رمان گسل نوشته ساسان قهرمان داستان جوانانیست سرگشته که پس از انقلاب اسلامی و یورش جمهوری اسلامی به مخالفانش، راه تبعید در پیش میگیرند و خود را در تبعید بازمییابند. یادداشتی از اسد سیف، منتقد ادبی درباره این کتاب.
تبلیغات
رمان "گسل" اثر ساسان قهرمان را میتوان از نخستین آثار ادبیات داستانی ایران در تبعید محسوب کرد. گسل داستان زندگی جوانانیست که روزهای سراسر شور انقلاب را به امید دستیابی به دنیایی نو پشتسر گذاشتهاند، ولی سرانجام با حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، با یورش به نیروهای دگراندیش، تن به گریزی ناگزیر از کشور دادهاند.
گسل نه از انقلاب، بلکه یکی از نتایج آن که تبعید است، میگوید. رمان در پنج فصل با عنوانهای آفتاب، باران، مه، باد و خاک از زبان چهار راوی بازگفته میشود. هر یک از آنان از گذشته خویش میگوید و به شکلی آن را به حال میآمیزد تا راهی به آینده بگشاید. زندگی این چهار تن که همدیگر را از ایران میشناختند، به شکلی با هم درآمیخته است. هر چهار تن که حضوری پُرشور در انقلاب داشتهاند و ناخواسته کشور را ترک گفتهاند، راههای آوارگی را در یافتن مکانی برای سکونت طی میکنند.
در سه آفتاب
فصل نخست از زبان خسرو روایت میشود. خسرو که تازه از پراگ به برلین آمده است، دوستانش آذر و مجید و محسن و دیگران را در برلین مییابد؛ دوستانی که پس از مدتها آوارگی، به اینجا رسیدهاند. خسرو با شکستن خط زمانی، خواننده را به پراگ میبرد و از آنجا به تهران بازمیگردد، به دانشگاه تهران، به "انقلاب فرهنگی" که جنگ به نفع حزباللهیها مغلوبه میشود و متعاقب آن دانشگاهها بسته میشود. موج جدیدی از فرار دانشجویان به خارج از کشور نیز همزمان با سرکوب و بازداشتها آغاز میشود.
خسرو که همکلاس آذر بود در دانشگاه، حال آونگ گذشته و حال است. گذشته اکنون او را مختل کرده و او یارای رهایی از آن ندارد. خسرو اسیر رؤیاهای خویش است؛ رؤیاهایی که در ایران میگذرند. خسرو که راوی فصل آفتاب است، قادر نیست تابش آفتاب را بر زندگی خویش پذیرا شود و وجود خود را از آن گرم کند. او نه توان آن را دارد که به عشق آذر معنا ببخشد و نه میتواند از وجود آذر گرما بگیرد. خسرو در انطباق خویش با محیط تازه دودل است.
باران همچنان میبارد
فصل دوم کتاب باران نام دارد و آذر راوی آن است. آذر زن مجید است، خود را به همراه دخترش لاله به برلین میرساند، شوهرش در پراگ است و هنوز به آنها ملحق نشده است. آذر از ادامه زندگی زناشویی با مجید سربازمیزند: «... دیگر نمیکشیدم. یک روز حس کردم که دیگر نمیتوانم. این بار را باید بر زمین بگذارم و نفس بگیرم. بارهای مهمتری دارم که بکشم. حس کردم اگر نتوانم روی پای خودم بایستم زندگی و آینده لاله را هم تباه کردهام". آذر تصمیم خود را گرفته است، بی اطلاع مجید جنین دوماهه را سقط میکند. آذر با خسرو رابطه عاشقانه دارد: «میدانستم که دیگر به زندگی با مجید بر نخواهم گشت.»
رابطه آذر با سه مرد که یکی شوهر، دیگری عاشق و سومی دوست است، در شکلگیری داستان نقش اساسی دارد. آذر در درک موقعیت تازه موفق است. او راوی فصل باران است. از بارانی روایت میکند که در فرار از ایران بر سرشان باریده بود: «من و لاله که با چادر به شکمم بسته بودمش سوار یک اسب بودیم و مجید با اسب دیگر میآمد... اسب میرفت و من رهایش کرده بودم که برود. مه را میشکافت و پیش میرفت و من نمیدانم کجا را نگاه میکردم. ...به بالای تپه که رسید، ایستاد... رسیدیم! [اینجا] ترکیه است! رد شدیم! و باران گرفت! ما خیس میشدیم و من درمییافتم که هیچ سقفی بالای سر نداریم. که دشت باز و بیحصار زیر پای ماست و ما، در مرز ایستادهایم. در مرزی که دیگر نه پشت سرش مال ماست، نه پیش رویش. ...دلم میخواست بلند هقهق گریه کنم. روی زمین بنشینم و به خاک مشت بکوبم. اما ایستاده بودم، منگ، و باران تمام تنم را میشست...»
