزدیکی فرهنگی. من به هر حال گرفتاری با هیچ‌کس نداشتم. با اینکه دل به انقلاب نبسته بودم و با آن موج همراه نشده بودم، دوستانی هم داشتم که در آن روزگار جزء سرکردگان حکومت جدید شده بودند و از من هم خواستند که با آنها همکاری کنم. اما اهل این کار نبودم. در آن بلبشو جای امثال من نبود.

بدین ترتیب شما آن دوره‌ی طلایی آزادی مطبوعات را تجربه نکردید؟

ما در اوایل مشروطیت این راتجربه کردیم. سال‌های اول دهه بیست بعد از رفتن رضا شاه و باز شدن فضای سیاسی تجربه کردیم، در دوره‌ی دکتر مصدق تجربه کردیم و حتا در مدت کوتاه دولت دکتر امینی در زمان محمد رضا شاه تجربه کردیم و برای من مسلم بود که این تجربه در این مرحله هم تکرار خواهد شد و بهار آزادی خیلی خیلی زود به خزان استبداد تبدیل می‌شود و این دفعه خزان استبداد و ارتجاع با هم فرا می‌رسد.

روزنامه‌نگاران غالبا از روزنامه‌نگاری به سیاست روی می‌آورند. بدین ترتیب اغلب روزنامه نگاران بالقوه می‌توانند سیاستمداران آینده باشند. با این وجود گاه اشتباهات سیاسی در تعیین خط مشی روزنامه‌نگاری خودشان می‌کنند. شما این اشتباهات سیاسی را دلیل عدم آگاهی آنها می‌دانید یا تنها به حساب اشتباهات سیاسی می‌گذارید که در سیاست به نوع دیگری تعبیر می‌شود؟

روزنامه‌نگاری و سیاست همزاد هستند. روزنامه‌نگار حرفه‌ای الزاما باید آگاه به مسائل سیاسی باشد. روزنامه‌نگار باید آگاهی‌های خودش را صمیمانه و مخلصانه در اختیار خوانندگانش قرار بدهد. شرط لازم برای این کار به عقیده‌ی من نداشتن وابستگی است، هر نوع وابستگی.

روزنامه‌نگار بایستی با همه‌ی گروه‌ها رابطه داشته باشد، اما وابسته به هیچ‌کدام‌شان نباشد. زیرا وابستگی تعهد و تعصب ایجاد می‌کند. انسان متعهد و متعصب نمی‌تواند بی‌طرفانه و بی‌غرضانه فکر بکند. من حتا معتقدم اگر روزنامه‌نگار بخواهد استقلال فکری و استقلال قلم خودش را حفظ بکند، نباید کار دولتی بپذیرد.

من روزنامه‌نگارانی رادیدم که وقتی رخت وزارت پوشیدند، دیگر آن روزنامه‌نگار آزاداندیش نبودند. حتا در مورد روزنامه‌نگار برجسته‌ای مثل حسنین هیکل این عقیده را دارم. اگر او وزارت را در دوره‌ی جمال عبدالناصر نمی‌پذیرفت، محترم‌تر می‌بود.

شما می‌گویید، روزنامه‌نگاران می‌توانند بی‌طرف باشند، ولی اشتباه سیاسی در کار روزنامه‌ی خودشان بکنند. در این صورت طرفداری کیهان لندن از موج برخاسته از اصلاحات را شما چگونه تعبیر می‌کنید؟

در خرداد ۷۶ موجباتی فراهم شده بود برای اینکه تحولی در ایران اتفاق بیافتد. موجی که بلند شده بود، موج اصیلی بود که از عمق جامعه بلند می‌شد. اتفاقا بسیاری از روشنفکران این‌بار همراه این موج بودند و دنبال کسی می‌گشتند که او را در مرکز این موج قرار بدهند تا کم‌کم تحولی را به وجود بیاورند. اگر کیهان در این راه حرکت کرد تقویت آقای خاتمی نبود. تقویت آن جنبش اجتماعی بود که به عقیده‌ی من اصالت داشت.

شما بیست و پنج سالی است که در روزنامه‌ی کیهان همچنان مشغول به کارید. آیا گاهی هم این حس به شما دست می‌دهد که در خارج از کشور زمان نشریات فارسی به‌ سر آمده و مشتریان این نشریات بیشتر از جوانان قدیم مهاجرند؟

از روز اولی که دکتر مصباح زاده می‌خواست کیهان لندن را منتشر کند، این موضوع مطرح بود. بعضی از دوستان مطبوعاتی ما همان وقت عقیده داشتند که این روزنامه شانس دوام و موفقیت ندارد. یکی از آنها مرحوم مجید دوامی بود. ولی به طوری‌که می‌بینید همین دوامی، هم دکتر سمسار، هم هوشنگ وزیری، هم دکتر مصباح زاده از جهان رفتند و کیهان هنوز هم به زندگی خودش ادامه می‌دهد.

به قول همکار مطبوعاتی ما، دکتر فریدون خاوند، کیهان معجزه‌ای است که هفته‌ای یکبار تکرار می‌شود. ولی این معجزه تا کی بخت ادامه و تکرار داشته باشد، من نمی‌دانم.

آیا هنوز هم در رؤیاهایتان آرزوی بازگشت به وطن و ادامه‌ی همین کاری را که در اینجا انجام می‌دهید را دارید؟

ضرب‌المثل معروفی هست که می‌گوید: جوانان با آرزوهایشان زندگی می‌کنند و مسن‌ترها با خاطراتشان. من دیگر حالا در سنی نیستم که در رؤیاهایم زندگی کنم. ولی امیدوارم ایرانی را ببینم که در وضع دیگری قرار داشته باشد.

مهاجرت را در دراز مدت به حال هم میهنانتان مفید می‌دانید؟

مهاجرت به طور کلی پدیده‌ی مفیدی است. تمدن بشری بر پایه‌ی مهاجرت‌ها شکل گرفته است. ولی مهاجرت همیشه برای نسل اول مهاجرین خیلی دشوار است. اما برای نسل‌های بعد کار آسان‌تر می‌شود. نسل‌های بعدی اگر استعداد و لیاقت داشته باشند، در همین کشورهای میزبان به هر چه که بخواهند می‌رسند. نمونه‌اش را به خصوص در بین ایرانی‌ها داریم می‌بینیم.

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه