اعطای جایزه ادبی به نویسنده رمان "شبهای آرام تهران"
۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه
رمان شیدا بازیار با عنوان "شبهای آرام تهران" بازتاب نمونهای از سرنوشت یک خانواده مهاجر ایرانی در پی پیگردهای سیاسی دههی شصت پس از انقلاب است. حال "جایزه ادبی اولا هان" آلمان به این نویسنده جوان تعلق گرفته است.
تبلیغات
هیئت داوران "جایزه ادبی اولا هان" در دلایل گزینش خود آورده است که رمان "شبهای آرام تهران" اثر نویسنده جوان آلمانی-ایرانی، شیدا بازیار، "نه تنها اثری بهروز در رابطه با بحث پیرامون پناهجویان، بلکه یک اثر عالی ادبی است".
این رمان که اوایل سال ۲۰۱۶ به بازار آمده است، از نظر برخی منتقدان ادبی، بهترین اثر ادبی سال است.
حال "جایزه ادبی اولا هان" روز شنبه ۱۹ نوامبر در شهرداری شهر مونهایم به شیدا بازیار ۲۸ ساله اعطا شده است؛ جایزهای که با ۱۰هزار یورو توأم است.
اولا هان، شاعر و رماننویس آلمانی، متولد ۱۹۴۵ در شهر مونهایم و هماکنون ساکن هامبورگ است. او را یکی از پراهمیتترین شاعران معاصر آلمان میدانند.
شیدا بازیار که در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) در شهر هرمسکایل در ایالت راینلندفالس در خانوادهای مهاجر به دنیا آمده است، در رمان خود سرنوشت یک انقلابی کمونیست به نام بهزاد را بازگو میکند که در بحبوحه و شوریدگی جامعه در انقلاب ۵۷ با دانشجوی جوان ادبیات، ناهید، در یک گروه سیاسی آشنا شده و به او دل میبندد؛ عشقی که به ازدواج میانجامد.
این زوج پس از گذراندن یک دوره زندگی مخفی در سالهای پس از انقلاب، پس از آنکه بسیاری از دوستان و همفکران آنها به زندان افتاده و کشته شدهاند، در سال ۱۳۷۰ برای حفظ جان خود و دو فرزندشان، مجبور میشوند از مسیر مناطق مرزی کوهستانی وطن را ترک کرده و خود را به آلمان برسانند.
ده سال بعد، لاله ۱۴ ساله به همراه مادرش، ناهید، برای نخستین بار پا به خاک ایرانی میگذارد که در آن تولد یافته. او خود را در این سرزمین بیگانه مییابد، سرزمینی پرهیاهو، با آفتابی سوزان. اما خویشاوندان چنان استقبال پرشور و احساسی از او میکنند که او تاکنون تجربهاش را نداشته است: "در اطراف من صدای تنبک و سنتور بلند است، انسانهایی که گونههایم را میبوسند، دست بر موهایم میکشند و وقتی روسری از سر میاندازم و کفشها را برمیکَنَم و پا بر فرش نرم میگذارم، احساس میکنم مرا بر روی دست میبرند".
شیدا بازیار به روزنامه "کلنر اشتادآنسایگر" چاپ کلن میگوید که این رمان آمیزشی است از سرنوشت خانواده تخیلی و خانواده خود او: «هر آنچه در این رمان مبتنی بر فاکتها و رویدادهاست، برگرفته از زندگی واقعی است، حتا شمار فرزندان.»
بهزاد و ناهید با دو فرزند، لاله و محمود، ایران را ترک میکنند و فرزند سوم، تارا، در آلمان به دنیا میآید. و این تارا است که رمان را در چندین فصل، و هر یک را از زبان هر عضو خانواده به نگارش درآورده؛ هر یک راوی حال و روز خود است، اینکه به گذشته و حال سرنوشت خود و خانواده چگونه مینگرد و دغدغه هر یک چیست؛ توصیفی که با طنز ویژه جوانان مهاجری که در جامعه آزاد اروپایی رشد یافتهاند همراه است:
بهزاد، پدر خانواده، از شرایط دشوار زندگی سیاسی دهه سیاه شصت ایران میگوید؛ دوستانی که از دست داده و به بند کشیده شدهاند. و زندگی در مهاجرت که باید از نقطه صفر در آپارتمانی ویژه خانوادههای کمدرآمد در آلمان آغاز میشده و او هر لحظه پای فرستندههای رادیویی فارسیزبان خارج از کشور مینشسته و رویدادهای کشور را دنبال میکرده و از ایران، جویای حال "رفقای زندانی" و سرنوشت خانوادههای آنان میشده است و هرگز حاضر نبوده تا زمانی که حکومت اسلامی بر سریر قدرت است، بار دیگر پا به آن سرزمین بگذارد.