آذر در برلین عاشق خسرو میشود، باور میکند که میتوان دوباره عاشق شد و دنیا را زیباتر دید. فصل باران، فصل آوارگی است، فصل پشت سر گذاشتن گذشته و ترس از آینده. بارانِ در مرز، گذشته آذر را میشوید و بارانِ در پراگ، اخلاق بهجا مانده از سنت را.
شخصیت آذر در رمان شکل میگیرد. او با پشت سر گذاشتن دنیای سنت، به استقلال دست مییابد، در خارج از کشور درس میخواند، کار میکند و فرزند بزرگ میکند. رابطه آذر و خسرو بین عشق و تنکامی در نوسان است. خسرو در وجود آذر پناهگاه میجوید، عاشق آذر است، زیرا در وجود او آسایش را میبیند، آذر اما رابطه خود را با خسرو به صرف نیازی دوجانبه حفظ میکند؛ نیازی جنسی و عاطفی. آذر نمیتواند با خسرو به تفاهم برسد. دریافت آذر از عشق چیزی دیگر است. یکی از نمادهای عشق، آزادی است. آذر به تجربه آن را مییابد: «فکر کردم چرا عشق را با این قید که تا ابد خواهد ماند خراب میکنیم؟ عشق در لحظه است که زیباست و بیبند. همین که بند بگذاری که تا ابد کسی را، چیزی را خواهی خواست، برای خودت و او محدوده ایجاد میکند.»
خسرو که دستی در نوشتن دارد، در پایان رمان قصد میکند، خانه از دست رفته را در سرزمین زبان بنا کند و سخنهای ناگفته را بنویسد. او راه آینده خویش را در نوشتن مییابد.
بادهای بیپایان
فصل سوم رمان باد نام دارد و راوی آن محسن است. محسن داستان خود را با رسیدن به فرانکفورت و تقاضای پناهندگی از کشور آلمان آغاز میکند. از زندگی چندماهه در پراگ میگوید. محسن پای رونده رمان است، ایستایی نمیشناسد، نمیخواهد بماند، به زندگی و لذتهای آن میاندیشد، در بند هیچ چیزی نیست، نه گذشته و نه حتی عشق، میکوشد همه گوشههای زندگی را کشف کند و بشناسد. محسن و آذر در خودیابی و کشف رازهای زندگی به هم نزدیک هستند. محسن دنیایی متفاوت از مجید و خسرو دارد، میخواهد در "آن" زندگی کند.
محسن خود بادیست در فصل باد. همهجا سرک میکشد. با پشت سر گذاشتن چند سال نخست تبعید، تصمیم میگیرد رهسپار کانادا شود.
فصل چهارم را مجید روایت میکند، از ازدواج خود با آذر آغاز میکند. از نقاشیهایش میگوید، از چند ماه زندان که به اشتباه بازداشت شده بود، از حجت، همسلولی فرقانیاش که اعدام شد. مجید نمیتواند جهان تبعید را تاب آورد، با آذر تفاهم ندارد. آذر از او جدا میشود. مجید میخواهد به ایران بازگردد و از آنجا که فکر میکند "برلین یک فاحشهخانه است"، میخواهد دخترش را نیز با خود ببرد تا از "فاحشه شدن" او جلوگیری کند.
مجید هویت خویش را در گذشتهاش میبیند، همیشه خواب ایران میبیند. جدایی آذر از مجید، پنداری پایان دنیای اوست، ضربه را تاب نمیآورد و اقدام به خودکشی میکند.
بر خاک جهان
فصل آخر کتاب، خاک است که از زبان آذر روایت میشود. این فصل با نقالی در "خانه فرهنگهای جهان" در برلین آغاز میشود که "هزاره فردوسی" را جشن گرفتهاند و آذر با دوستان خود در آن شرکت دارد. صحبت از رستم و سهراب است، از هویت، از زندگی دوباره. و آذر میخواهد در این خاک که او را پذیرا شده، بذر زندگی بپاشد. آذر با تجربهای که پشت سر گذاشته، میکوشد در این خاک بارور گردد. او خاک وجود خویش را میکاود، عشق و زندگی و آزادی را در آن مییابد. میخواهد وجود خویش را بر این خاک شکوفا گرداند.
آذر، شخصیت اصلی رمان، تنها کسی است که برای آینده خویش آگاهانه گام برمیدارد و مسئولانه برخورد میکند. آذر مجید را با دنیای گذشتهاش تنها میگذارد تا با خسرو از آینده بگوید، اما آرامش را با محسن مییابد، اگر چه نمیخواهد همگام او باشد در بادپاییهایش. رابطه آذر با محسن به شکلی دیگر است؛ هر دو آزاد، برابر، رها و بر اساس تفاهم با هم دوست میشوند، هیچکدام وابسته به دیگری نیست. آذر مجبور نیست در این رابطه "زنی سنتی" و یا "مادر" باشد. هیچ تحمیلی در این رابطه نقش ندارد، او خود صاحب تن خویش است، جفت خویش خود انتخاب میکند. در ازدواج با مجید ارادهای کور داشت و شناختی از زندگی زناشویی نداشت. رابطه محسن و آذر بر بحثها و گفتوگوها و راز دلگوییها شکل گرفته است؛ رابطهای بر اساس شناخت.
آذر از محسن نطفهای در شکم دارد و میخواهد این جنین را به عنوان ثمره عشق و نماد زندگی نو حفظ کند. حامله شدن مجدد از مجید آگاهانه نبود و او اختیاری در آن نداشت، در حاملگی از محسن اما اختیار و انتخاب از اوست. این جنین پیامآور یک زندگی تازه است، این زندگی را باید پاس داشت و در تولد و بالشِ آن کوشید: «... پشت سرم، بنای سوخته رایشتاگ بود و جای خالی دیوار فروریخته برلین و پیش رویم، خانه فرهنگهای جهان، و فوارهای که میجهید و فرومیریخت. دستم را به سوی سینهام بردم. قلبم زیر پستان پُرشیر تیر میکشید...» و داستان تمام میشود. آذر هنوز راه در پیش دارد تا خود را بهتر بیابد و پا در خاک محکمتر کند.
تبعیدی اگر در کشف موقعیت موفق باشد، در اصل به خانه "فرهنگهای جهان" پرتاب شده است، اگر نتواند خود را بازیابد، چون دیوار برلین فرو خواهد ریخت و یا چون بنای رایشتاگ در خود خواهد سوخت.
در "گسل" صدای چهار شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی در کنار هم قرار میگیرند تا ذهنهای گسیخته و افکار گوناگون و پارهپاره تبعیدیان، در زمانی درهم شکسته و دهساله، گوشههایی از داستان تبعید را بیان کنند. آنان هر یک به سلیقه خویش میکوشند تا پس از زلزله انقلاب، در تبعید به نوعی ثبات در زندگی دست یابند.
در خانهتکانی ذهن تبعیدی، تقابل نقش بزرگی دارد. شخصیتهای "گسل" نیز سنتهای نهادینهشده قرون را در تقابل با فرهنگ میزبان قرار میدهند تا از این راه یا ببالند و بشکوفند و یا بخشکند و بمیرند. آدمهای "گسل"، آنان که به آینده مینگرند،"باران" و "مه" و "باد" را پشت سر گذاشتهاند تا در "فصل آفتاب" خود را بهتر ببینند و ریشه در "خاک"تازه محکم کنند.
ساسان قهرمان با این دستمایه "گسل" را پی ریخته است. همه شخصیتها در تناقض زندگی میکنند، همه دارند "شدن"، "رفتن"، بودن" و "ماندن" را تجربه میکنند. داستان نیز در این تناقضها پایان مییابد تا خواننده که خود در شمار همین افراد است، تکلیف خویش را با این "گسل" که بر آن قرار داریم روشن کند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
عکس: رخدادهای دهه اول جمهوری اسلامی؛ از بهار ترور تا تابستان اعدام
حوادث دهه اول حکومت جمهوری اسلامی را نمیتوان در چند قاب عکس نشاند؛ سالهایی که با حوادثی خونین همراه بود. در این مجموعه عکس سعی شده است به رخدادهای سیاسی مهم و همچنین برخی موارد کمتر مطرح شده پرداخته شود.
