ادبيات پس از آوشويتس
۱۳۸۳ بهمن ۸, پنجشنبهآيا نوشتن درمورد پديدهاى همچون آوشويتس، و يا تبديل آن به هر شكلى به هنر امكانپذير است؟ آيا چنين كارى فاجعه را به مصالحى براى سرگرمى تبديل نمىكند و به همين خاطر آن را زيبا جلوه نمىدهد؟
تا سالها چنين تصور مىرفت كه درباره كشتار يهوديان در دوران نازىها نمىتوان رمانى نوشت، و فقط بايد به گزارشهاى مستند و خاطرهنگارى صرف درباره اين فاجعه بشرى اكتفا كرد. اين باور تا آنجا پيش رفت كه حتا تئودور آدورنو فيلسوف آلمانى نوشت، سرودن شعر پس از آوشويتس بربرمنشانه است.
«پريمو لوى» Primo Levi نويسنده ايتاليايى در روز ۲۷ ژانويه ۱۹۴۵، توسط روسها از اردوگاه آوشويتس آزاد شد. يازدهم آوريل همان سال نيز، روز آزادى «خورخه سمپرون» Jorge Semprun نويسنده اسپانيايى از اردوگاه بوخنوالد توسط آمريكايىهاست. اين هر دو نويسنده، كه اينك از درخشانترين چهرههاى ادبيات جهان محسوب مىشوند، پس از آزادى از اردوگاههاى مرگ هيتلرى، به نگارش خاطرات خود از كشتار يهوديان پرداختند.
«پريمو لوى» نخستين جانبهدربردهى آوشويتس است كه كتابى را درباره ديدهها و تجربههاى خود منتشر كرده است: كتاب «آيا اين آدم است؟» منتشرشده در پاييز ۱۹۴۷، سندى تا همين امروز نيز غيرقابل انكار، در حوزهاى كه ما آن را «ادبيات كشتار جمعى يهوديان» مىناميم. از اين هم مهمتر: كتاب او تعادلى نمونهوار ميان شهادتهاى يك شاهد زنده، فراخواندن خاطره و تاملات نويسنده را به نمايش مىگذارد.
«خورخه سمپرون» نيز بلافاصله پس از آزادى آغاز كرد به نوشتن خاطرات خود از كشتار جمعى يهوديان! نويسنده اسپانيايى شش ماه تمام خود را با نگارش اين يادهاى آزاردهنده رنج داد، اما نتوانست براى اين متنها شكلى معتبر بيابد و تازه در سال ۱۹۶۰ بود كه «سمپرون» توانست نخستين كتاب خود از مجموعه بزرگ آثارش درباره اردوگاه مرگ «بوخنوالد» را منتشر كند. عنوان اين كتاب «سفر بزرگ» بود.
از انتشار اين دو كتاب از «پريمو لوي» و «خورخه سمپرون» تاكنون زمانى طولانى مىگذرد. در اين مدت آثار بسيار ديگرى در مورد كشتار يهوديان خلق شدهاند، آثارى كه مدام رو به افزايشاند. از جملهى اين آثار مىتوان به «رمان يك بىسرنوشت» از ايمره كرتس نويسنده مجارى برنده جايزه نوبل ادبيات اشاره كرد، و اگر بخواهيم فقط به معروفترينها بپردازيم، مىتوانيم از كتابهاى «لوييس بگلى»، «تادئوش بوروفسكى»، «آلكساندر تيشما» و يا «ويكتور كلمپرر» نام ببريم.
اما آنچه كه اكنون تغيير كرده، نگارش رمانهايى با موضوع يهودىكشى، از نسل جوانىست كه تجربهاش از اين فاجعه عظيم بشرى، تنها به خواندهها و شنيدههايش بازمىگردد. ما در اينجا با نوعى از ادبيات مواجهيم كه مىتوانيم آن را «ادبياتى بناشده بر خاطرات ديگران» بناميم. ادبياتى كه از نمونهى دست اول آن، با اعطاى جايزه نوبل ادبيات به ايمره كرتس، اين يهودى مجار تقدير شد.
ياد قربانيان نازيسم هيتلرى را، با شعرى از «ياكووس كامبانليس» نمايشنامهنويس يونانى با عنوان «ماوتهاوزن» به ترجمه احمد شاملو زنده مىداريم:
چه زيباست محبوب من
در جامهى همهروزى خويش
با شانهى كوچكى در مويش!
هيچكس آگاه نبود كه او اينچنين زيباست.
اى دختران آوشويتس
اى دختران داخاو
شما محبوب زيباى مرا نديدهايد؟
در سفرى بسدراز بدو برخورديم،
نه جامهاى بر تن داشت
نه شانهاى در موي
چه زيباست محبوب من
كه چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش مىكرد!
هيچكس آگاه نبود كه او اينچنين زيباست.
اى دختران ماوتهاوزن
اى دختران بلزن
شما محبوب زيباى مرا نديدهايد؟
در ميدانگاهى يخزده بدو برخورديم
شمارهاى بر بازوى سپيدش داشت
و ستارهى زردى در قلبش.
بهنام باوندپور