ناهید، مادر، از سوءتفاهمهای زبانی و فرهنگی در کشور غریب میگوید؛ از آداب و خلق و خوی "عجیب" دوستان و همفکران آلمانی که برای او بیگانه است و باید به سختی بکوشد، چه زبانی و چه فرهنگی، آنها را بفهمد. و البته در رابطه با فرزندان خود، که در این کشور غریب، در پرورش آنها چه سختیها و فشارهای روحی که باید متحمل میشده است.
لاله، فرزند ارشد، که از کودکی شاهد مشکلات سیاسی پدر و مادر بوده و دوستان صمیمی و سیاسی آنها را میشناخته، حال و روز والدیناش را بازمیگوید، و در این وانفسا بحرانهای دوران بلوغ خود، برادرش محمود، که او را به اختصار "Mo" صدا میزنند، و خواهر کوچکاش تارا را به تصویر میکشد، و اینکه نسبت به آنها در جایگاه خواهر بزرگتر احساس مسئولیت میکند.
محمود (مو) که از ایران چیزی به یاد ندارد، از جایگاه خود والدیناش را میبیند؛ پدری که سالیان دراز دل به تحولات سیاسی کشور بسته و پیگیر سرنوشت دوستاناش است و دل و دماغ کاری را ندارد، و مادری که حتا زمانی که او با پایان دبیرستان، دانشگاه را آغاز کرده و از خانه خارج شده، مدام در فکر وضع تغذیه و حال و روز پسر خود است. محمود فرهنگ پدر و مادر را چندان درک نمیکند و پیگیر فهمیدن آن هم نیست؛ دنیای خود را دارد.
و اما تارا در بخش پایانی رمان؛ او در آلمان به دنیا آمده و از هر دو خواهر و برادر بزرگترش پرشورتر است. با کنجکاوی به دنبال هویت گمشدهای است که ریشه در یک کشور شرقی دارد، اما او خود را میان دو فرهنگ میبیند. در کردار و پندار او اما فرهنگ سرزمین میزان بر او چیره است. به سرنوشت ایران علاقمند میشود، در سازمانهای بینالمللی NGO شروع به فعالیتمیکند و در تظاهرات همبستگی با "جنبش سبز" پرشورانه شرکت میجوید.
و به نظر میآید نویسنده همان تارا باشد؛ که روح و روان بازیگران را در قالب یک رمان آمیخته از واقعیت و تخیل، با زبانی خلاق و جذاب همراه با طنز خودویژهی یک نوجوان "تینایجر" بازتاب داده است.
رمان شیدا بازیار یادآور سرنوشت چندین نسل در بسیاری از خانوادههای مهاجری است که پس از پیگردهای حکومت جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۶۰ به دلایل سیاسی مجبور به ترک وطن شدند. سرنوشتهایی که با تلخیها و شیرینیها، ناکامیها و موفقیتهای چشمگیر در دنیای مهاجرت همراه بوده و هستند.
داود خدابخش
ریشه در ایران، موفق در آلمان
ایرانیها زمانی بعنوان پزشکان ماهر و قالیفروشان زبردست در آلمان شهرت داشتند. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ و در دهه ۱۹۸۰ موج مهاجران تحصیلکردهی ایرانی وارد آلمان شدند. دستچینی از مهاجران موفقی که ریشه در ایران دارند.
عکس: DW/G. Schließ
نوبی طلایی یازده ساله بود که با خانودهاش به آلمان آمد. او در آکادمی مد برلین "Esmod" تحصیل کرد. با ارائه اولین کلکسیون و کشف استعدادش به سرعت تحت "برنامه حمایتی شورای مد آلمان" قرار گرفت و حالا هفتهنامه معتبر اشپیگل در مورد این طراح ایرانی مینویسد: «نوبی طلایی نماینده جدید مد "Made in Germany" در دنیا است.
عکس: DW/G. Schließ
نوید کرمانی اندیشمند و شرقشناس مشهور از پدر و مادری ایرانی در شهر زیگن متولد شده و دوتابعیتی است. سخنرانی او در مجلس آلمان به مناسبت ۶۵ سالگی تدوین قانون اساسی این کشور تحسین فراوانی برانگیخت. کرمانی جوایز بسیاری دریافت کرده که "جایزه صلح انجمن نشر و کتاب آلمان" یکی از مهمترین آنهاست. مقالهها و آثار کرمانی مرتب در نشریات آلمانی به چاپ میرسند.
عکس: DW/J. Kürten
انیسه امانی کمدین مشهور آلمان، متولد سال ۱۹۸۵ در تهران است. پدر او ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران تحصیل کرده و مادرش نیز پزشک بود. او رشته علوم قضایی را رها کرد تا ادبیات بخواند و یک سال هم به عنوان مهماندار هواپیما کار کرد. برنده جایزه بهترین کمدین سال ۲۰۱۵ آلمان در شو تلویزیونی اختصاصی خود بر ایرانی بودنش تاکید بسیار دارد و گاهی هم "سربهسر" پدر و مادر چپگرایش میگذارد.
عکس: picture-alliance/dpa/Kaiser
امید نوریپور متولد ۱۹۷۵ در تهران است و در سال ۱۹۸۸ با خانوادهاش به آلمان مهاجرت کرد. او در رشتههای جامعهشناسی، فلسفه و اقتصاد تحصیل کرده و از سال ۱۹۹۶ به عضویت حزب سبزها درآمد. نوریپور از سپتامبر سال ۲۰۰۶ به جای یوشکا فیشر در لیست انتخاباتی سبزها به مجلس آلمان راه یافت.
عکس: picture-alliance/dpa
یاسمین طباطبایی متولد ۱۳۴۶ در تهران است که در پی انقلاب با خانواده به آلمان مهاجرت کرد. او خواننده، ترانهسرا و هنرپیشهایست که تاکنون در ۴۴ فیلم سینمایی ایفای نقش کرده. به او سه جایزه سینمایی اهدا شده و در سال ۲۰۰۸ نیز اسکار دوبله را دریافت کرده است.
عکس: picture-alliance/dpa/C. Jaspersen
آلکساندر نوری در سال ۱۹۷۹ در شهر "بوکستههوده" از پدری ایرانی و مادری آلمانی به دنیا آمد. او فوتبال را از سن ۶ سالگی در باشگاههای محلی تجربه کرد تا اینکه در سال ۱۹۹۴ در سن ۱۵ سالگی به تیم نوجوانان وردر برمن پیوست. او در لیگ دسته دوم آلمان توپ میزد و در تیم ملی نوجوانان آلمان نیز حضور داشت و بعنوان مربی ورددربرمن در بوندس لیگا نیز فعالیت کرده است.
عکس: picture-alliance/dpa/C. Jaspersen
گلینه عطایی در سال ۱۹۷۴ در تهران متولد شد و ۵ ساله بود که خانودهاش به آلمان مهاجرت کرد. گزارشگر ارشد شبکه اول تلویزیون آلمان تاکنون موفق به دریافت ۷ جایزه معتبر ژورنالیستی شده است. گلینه عطایی در سال ۲۰۱۴ به عنوان ژورنالیست برتر سال برگزیده شد.
عکس: picture-alliance/dpa/Daniel Bockwoldt
امیر روغنی یازده ساله بود که خانوادهاش او را تنها به آلمان فرستادند. او در پرورشگاه زندگی کرد، درس خواند و حالا صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای تولید برق خورشیدی با فروش ۳۵ میلیون یورو در سال و ۱۵۴ کارمند است.
عکس: DW/H. Kermani
ایزابل شایانی از مادری آلمانی و پدری ایرانی که به عنوان پزشک در آلمان کار میکرد در سال ۱۹۶۷ در شهر اسن متولد شد. او تا سال ۲۰۱۵ گزارشگر ارشد شبکه اول تلویزیون آلمان در نیویورک بود. ایزابل شایانی از سال ۲۰۱۶ مسئول پروژه "WDRforyou" در شبکه سوم تلویزیون آلمان است.
عکس: picture-alliance/dpa/H. Ossinger
پدر نیما مواسات، مهندس و مادرش تکنسین رادیولوژی است. او متولد سال ۱۹۸۴ در شهر ووپرتال است. نیما مواسات در دانشگاه هاینریش هاینه دوسلدورف در رشته علوم قضایی تحصیل کرده و از سال ۲۰۰۹ به عنوان نماینده حزب چپهای آلمان به مجلس هفدهم این کشور راه یافت.
