#ازمهرجانمانند؛ هشتگی برای فراموش نشدن مهرورزی
۱۳۹۶ شهریور ۱۳, دوشنبهآلمان کشور مهاجرپذیری نیست، لااقل تا کنون نبوده است. تاریخ مهاجرت به این کشور قدمتی ۶۰ ساله دارد که آن هم مختص کارگرانی است که تنها برای کار به این کشور آمده بودند و قصدی برای ماندنشان در اینجا نبود. بدین معنا و در مقایسه با کشورهایی مثل کانادا، آمریکا و استرالیا و یا حتی بریتانیا، هنوز نمیتوان آلمان را کشوری مهاجرپذیر دانست.
در ۳۰ سال اخیر عمده مهاجران به آلمان پناهجویانی از ایران، افغانستان و کشورهای افریقایی و اخیرا از کشورهای عربی مثل سوریه و لیبی و عراق بودهاند. پروسه پناهجویی در اینجا بدین صورت است که پس از اعلام پناهجویی و ثبت فرد به عنوان پناهجو او اجازه کار ندارد اما با این وجود کودکان پناهجو باید فورا در مدارس ثبتنام شوند؛ حتی با وجود ندانستن زبان آلمانی.
این که کودکان در چه مقطعی ثبتنام شوند با توجه به آخرین سالی که در کشور خودشان مدرسه رفتهاند و انجام یک تست کوتاه صورت میگیرد. پس از بالا گرفتن موج پناهجویی به اروپا و آلمان، در یکی دو سال اخیر، برای این کودکان کلاسهای ویژه موقتی برپا شده که در آن این کودکان ابتدا زبان آلمانی را به صورت فشرده یاد میگیرند و پس از گذراندن این دوره وارد مدارس معمولی میشوند.
همه اینها را میتوان کنار این برداشت کلی گذاشت که "آلمان کشور مهاجرپذیری نیست و قوانیناش چندان مهاجرنواز نیستند". آن وقت شاید بتوان تصور کرد که در کشورهای اسکاندیناوی که از این لحاظ گوی سبقت را از دیگر کشورهای اروپایی ربودهاند چه تسهیلات بیشتری برای این کودکان وجود دارد.
ایران هم کشور مهاجرپذیری نیست. عمر مهاجرت انبوه و گسترده به این کشور شاید بیشتر از ۳۰ سال نباشد که آن هم مربوط به حمله شوروی سابق به افغانستان و شروع جنگ در این کشور است. پیش از آن البته مهاجرانی از میان شیعیان عراقی هم در ایران سکونت داشتند که تعدادشان آن قدرها زیاد نبود و به "معاودین عراقی" معروف بودند. تعداد آنها هم در ۳۰ سال اخیر و پس از جنگ ایران و عراق افزایش یافته است.
اما شاید تفاوت عمده میان ایران و آلمان در فرهنگ مردم این دو کشور و یا لااقل در آنچه بدان مشهور هستند، باشد: مهمان نوازی. در هر سفرنامهای از ایران این واژه را در اولین صفحات میتوان پیدا کرد. خود ایرانیان نیز بسیار به این صفت خود میبالند و آن را عزیز میدارند.
وقتی تمامی این دادهها را کنار هم میگذاریم انتظار داریم اگر نه قوانین، لااقل جامعه ایرانی بیشتر از جامعه آلمانی پذیرای مهاجران به خصوص کودکان مهاجر باشد اما چنین نیست.
نصب پلاکاردهایی با این مضمون در مدارس ایران که "ما نمیخواهیم بچههایمان کنار کودکان افغان در کلاس بنشینند" یا "اینجا محل تحصیل کودکان ایرانی است نه افغان"، تنها یکی از نشانههای فرهنگ "مهاجرستیزی" ایرانیان است.
حدود دو میلیون مهاجر ثبتشده در ایران
طبق آخرین سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، یک میلیون و ۵۸۴ هزار مهاجر افغان، ۳۴ هزار و ۵۰۰ مهاجر عراقی و ۱۴ هزار و ۳۰۰ مهاجر پاکستانی در ایران زندگی میکنند. ۷۳۰ مهاجر از کشور ترکیه و ۲۰ هزار و ۸۵۰ نفر از سایر کشورها نیز در ایران سکونت دارند. این البته تنها شامل مهاجران ثبتشده و به اصطلاح قانونی است.
مشکل نامنویسی کودکان این مهاجران در مدارس اما بیشتر متوجه مهاجرانی است که ثبتنام نشدهاند و کارت مهاجرت یا اقامت ندارند.
دو سال پیش آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران دستور داد کلیه کودکان افغان اعم از ثبتشده یا نشده در مدارس تحصیل کنند. تا پیش از این دستور، مدارس از ثبتنام این کودکان خودداری میکردند و در نتیجه برخی از آنها در مدارس غیر رسمی با عنوان "مدارس خودگردان" درس میخواندند که عمدتا از کیفیت آموزشی بسیار پایین و فضای آموزشی نامناسب برخوردار بودند.