عکس: Mehr
تشکیل دولت موقت
دولت موقت ایران ۱۶ بهمن ۵۷ به فرمان آیتالله خمینی توسط مهدی بازرگان و با حضور نیروهای ملی مذهبی و لیبرال تشکیل شد و تا ۱۳۵۸، به مدت ۲۷۵ روز بر سر کار بود. در این دولت احمدزاده، تاج، مبشری، اسلامی، میناچی، یزدی، یدالله سحابی، شریعتمداری، امیرانتظام، حاج سیدجوادی، فروهر، شکوهی، طاهری، اردلان، صباغیان، بنی اسدی ، محمدتقی ریاحی، حکیمی، ایزدی، رستگارپور ، معینفر و سامی حضور داشتند.
عکس: irdc.ir
رفراندوم تعیین نوع نظام
پس از پیروزی انقلاب، همهپرسی تعیین نوع حکومت در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر ایران برگزار شد و بیش از ۹۸ درصد شرکت کنندگان در همهپرسی با دادن رای «آری»، با برقراری نظام جمهوری اسلامی موافقت کردند. تنها پرسش این رفراندوم "جمهوری اسلامی؛ آری یا نه بود". در آن زمان این شیوه رایگیری با انتقاداتی مواجه شد. برخی گروههای انقلابی این رفراندوم را تحریم کردند.
عکس: Kaleme.com
ترور هاشمی رفسنجانی
ترور نافرجام اکبر هاشمی رفسنجانی، ۴ خرداد ۵۸ روی داد. وی اگر چه از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما با کمک عفت مرعشی همسرش، از مرگ نجات یافت. این ترور توسط گروه فرقان صورت گرفت. قبل از هاشمی، مرتضی مطهری و تیمسار قرنی در آغاز سال ۵۸ توسط فرقان ترور شدند. در پی این ترور رجائی، بازرگان، طالقانی، امیرانتظام، خامنهای، صباغیان از جمله کسانی بودند که به دیدن وی در بیمارستان رفتند.
عکس: hashemirafsanjani.ir
درگذشت محمود طالقانی
آیتالله محمود علائی معروف به طالقانی در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ درگذشت. وی از فعالان نهضت ملی شدن نفت و نهضت مقاومت ملی، از بنیادگذاران جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نخستین امام جمعه تهران پس از انقلاب ۵۷ بود. مرگ وی بر شرایط نیروهای میانهرو مذهبی حامی انقلاب ۵۷ تاثیرات منفی گذاشت.
عکس: irdc.ir
تصویب قانون اساسی
قبل از پیروزی انقلاب ۵۷، پیش نویس اولیه قانون اساسی توسط انقلابیون نزدیک به آیتالله خمینی در پاریس تهیه شد. ۱۲ مرداد ۵۸ انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی برگزار شد و اعضای منتخب از ۲۸ مرداد شروع به تدوین قانون اساسی کردند. پیشنویس اولیه کنار گذاشته شد و پیشنویسی تازه با توجه و تاکید بیشتر به اصول اسلامی تهیه شد. همهپرسی قانون اساسی در ۱۱ آذر برگزار شد و با رای اکثریت به تصویب نهایی رسید.
عکس: irdc.ir
اشغال سفارت آمریکا در تهران
تصرف سفارت آمریکا و گروگان گرفتن دیپلماتهایاین کشور در ایران روز ۱۳ آبان ۵۸ توسط جمعی از دانشجویان پیرو خط امام صورت گرفت. گروگانگیری که ۴۴۴ روز ادامه داشت، ۳۰ دی ۱۳۵۹ با پذیرش قرارداد الجزایر از سوی دولتهای ایران و آمریکا و آزادی گروگانها پایان یافت. آیتالله خمینی در ابتدا از تصرف سفارت چندان حمایت نکرد، اما به سرعت نظرش را تغییر داد و آن را «انقلاب دوم ایران» نامید.