عکس: Imago/Metodi Popow
پگاه فریدونی متولد سال ۱۹۸۳ در تهران است که در برلین بزرگ شده. او در سال ۲۰۰۶ با ایفای نقش در فیلم تلویزیونی "ترکی برای افراد مبتدی" اولین جایزه خود را تصاحب کرد. پگاه فریدونی تاکنون در ۱۷ سریال تلویزیونی، ۱۱ فیلم تلویزیونی و ۷ فیلم سینمایی ایفای نقش کرده و همچنین در دو فیلم نیز گویندگی کرده است.
عکس: picture-alliance/Eventpress He
هادی تهرانی (عکس با پادشاه هلند) در تهران متولد شد. این آرشیتکت مشهور در دانشگاههای براونشوایگ و آخن تحصیل کرده است. آثار زیادی از او در آلمان ساخته شده که از میان آنها "کران هاوس" در کنار رود راین در شهر کلن، برج رقصان و ساختمان دفتری داکلند در هامبورگ را میتوان نام برد. طراحی آشپزخانه، مبلمان، طراحی دوچرخه برقی و همچنین دانشگاه زائد در ابوظبی نیز از دیگر کارهای او هستند.
عکس: picture-alliance/dpa/U. Perrey
شرمینه شهریور متولد سال ۱۹۸۲ است. او یک ساله بود که خانوادهاش (پدر خلبان و مادر پرستار) به آلمان مهاجرت کردند. شرمینه شهریور دانشجوی علوم سیاسی بود که در سال ۲۰۰۴ به عنوان ملکه زیبایی در آلمان و در سال ۲۰۰۵ به عنوان ملکه زیبایی اروپا انتخاب شد. او اکنون در عرصه مد و مدلینگ فعال است.
عکس: picture-alliance/dpa/dpaweb/F. Stevens
علی صمدی احدی در سال ۱۳۵۱ در تبریز زاده شده و تا ۱۳ سالگی در ایران زندگی کرده است. در زمان جنگ ایران و عراق به تنهایی از ایران گریخت و به آلمان مهاجرت کرد. او در آلمان در رشتههای جامعهشناسی، سینما و تلویزیون تحصیل کرد. از مهمترین فیلمهای او میتوان به سالامی علیکم (از فیلمهای پرفروش سال) و بچههای گمشده (برنده جایزه فیلم سال آلمان) اشاره کرد.
عکس: picture alliance/Geisler-Fotopress
یاسمین فهیمی، متولد سال ۱۹۶۷ در شهر هانوفر است. پدرش مهندس شیمی بود که قبل از تولد او در یک تصادف رانندگی کشته شد. فهیمی از رهبران سندیکایی است و تا سال ۲۰۱۵ دبیرکل حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. او سپس معاون وزیر کار و امور اجتماعی شد که در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۷ از این مقام کناره گرفت.
عکس: picture-alliance/dpa
ملیکا فروتن از مادری آلمانی و پدری ایرانی در سال ۱۹۷۶ در تهران متولد شده است. او نخست در دانشگاه کلن فلسفه و زبان انگلیسی تحصیل کرد و سپس در دانشگاه هنر برلین در رشته هنرپیشگی دانش آموخت. فروتن از سال ۲۰۰۰ در بسیاری از سریالها و فیلمهای سینمایی ایفای نقش کرده است. او برنده جایزه تلویزیون ایالت هسن در سال ۲۰۱۵ شده است.
عکس: picture alliance/dpa/J. Kalaene
شفق لقایی در ایران متولد و در برلین بزرگ شده و تحصیل کرده است. او گزارشگر ارشد شبکه یک تلویزیون آلمان است که از سال ۲۰۱۳ مسئولیت دفتر نایروبی در کنیا را برعهده دارد. شفق لقایی برنده جایزه بهترین گزارشگر سال ۲۰۱۶ در آلمان شد.
عکس: picture-alliance/Sven Simon
عکس 171 | 17
مهاجران و پناهجویان؛ دیروز و امروز
گروه پرشماری از مهاجران و پناهندگان ایرانی در آلمان زندگی میکنند که سرنوشت هر یک از آنها دستکم در فرار به کمک قاچاقچی یا شروع از نقطه صفر به یکدیگر گره خورده است. تصاویری از چند چهره با مروری بر گذشته و حال آنها.
عکس: dapd
گروه پرشماری از مهاجران و پناهندگان ایرانی در آلمان زندگی میکنند که سرنوشت هر یک از آنها دستکم در فرار به کمک قاچاقچی یا شروع از نقطه صفر به یکدیگر گره خورده است. تصاویری از چند چهره با مروری بر گذشته و حال آنها.