با گذشت دو سال از این دستور، کودکان مهاجر و عمدتا افغان، همچنان با مشکل ثبتنام در مدارس روبرو هستند. این مشکلات از دریافت غیرقانونی شهریه گرفته تا موانعی چون سن کودکان، نداشتن گواهی ولادت و ... متفاوت است.
یک فعال حقوق کودک از تهران به دویچه وله میگوید: «فکر میکنم در عین اینکه این دستور صادر شد اما بستر لازم برای تغییر نگاه به کودک مهاجر افغان در ایران تحقق پیدا نکرده است.»
او مواردی از این "نگاه به کودک مهاجر" را برمیشمارد: «سیاستهای آموزش و پرورش آغوش باز برای مهاجران نیست مثلا برای ثبتنام، برگه ولادت میخواهند، پدر و مادر حتما باید موقع ثبتنام حضور داشته باشند، سن کودک باید حتما سن تعیینشده آموزش و پرورش برای مقطع ابتدایی یا دبیرستان باشد، باید فارسی بلد باشند، باید شهریه بدهند و...»
این موانع در حالی جلوی این کودکان گذاشته میشود که اکثر کودکان مهاجر گواهی ولادت ندارند، پدر و مادر اکثر آنها در ایران نیستند، بیشتر آنها به دلیل بازماندن از تحصیل و روند مهاجرت، کبر سن دارند و سنشان از ۶ تا ۱۱ سالی که آموزش و پرورش برای مقطع ابتدایی تعیین کرده، بیشتر است، اکثر آنها کودکان کار هستند و نمیتوانند به طور مرتب و منظم در کلاس حضور داشته باشند، فارسی بلد نیستند یا با لهجه صحبت میکنند و از همه مهمتر اینکه توانایی پرداخت شهریه ندارند.
تحصیلی که عملا رایگان نیست
بر اساس اصل ۳۰ قانون اساسی ایران "دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد".
این اصل اما سالهاست از دایره عمل خارج شده است. مدارس دولتی با عنوان "خودگردانی" از پدران و مادران، شهریه و یا کمک داوطلبانه طلب میکنند. اما فعال حقوق کودک در تهران به دویچه وله میگوید تفاوت بین کودکان ایرانی و افغان در این است که اگر اولیای یک کودک ایرانی شهریه را نپردازند مدرسه نمیتواند جلوی ثبتنام کودک را بگیرد در حالی که در مورد کودکان افغان این گونه نیست و در حقیقت پرداخت شهریه شرط اول بسیاری از مدارس دولتی برای ثبتنام این کودکان است.
او تاکید میکند که مبلغ این شهریهها از مدیر به مدیر، مدرسه به مدرسه، منطقه به منطقه و نیز شهر به شهر تفاوت دارد اما آنچه یکسان است، عدم بضاعت کودکان افغان در پرداخت این شهریه است چرا که اکثر آنها کودکان کار هستند و شرایط مالی پرداخت شهریه را ندارند.
تبعیض پس از ورود به مدرسه هم ادامه دارد
حتی اگر یک کودک افغان بتواند همه این موانع را پشت سر گذاشته و در یک مدرسه دولتی ثبتنام کند باز هم تبعیض علیه او ادامه دارد.
فعال حقوق کودک به دویچه وله میگوید: «سیاست آموزش و پرورش در مورد مهاجرین، حتی مهاجرینی که وارد مدارس شدهاند تبعیضآمیز است مثلا این بچهها در دبیرستانهای تیزهوشان حق تحصیل ندارند، اجازه ندارند در رشتههای فنی و حرفهای یا کار و دانش تحصیل کنند، حق ندارند در المپیادهای ورزشی و فرهنگی و مذهبی شرکت کنند، نمیتوانند وارد مدارس نمونه دولتی شوند. وقتی از آموزش و پرورش علت این تبعیضها را میپرسیم میگویند چون اینها بسیار پرهزینه است و ما میخواهیم این را برای بچههای خودمان هزینه بکنیم.»
بیشتر بخوانید: آغاز سال تحصیلی در افغانستان: ۳ میلیون کودک بدون مدرسه
این فعال حقوق کودک تاکید میکند که برای بچههای مهاجر اتفاقا تحصیل در رشتههای فنی و حرفهای یا همان کار و دانش بهترین است چرا که اینها اکثرا به دنبال شغل هستند و باید در رشتهای تحصیل کنند که امکان پیدا کردن شغل برایشان بیشتر فراهم باشد.
او همچنین درباره میزان پشتکار و خلاقیت این کودکان میگوید اکثر آنها چون در شرایط بسیار سختی زندگی میکنند به جز درس خواندن سرگرمی دیگری ندارند و تمام وقت خود را صرف تلاش برای بهتر درس خواندن میکنند. او از قول یک مدیر مدرسه در تهران میگوید که از اداره آموزش و پرورش منطقه خواسته بوده تا بیشتر بچههای افغان را به این مدرسه بفرستند چرا که آنها درسخوانتر، با پشتکارتر و مسئولتر از بچههای ایرانی هستند.