عکس: AP
استعفای دولت بازرگان و محاکمه امیرانتظام
بازرگان اشغال سفارت آمریکا را نقض قوانین بینالمللی خواند و خواستار آزادی فوری گروگانها شد. ۱۵ آبان ۵۸، دو روز پس از گروگانگیری دولت موقت استعفا داد که مورد پذیرش آیتالله خمینی قرار گرفت. عباس امیر انتظام، معاون نخستوزیر وقت پس از تسخیر سفارت در ۲۸ آذر ۵۸ به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی سیا بازداشت شد؛ اتهامی که هیچگاه ثابت نشد. ولی از نزدیک به سی سال را در زندان سپری کرد.
عکس: irdc.ir
کودتای نوژه
پس از پیروزی انقلاب ۵۷، کودتای نوژه، توسط تنی چند از افسران ارتش ایران طرحریزی شد. این کودتا ۱۸ تیر ماه ۱۳۵۹ فاش شد. فرماندهی کل کودتا به دست سپهبد سعید مهدیون (فرمانده سابق نیروی هوایی) بود. از اهداف کودتاگران کشتن روحالله خمینی و حمله به برج مراقبت فرودگاه مهرآباد بودند. گفته میشود کادرهای نظامی حزب توده، در فاش شدن این کودتا نقش داشتهاند. دهها نفر در پی شکست این کودتا اعدام شدند.
عکس: rouydadnews.org
عملیات "پنجه عقاب" یا عملیات طبس
در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران، جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا دستور انجام یک عملیات نظامی را داد. عملیات نظامی نیروی دلتا برای آزادسازی آمریکاییهای گروگان گرفتهشده توسط دانشجویان پیرو خط امام در تهران بود. وقوع طوفان شن موجب برخورد هواپیمای سی۱۳۰ و یک بالگرد شد و ۸ تن از نظامیان آمریکایی در این حادثه کشته شدند.
عکس: artgame.ir
تهاجم نظامی عراق به ایران
جنگ عراق با ایران طولانیترین نبرد کلاسیک و دومین جنگ طولانی قرن بیستم پس از جنگ ویتنام بود. این جنگ ۳۱ شهریور ۵۹ با یورش نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور به خوزستان رسما آغاز شد. در مرداد ۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و بیش از ۱۱۰۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور، این جنگ ۸ ساله خاتمه یافت.
عکس: picture-alliance/Bildarchiv
انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها
انقلاب فرهنگی به مجموعهای از رویدادهای سالهای ۵۹ تا ۶۲ در ایران گفته میشود که در نهایت منجر به پاکسازی استادان و دانشجویانی مخالف حکومت ایران شد. شروع این اقدام با سخنان روحالله خمینی، در پیام نوروزی خود، در فروردین۵۹ بود: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»
عکس: shahrvand
بنیصدر؛ از ریاست جمهوری تا فرار
ابوالحسن بنیصدر یک سال پس از انقلاب ۵۷، به عنوان نخستین رئیس جمهور ایران انتخاب شد. وی که از حمایت روحالله خمینی برخوردار بود با حزب جمهوری اسلامی اختلاف نظر عمیق پیدا کرد. وی در خرداد ۶۰، توسط مجلس شورای اسلامی تحت کنترل اعضای حزب جمهوری از مقام خویش عزل شد. بنیصدر از ایران خارج شد و در فرانسه به مخالفت خود با حکومت وقت ایران ادامه داد.
عکس: tarikhirani.ir
آغاز مبارزه نظامی مجاهدین با حکومت
تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ همزمان با عزل بنیصدر رئیسجمهور وقت، توسط سازمان مجاهدین خلق سازماندهی شد. چند روز پیش از ۳۰ خرداد، اسدالله لاجوردی دستور بازداشت مسعود رجوی و موسی خیابانی را صادر کرده بود. در همان روز نیز این سازمان با انتشار بیانیهای ورود به فاز مبارزه مسلحانه با حکومت را اعلام کرد. گفته میشود تنها در درگیریهای تهران حدود ۵۰ نفر کشته و ۲۰۰ نفر مجروح بر جای گذاشت.
عکس: irancima
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر سال ۶۰ منجر به کشتهشدن هفتاد و پنج نفر از اعضای این حزب شد. گفته میشود این عملیات توسط محمدرضا کلاهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق انجام شده و وی هماکنون در خارج از ایران زندگی مخفی دارد. در این انفجار محمد بهشتی و تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس به همراه وزرا و معاونان دولت کشته شدند. این اتفاق را میتوان پایان حیات سیاسی حزب جمهوری اسلامی دانست.
