ادبیات و "نمایش رادیویی"
۱۳۹۰ مهر ۲۶, سهشنبه دستگاه رادیو که در اروپای پس از جنگ جهانی اول پدید آمد، جعبه تفریح و سرگرمی بود. در آن روزهای دور رادیو تنها موسیقی پخش میکرد و مردم برای شنیدن نغمه و ترانه پای رادیو مینشستند. لابلای موسیقی کم کم پیام و گزارش و خبر هم به رادیو وارد شد. دیری نگذشت که حرف و حدیث، به ویژه حکایتهای شاد و قصههای نشاطانگیز هم جای خود را در رادیو باز کردند.
در آلمان به سال ۱۹۲۳ اولین ایستگاه رادیویی به طور رسمی شروع به کار کرد. در اینجا هم کار اصلی رادیو پخش موسیقی بود، اما چیزی نگذشت که رادیو در کنار خبرهای کوتاه به پخش گزارشهای مستند از ماجراهای واقعی و حوادث روز پرداخت که در مواردی حالت نقل و روایت پیدا میکرد. رادیو گاهی مراسم عبادت در کلیسا را پخش میکرد یا از یک مسابقه ورزشی گزارش میداد. این طور بود که حکایت و لطیفه و داستان در رادیو رواج پیدا کرد.
افراد روشنفکر و تحصیلکرده رادیو را جدی گرفتند. نویسندگان و روزنامهنگاران به رسانه تازه روی آوردند و کوشیدند از بلندگوی آن با میلیونها نفر ارتباط بگیرند. آنها از رادیو به قصهگویی و داستانخوانی پرداختند و دریافتند که میتوان از این رسانهی مدرن برای مقاصد هنری نیز بهره گرفت، اما برای رسیدن به یک بیان مؤثر و هنرمندانه به قالبی ویژه نیاز دارند، که به زودی "نمایش رادیویی" خوانده شد.
«فرود مریخیها»
در طول دهه ۱۹۳۰ "نمایش رادیویی" گامهای بلندی به پیش برداشت. رادیو در کنار سینما که دنیای خیال را به شکل تصویری ارائه میداد، جذابترین تفریح مردم شد. در روزگاری که هنوز تلویزیون به خانهها راه نیافته بود، رادیو بیشترین تأثیر را بر مردم داشت و شنوندگان را با صداهای ریز و درشت، الحان زیر و بالا شیفته میکرد. در کتابهای تاریخ از رویدادی شگفتانگیز یاد شده که نشانهی نفوذ و تأثیر بیمانند رادیو در آن سالهای دور است.
روز ۳۰ اکتبر ۱۹۳۸ یکی از ایستگاههای رادیویی در نیویورک با آب و تاب خبر داد که موجوداتی از کره مریخ به زمین یورش آوردهاند. رادیو گزارشی از فرود "مریخیها" در نیوجرسی پخش کرد. چند خبرنگار از ایالتهای دور و نزدیک نیز خبرهای مشابهی پخش کردند و مردم را در جریان جزئیات "حمله مریخیها" قرار دادند.
در چند شهر ایالات متحده ولوله به پا شد. مردم هراسان از خانهها بیرون ریختند و عده زیادی دیوانهوار از شهرها گریختند. چندین نفر به خودکشی و جنایت دست زدند. اندکی بعد مقامات توضیح دادند که این تنها نمایشی رادیویی بوده که تهیهکنندهی جوانی به نام اورسن ولز برای کمپانی بزرگCBS ساخته است.
این برنامه بر پایهی داستان "جنگ دنیاها" نوشته اچ. جی. ولز تهیه شده بود. اورسن ولز، که بعدها از سینماگران بزرگ امریکا شد، توانسته بود امکانات رادیویی را به بهترین نحوی برای خلق فضایی دراماتیک به کار گیرد.
جذب نویسندگان به رادیو
با در گرفتن جنگ جهانی دوم، نغمههای شاد رادیو مدتی در غوغای جبهههای جنگ گم شد. پس از پایان جنگ رادیو زندگی از سر گرفت و به ویژه پدیده "نمایش رادیویی" با نفوذ و قدرت بیشتری وارد میدان شد، تا هم دلهرههای زمانه را بازتاب دهد و هم در برابر رقبای نیرومندی مانند سینما و تلویزیون ایستادگی کند.