عکس: dapd
یار هنری پناهجویان...
عارف ابراهیمپور، آهنگساز و نوازنده ویلون و پیانو، ایران را در سال ۱۹۸۸ به دلیل آزارهای سیاسی ترک کرد. او را به خاطر داشتن استودیوی موسیقی و انتشار سرودهای اعتراضی، مدتی زندانی کردند و انگشتهایش را برای تنبیه و تادیب با چاقو زخم زدند. ابراهیمپور که در پنج سالگی نابینا شده، با تدریس موسیقی، آهنگسازی و اجرای کنسرت گذران زندگی میکند. او از همراهان فرهنگی مهاجران و پناهجویان در آلمان است.
عکس: privat
گذر از رنجها...
ناهید نصرت یکی از هزاران قربانی انقلاب فرهنگی و پیگردهای سیاسی در دهه شصت است. او ایران را پس از مدتی زندگی مخفی، در سال ۱۹۸۳و در گریزی پرمخاطره از کوهستان ترک کرد. ناهید نصرت که در آغاز برداشت مثبتی از غرب نداشت، بازتر شدن جهان درونی خود و آشنایی با مبارزات انسانی در دورانها و جوامع مختلف را از دستاوردهای مهاجرت میداند. او کارشناس اینفورماتیک و فعال حقوق زنان در شهر کلن است.
عکس: Nahid Nosrat
تماشای دنیا از پشت شیشه...
جلال سرفراز، روزنامهنگار و شاعر، در سال ۱۹۸۳ از چنگ دستگاه سرکوب گریخت، اما کتابها، آرشیو عکس ومصاحبههایش در یورش ماموران امنیتی یه یغما رفت. سرفراز پس از چند سال زندگی با هویت مستعار در شوروی و آلمان شرقی سابق، از سال ۱۹۸۹ در شهر برلین ساکن است. این روزنامهنگار قدیمی که نخواسته با رسانههای خارج از کشور کار کند، خلاء رانده شدن از متن جامعه فعال فرهنگی در ایران را با نقاشی و شعر پر میکند.
عکس: privat
میهمانی که میزبان شد...
علی محجوبی در سال ۱۹۹۰ به آلمان آمد و عزم کرد فعالیت سیاسی را در بطن جامعه جدید ادامه دهد. او دو سال در خوابگاهی ۲۲ نفره ماند و انتظار پذیرش پناهندگی را با خودآموزی زبان گذراند. محجوبی از سرایداری یک مدرسه شروع کرد و در نهایت کارمند وزارت امور خارجه شد. او اینک رئیس دفتر کلودیا روت، رئیس حزب سبزهای آلمان است و مهاجرت را وقتی قابل قبول میداند که فرد در محیط جدید، حالت صاحبخانه به خود بگیرد.
عکس: DW/M.Mesbah
همیشه از اول ....
بهرخ حسینبابایی، بازیگر تئاتر و خواننده سرودهای انقلابی فداییان خلق، در سال ۱۹۸۹ به آلمان آمد و دو ماه بعد به عنوان پناهنده پذیرفته شد. شاگرد رکنالدین خسروی و همکار ناصر رحمانینژاد در دانشکده هنرهای دراماتیک، با پسری هفتساله و دستی خالی وارد آلمان شد و برای بار چندم در زندگی همه چیز را از نو شروع کرد. او و همسرش از ۲۰ سال پیش تاکنون، جشنواره تئاتر ایرانی در کلن را برگزار میکنند.
عکس: privat
بنویس و بخوان...
پیگرد اعضای حزب توده ایران، فریدون تنکابنی، نویسنده و طنزپرداز را در سال ۱۹۸۴ وادار به ترک ایران از راه کردستان کرد. نزدیک یک سال طول کشید تا تنکابنی از ترکیه به برلین شرقی آمد. پناهندگی او اما به دلیل شهرتش بسیار سریع و پس از چند ماه پذیرفته شد. تنکابنی از سال ۱۹۸۵ ساکن شهر کلن است و به دلیل بازنماندن از نوشتن و خواندن، احساس گمگشتگی ندارد. او با سرمایه شخصی به انتشار کتابهایش سرگرم است.
عکس: DW/M.Mesbah
نگاه به جلو...