عکس: Aftabnews.ir
ترور رئیس جمهور و نخست وزیر
هشتم شهریور ۶۰ انفجاری در دفتر نخست وزیری رخ داد که در اثر آن محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، رئیسجمهور نخست وزیر وقت٬ عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری و هوشنگ وحید دستجردی، رییس شهربانی کشته شدند.
عکس: aftab.ir
رسوایی مک فارلین
ماجرای ایرانکنترا (ایران گیت) به معامله تسلیحاتی ایران با آمریکا و اسرائیل از مرداد ۶۴ تا اسفند ۶۵ باز میگردد. این معامله در ازای کمک ایران به آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان صورت گرفت. افشای این معامله و سفر یک هیات آمریکایی و اسرائیلی به سرپرستی مکفارلین به تهران در داخل ایران جنجال زیادی ایجاد کرد. گفته میشود سید مهدی هاشمی به وسیله روزنامه الشراع لبنان این ماجرا را فاش کرده بود.
عکس: hashemirafsanjani.ir
اعدام مهدی هاشمی
سید مهدی هاشمی از اعضای اولیه و موسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از نزدیکان آیتالله منتظری در ایران در ششم مهر ۶۶ اعدام شد. در ماجرای مک فارلین، او بود که برای اولین بار این ماجرا را در روزنامه لبنانی الشراع فاش کرد. وی مدتی بعد دستگیر شد و به اتهام قتل آیتالله شمسآبادی (که در زمان شاه به این اتهام محاکمه و پس از انقلاب از زندان آزاد شده بود) و چند نفر دیگر مجدداً محاکمه و اعدام شد.
عکس: tarikhirani.ir
اعدامهای تابستان ۶۷
در تابستان ۶٧ عده بسیاری از زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی در ایران در ماههای مرداد و شهریور اعدام شدند. اکثر اعدامشدگان از هواداران و یا اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران و همچنین اعضای گروههای چپ بودند. تعداد قربانیان این واقعه بین ۲۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر نقل شده است. گفته میشود بیشتر اعدامشدگان به صورت مخفیانه و ناشناس در گورستان خاوران به خاک سپرده شدند.
عکس: Iran-emrooz.net
عزل آیتالله منتظری
آیتالله منتظری از مراجع تقلید شیعه، از سال ۶۴ تا ۶۸ قائممقام آیتالله خمینی بود. از جمله دلایل برکناری وی اعتراض به اعدامهای سال ۶۷ و شکنجه در زندانهای ایران و نیز اعدام مهدی هاشمی بود. اختلاف نظر جدی وی با روحالله خمینی و اطرافیان وی، در نهایت منجر به برکناری و منزوی کردن او شد.
عکس: Montazeri.org
پذیرش قطعنامه ۵۹۷
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت در ۲۹ تیر ۶۶، برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه بلافاصله از سوی عراق پذیرفته شد، ولی بعد از گذشت یکسال و هفت روز در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد و روحالله خمینی پذیرش آن را به «نوشیدن جام زهر» تعبیر کرد. با این حال عراق به حملات خود ادامه داد تا آنکه نهایتاً جنگ در ۲۹ مرداد ۶۷ پایان یافت.
عکس: Mehr
مرگ آیتالله خمینی
علت اصلی مرگ روحالله خمینی «ایست قلبی» اعلام شد، اما گفته میشود که او در یکماهه آخر حیات به سرطان معده مبتلا شده بود و در جریان دومین شیمیدرمانی دچار سکته قلبی شد. او در ۱۳ خرداد سال ۶۸، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. مراسم تشییع وی دارای رکورد گینس بزرگترین تشییع جنازه جهان است که بنا بر گزارشهای حکومتی ۱۰ میلیون نفر در آن شرکت کردند.
عکس: rouydadnews.org
انتخاب علی خامنهای به رهبری
پس از درگذشت روحالله خمینی ، مجلس خبرگان رهبری در ۱۴ خرداد ۶۸ و پیش از تدفین وی در جلسهای فوقالعاده علی خامنهای را به عنوان رهبر انتخاب کرد. در ابتدا قرار بود رهبری شورایی شود ولی این موضوع مورد اجماع واقع نشد. هاشمی رفسنجانی در انتخاب خامنهای نقش عمدهای داشت. منتقدان انتخاب خامنهای میگفتند که وی شرط مرجعیت مطابق با قانون اساسی برای رهبری را ندارد.