در برابر رسانههای تصویری سینما و تلویزیون، رادیو بر پایه کلام استوار است. احتمالا به همین خاطر بود که رادیو خیلی زود توجه و علاقه نویسندگان را جلب کرد. در آلمان از پیش از جنگ نویسندگان نامداری مانند آلفرد دوبلین، برتولت برشت و لیون فویشتوانگر آثاری برای رادیو خلق کرده بودند. پس از جنگ دهها نویسنده و درامنویس به همکاری با شبکههای رادیویی روی آوردند که هم مخاطبان بیشتری داشتند و هم بیش از مجله و کتاب به نویسندگان دستمزد میپرداختند.
نمایشنامه معروف «بیرون جلوی در» نوشته ولفگانگ بورشرت، درامنویس جوان آلمانی، نخستین بار در سال ۱۹۴۷ از رادیو هامبورگ پخش شد. به ویژه از سال ۱۹۵۰ در آلمان و اتریش و سویس دهها شاعر و نویسنده و درامنویس به نگارش "نمایش رادیویی" دست زدند. در این عرصه به ویژه آثار رادیویی گونتر آیش در کار خلاق و هنرمندانه با رسانهی رادیو راهگشا بود. در دهه ۱۹۵۰ نویسندگان بیشماری کار برای رادیو را آزمودند، از پتر وایس و اینگهبورگ باخمان تا هاینریش بل و گونتر گراس.
اجزای سهگانهی "نمایش رادیویی"
گیرندهی امواج رادیویی چیزی جز صدا پخش نمیکند، اما این امر برخلاف تصور به هیچوجه کار ساده و آسانی نیست. در هر گفتار رادیویی معمولا سه نوع آوا به گوش میرسد: کلام، صدا و موسیقی، که هر کدام ویژگیهای خود را دارد.
کلام باید فشرده و رسا و شیوا باشد و هویت گوینده را برای شنونده روشن کند. سروصدا باید کارکرد دراماتیک داشته باشد. صدای قدمهای پا، باز شدن پنجره، شکستن گلدان، حرکت قطار و غیره را نمیتوان به طور "طبیعی و دست نخورده" وارد نمایش کرد. این صداها باید با دستگاهها و افزارهای تولیدی "بازسازی" شوند. پیشرفت فنی دستگاههای ضبط و پخش نقش عمدهای در این راستا ایفا میکنند. موسیقی نیز باید با کلام و صدای متن پیوند ارگانیک داشته باشد.
از "نقل" تا "اجرا"
تا پیش از تهیهی درامهای ویژه برای رادیو، نویسندگان به آزمونهای زیادی برای "نقل" متون داستانی دست زدند، از بازخوانی سراسر یک داستان تا پخش کامل یک اجرای تئاتری. در بازخوانی یک داستان ادبی میتوان بخش توصیف و روایت را از بخش گفتارها جدا کرد و گفتارهای هر نقش را به یک گوینده سپرد. به این ترتیب داستان ظاهرا به صورتی زنده و پرروح ارائه میشود، اما تمام ظرافت و زیبایی آن از بین میرود. از سوی دیگر پخش یک اجرای تئاتری از رادیو برای بیشتر شنوندگان غیرقابل تحمل است.
پس از تلاشها و آزمونهای فراوان، نویسندگان پی بردند که برای بهرهگیری درست و مؤثر از رادیو، باید مقتضیات و الزامات آن را درک کنند و طبق خودویژگیهای رسانه دست به آفرینش بزنند. در این رهگذر رادیو البته میتواند از تئاتر یا سینما بسیار چیزها بیاموزد، اما برای نقل یک داستان به شیوهای هنرمندانه به متن خاص خود نیاز دارد.
رادیو، رسانهای مستقل
رادیو به ظاهر نزدیکیهای زیادی با تئاتر دارد، زیرا هر دو با کلام یا گفتار شکل میگیرند که میان نقشها رد و بدل میشود؛ اما در عمل به زودی روشن میشود که میان تئاتر و رادیو تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. مهمترین علت آن است که تئاتر در صحنهای حقیقی و مشخص شکل میگیرد، در حالیکه رادیو یکسره به صدا تعلق دارد. در رادیو تمام شگردهای "صحنهای" تئاتر باید به فنون "آوایی" تبدیل شوند.
در نمایش رادیویی با محیط واقعی، آن گونه که در تئاتر به شکل حقیقی یا در سینما به صورت بازنمایی تصویری وجود دارد، سروکار نداریم. در رادیو همه چیز از جنس صداست که در ذات خود تجریدی و نامشخص است. در اینجا "واقعیت" مجازی و خیالی است. هر یک از میلیونها شنوندهی رادیو، در ذهن خود دنیایی جداگانه میسازد.