ناصر کلهری در سال هفتم پزشکی و در حال گذراندن دوره انترنی بود که ایران را ناخواسته و به دلیل خطرات امنیتی ترک کرد. او که در آلمان دوباره دپیلم گرفت و در سال اول دانشگاه نشست؛ حضور در جامعه جدید را فرصتی برای باز شدن افق دید افراد میداند. دکتر کلهر اینک یک کلینیک سرطانشناسی را اداره میکند و نسل جدید پناهجویان را به آموختن و بهرهمندی از امکانات جامعه پیشرفته و درجا نزدن فرا میخواند.
عکس: DW/M. Mesbah
کابوس جنگ و رویای تئاتر...
نیلوفر بیضایی، کارگردان و موسس گروه نمایشی دریچه، در سال ۱۹۸۵ و در ۱۸ سالگی به آلمان پناهنده شد. او یکبار در ۱۳ سالگی دستگیر شد و شب اول جنگ ایران و عراق را در کمیته عشرتآباد به صبح رساند. رفتار پاسدارها و صدای ضدهواییها در آن شب او را سالها از صدای ترقه و آتشبازی در شب سال نو ترسانده است. تئاتر کمک بزرگ او در عبور از این کابوس بوده اما هنوز فکر میکند اگر حق انتخاب داشت، از ایران خارج نمیشد.
عکس: privat
ماهی دور از آب...
عسگر آهنین، روزنامهنگار و شاعر، ایران را در سال ۱۹۸۳ و پس از موج سرکوب گروههای چپ ترک کرد. او کنده شدن از زبان مادری را برای کسی که اهل خواندن و نوشتن بوده، مانند دور افتادن ماهی از آب میداند. آهنین اما پس از فراگیری زبان آلمانی، نزدیک ۱۵ سال در مرکز پناهندگان شوالباخ در نزدیکی فرانکفورت، مترجم سایر پناهجویان شد و سه مجموعه شعر نیز منتشر کرد. او اینک همکار آزاد سایتهای خبری است.
عکس: privat
فرار در ۱۳ سالگی...
علی صمدی احدی، سازنده فیلمهای "سالامی علیکم" و "موج سبز"، در سال ۱۹۸۵ از ایران به خاطر جنگ و خطر اعزام به جبهه فرار کرد. در سیزده سالگی تقاضای پناهندگی داد و ۱۲ سال منتظر ماند تا سرانجام به دلایل انساندوستانه پذیرفته شد. این هنرمند خودساخته که نخستین فیلم خود را در ۱۷ سالگی درست کرده، آرزو دارد شرایط پناهجویان در آلمان بهبود یابد: «وضع فاجعهبار این هایمها با ثروت و امکانات این جامعه نمیخواند.»
عکس: privat
سفیران فرهنگی و ادبی...
مینو گلبهار و حمید مهدیپور موسسان نشر فروغ در شهر کلن، ایران را در ۱۹۸۷ پس از دو بار دستگیری و خطر پیگرد بیشتر ترک کردهاند. آنها خود را حلقههای رابط تولید و مصرف فرهنگ میدانند و هدف از گشایش کتابفروشی را "جبران کمبودهای نسل خود در مطالعه و پرورش ذهن" عنوان میکنند. حمید مهدیپور میگوید، بخش قابل توجهی از پژوهشگران و اهل قلم خارج از کشور را به این ترتیب بسیج و امیدوار کرده است.
عکس: DW/M.Mesbah
ارتقای هویت بومی...
فرج سرکوهی، نویسنده و روزنامهنگار، از سال ۱۹۹۸ در آلمان زندگی میکند و مسئول حقوق بشر انجمن جهانی "پن" است. او که داوطلبانه به آلمان نیامده، زیستن اهل زبان و قلم در کشوری دیگر را رانده شدن به حاشیه و نوعی مرگ میداند: «مجله آدینه هر ماه یک موج در ایران به راه میانداخت. اینجا چه موجی میتوان ایجاد کرد؟» سرکوهی اما از تبدیل خود از روشنفکری بومی به غیربومی و تنفس در محیطی چندفرهنگی راضی است.
عکس: privat
شادی بیکران آزادی...
منیره برادران پس از ۹ سال زندان در ۱۹۹۱ به آلمان آمد تا به کسی بپیوندد که دوستش میداشت. او برای ثبت تجربیات و خاطرات زندان، بازگشت دردناک و فرسایندهای به گذشته کرد اما در دو کتاب بعدی، "روانشناسی شکنجه" و "علیه فراموشی" رو به آینده داشت: «تجربه زندان به امثال من درک عمیقتری از زیباییهای طبیعت، آزادی و شادمانی بخشیده است.» او فرهنگ بررسی و بازبینی گذشته نزد آلمانیها را میستاید.