سیاستی که ضدمهاجر است
"ایران کشور مهاجرپذیری نیست". اگر بر اساس این گزاره حرکت کنیم، آن وقت میشود بسیاری از مشکلات را توجیه کرد. اما واقعیت این است که این کشور "مهاجرناپذیر" هم اکنون بر اساس آمارهای رسمی نزدیک به دو میلیون مهاجر ثبتشده دارد. بنابراین آیا زمان آن نرسیده که سیاستهای فرهنگی و آموزشیاش را اندکی تغییر دهد؟
فعال حقوق کودک به دویچه وله می گوید: «کتابهای درسی ما طوری نوشته شده که مخاطبش فقط بچههای ایرانی هستند. من به یک نمونه که از بچهها شنیدهام استناد میکنم. در کتاب فارسی دبیرستان، خواجه عبدالله انصاری شاعر ایرانی متولد هرات نامیده شده و این باعث بروز بحث میان دانشآموزان ایرانی و افغان شده که آیا او ایرانی است یا افغان. یعنی یک سیاست جذب وجود ندارد با توجه به اینکه تا ۱۵۰ سال پیش ما (ایران و افغانستان) یک کشور بودیم.»
او همچنین به رفتار تبعیضآمیز برخی از مدیران و معلمها اشاره میکند که به عنوان مثال در برخورد با لهجه کودکان غیرایرانی به جای آنکه این لهجه را مصداق این بدانند که کودک یک زبان بیشتر از بقیه بلد است، آن را دستمایه تفریح و سرگرمی دیگر دانشآموزان میکنند.
هشتگی برای مهرورزی
#ازمهرجانمانند عنوان هشتگی است که از هفته پیش و در آستانه آغاز سال تحصیلی در ایران به راه افتاده است. روز ۵ شهریور نیز طوفان توئیتری با این هشتگ برپا شد تا به مردم یادآوری کند که کودکان افغان و دیگر مهاجران نباید از قطار مهرورزی ایرانیان و نیز از اول مهر که آغاز سال تحصیلی است جا بمانند.
مبتکران این هشتگ گفتهاند این کارزار را برای حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل افغان؛ کودکانی که به دلایلی چون دریافت شهریه، نداشتن مدارک هویتی و ... از تحصیل جا میمانند راه انداختهاند.
به دنبال انتشار این هشتگ، محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش در توئیتر خودش اعلام کرد: «تحصیل علم و دانش در هر شرایطی حق تمام افراد است، تلاش میکنم تا دانش آموزان هیچ ملیتی از مهر جا نمانند.»
یکی از کاربران هم در پاسخ او نوشت: «لطفا و لطفا بعد نگویید خواستیم و نشد. منطقهای باسواد و با فرهنگ به نفع همه است.»
مهناز افشار، بازیگر ایرانی نیز در توئیترش نوشت: «کودکان همسایه به ما پناه آوردهاند حداقل بهشون فرصت آموختن و خواندن بدهیم تا بتوانند تاریخ سرزمینشان را بخوانند.»
بیشتر بخوانید: شمار کودکان کشته شده در افغانستان مدام افزایش مییابد
فعال حقوق کودک از تهران راه افتادن این هشتگ را "فرخنده" میدارد؛ به خصوص که وزیر آموزش و پرورش هم از آن حمایت کرده و امیدوار است که وزارت آموزش و پرورش سیاستی نوین را درباره کودکان مهاجر بازمانده از تحصیل پی بگیرد.
او در عین حال تاکید میکند که "این هشتگ باید همه کودکان مهاجر چه افغان و چه پاکستانی و چه عراقی را در بر بگیرد، اگرچه تعداد آنها بسیار کمتر از افغانهاست ولی حقوق کودک ملیت نمیشناسد".
به نظر این فعال حقوق کودک، تنها راه انداختن یک هشتگ و یک طوفان توئیتری نمیتواند مشکل کودکان مهاجر بازمانده از تحصیل را حل کند. او میگوید: «ما یک روزه ضد مهاجر نشدیم که حالا یک روزه و با یک هشتگ بتوانیم تغییر کنیم اما این هشتگ را قدر میدانیم. ما نیاز داریم که در کنار این هشتگ راهکارهایی را برای درست ایفا شدن حقوق آموزش کودکان مهاجر در ایران مورد بررسی قرار دهیم.»
"تحصیل حق هر کودک است" و این حق هیچ محدودیتی ندارد، نه زمانی و نه مکانی و نه حتی هویتی. کودکانی که پدر و مادرشان مشخص نیستند، کودکانی که شناسنامه ندارند، کودکانی که اوراق تابعیتی و اقامتی ندارند هم کودک هستند و باید از این حق برخوردار باشند. به قول کاربری در توئيتر: «یادمان باشد جهان با کودکان درسخوانده، قطعا جهان بهتری خواهد بود.»