تماشاگر تئاتر در سالن مینشیند و از کنار به صحنه نگاه میکند، اما شنوندهی رادیو در وسط ماجرا قرار دارد. او در جایگاه میکروفنی است که در برابر هر صدایی حساس است و آن را ضبط میکند. اگر هر صدایی به شکل درست ساخته و پرداخته نشود، شنونده نه تنها لذت نمیبرد که با عصبانیت رادیو را خاموش میکند.
در تئاتر حتی وقتی که چشم خود را ببندیم، صداها طبیعی باقی میمانند. گوش ما قادر است، دوری و نزدیکی، موقعیت و جهت هر صدا یا آوایی را تشخیص دهد. اما در رادیو هیچ چیز "طبیعی" نیست. کیفیت و شدت صدا، با قد و قوارهی آدمها یا دور و نزدیکی آنها تعیین نمیشود، بلکه با دستگاه ضبط و امکانات فنی تنظیم میشود. در رادیو ژست و حالت از بین میرود؛ هر صدایی ساختگی و "ماشینی" است. همه چیز باید به دقت و به گونهای "بازسازی" شود که طبیعی بنماید.
آواهای گوناگون، از کلام انسانی تا سروصدا و موسیقی، تنها واحدهای تکنیکی هستند که به کمک ابزارهای فنی "تولید" میشوند. آنها هیچ ارزشی ندارند، مگر آن که در ترکیبی هوشمندانه و هماهنگ در قالب یک "اثر رادیویی" کنار هم قرار گیرند.
امکانات بیکران
رادیو برخلاف هنرهای ترکیبی مانند سینما و تئاتر، رسانهای "تک پایه" است، زیرا تنها به صدا تکیه دارد؛ تا حدی مانند متن ادبی که تنها بر زبان متکی است. نمایش رادیویی تنها صدا را در اختیار دارد، و با صداست که باید هم خود را تعریف کند و هم محیط خود را بشناساند تا بتواند داستان خود را پیش ببرد.
"نمایش رادیویی" از صدا جان میگیرد و با صدا زندگی میکند. با صدای پا، سرفه، تیر و موج است که "زندگی" شروع میشود، و همین که سکوت بیاید، اثر رادیویی "تمام" میشود. در نمایش رادیویی همه چیز، حتی سکوت، باید "صدا" داشته باشد و شنیده شود تا بتواند وجود داشته باشد.
گفته شد که دنیای رادیو مجازی است و تنها با نیروی تخیل شکل میگیرد. از اینجاست که نمایش رادیویی از مناسبات زمانی و مکانی آزاد است. توالی و تداوم زمانی که تمام انواع روایت به آن وابسته است در رادیو از بین میرود. مکان نیز در رادیو سیال و بیکران است و هیچ جای ثابتی ندارد.
در رادیو مرز عینی و ذهنی فرو میریزد؛ فاصله میان دنیای برون و درون از بین میرود. وقتی صدای کسی را میشنویم، روشن نیست که او با خود حرف میزند یا با دیگران. آنچه میشنویم گفتهی اوست یا گفتار درونی او. صدا میتواند از آن یک فرشته یا یک انسان باشد، یا حتی از آن سگی از دنیای افسانه. گوینده میتواند در اتاق خانهای باشد یا اعماق دریاها، و یا در ستارهای دوردست در کهکشان.
قدرت نمایش رادیویی از غلبه بر این "كمبودها" و چیرگی بر امکانات بیکرانی است که نیروی خیال را آزادتر از هر رسانهای به پرواز در میآورد. آنجا که میتواند در این دنیای بی در و پیکر، فضایی ملموس، زنده و پرتحرک خلق کند و بر احساسات و عواطف شنونده تأثیر بگذارد.
در دهه ۱۹۶۰ بسیاری از نویسندگان با خلق رشتهای از نمایشهای رادیویی به زبان آلمانی، به این قالب هنری جایگاهی شایسته بخشیدند. نویسندگانی مانند گونتر آیش، پتر وایس، ولفگانگ هیلدسهایمر، ولفگانگ وایراوخ، پتر هیرش، فریدریش دورنمات، ماکس فریش، هاینریش بل و گونتر گراس صدها نمایش رادیویی نوشتند که همچنان خوانده و شنیده میشوند.
در روزگار ما و به ویژه با گسترش شبکههای متنوع تلویزیونی، بیتردید از جذابیت رادیو کاسته شده است، اما ژانر "نمایش رادیویی" هنوز علاقهمندان فراوان دارد و بسیاری از نویسندگان آلمانی همچنان به ژانر محبوب خود وفادار ماندهاند.