"بیگانهای در من" اثر شکوه میرزادگی داستان عشق است؛ تجربهای که تکرار میشود، اما نمیمیرد؛ داستان شورش فرزندان است علیه والدین و داستان پیروزی و شکست انقلاب. اسد سیف، منتقد ادبی، کتاب را بررسی کرده است.
تبلیغات
"بیگانهای در من" نوشته شکوه میزادگی با یک خبر از زبان "لوبا"، شخصیت اصلی رمان،آغاز میشود: "پنجشنبه نهم اوت ١٩٧٩ (هجدهم مرداد ١٣٥٨)، ساعت سهونیم بعدازظهر" امین گم میشود. «من آن روز، و حتی روزها و ماههای پس از آن هم، نمیدانستم که گمشدن امین چگونه زندگی من، لوبا، دختر "پیتر لیپی" رفیق همراه دوبچک، گریخته از چکسلواکی، فارغالتحصیل باستانشناسی دانشگاه لندن، کارمند موزه ایران باستان، و همسر دکتر امین جلالی را به انقلاب پیوند خواهد زد».
لوبا زاده چکسلواکیست از شهر "لخا". در نظام استالینی رشد کرده است. مادر لوبا خواننده مشهوری بوده که توسط رژیم سرکوب در چکسلواکی، از صحنه هنر کنار گذاشته میشود. او وضع موجود را تاب نمیآورد، با روانی پریش، به زندگی خویش خاتمه میدهد. پدر لوبا که از مخالفان حکومت دستنشانده شوروی در چکسلواکی بود، کشته میشود. همسر لوبا بیهیچ دلیلی از او جدا میشود. در چنین شرایطی او تصمیم میگیرد، با نطفهای در شکم، از آن محیط ترس و فشار و خفقان بگریزد. به لندن میکوچد، جاییکه با سعید، یک دانشجوی ایرانی تروتسکیست آشنا میشود. سعید عاشق لوباست، اما آن را بر زبان نمیراند. لوبا بیخبر از آن، با پسرخاله سعید، دکتر امین جلالی، ازدواج میکند. امین پسر لوبا، بردیا را به فرزندی میپذیرد.
لوبا و امین پس از هفت سال زندگی در لندن به ایران بازمیگردند. امین مطب دارد و لوبا به استخدام موزه ایران باستان در میآید. آنها فرزند دیگری نیز به نام بهرام دارند. پدر امین از جمله ثروتمندان بازار است که در راه انقلاب کمکهای مالی فراوان کرده و حال اگرچه طرفدار بنیصدر و مخالف اشغال سفارت آمریکا در ایران است، آدمیست با نفوذ در حکومت نوبنیاد. بردیا، پسر لوبا، همگام با انقلاب، پس از مرگ پدر، کمکم به حزبالله نزدیک میشود و به سپاه پاسداران میپیوندد و حتی از لو دادن افراد خانواده به سپاه پاسداران دریغ نمیورزد.
با قتل امین از او به عنوان "شهید انقلاب" تجلیل میشود، اما بعدها پی برده میشود که امین را پاسداران حکومت به علت رابطه او با طرفداران بختیار در خارج از کشور، بازداشت کرده، در زندان به قتل رسانده و جسدش را در کنار مسجد رها کردهاند.
سعید در این میان با دختری انگیسی ازدواج میکند که پس از چند سال از هم جدا میشوند. پس از انقلاب به ایران میرود و در تهران به عنوان آرشیتکت مشغول به کار میشود.
پس از مرگ امین، لوبا به خیانت او در عشق پی میبرد. و این زمانیست که دگربار به سعید نزدیک میشود. این لوبا دیگر آن لوبای پیشین نیست، زنیست آگاه به خویش که به عشق نیز، همچون زندگی، از دریچهای دیگر مینگرد. به سعید ابراز عشق میکند. سعید اینبار با تردید به این عشق پاسخ میگوید.
رمان با مفقود شدن امین آغاز میشود و با فرار لوبا و بهرام از ایران به پایان میرسد. و این دومین فرار لوبا است؛ هر دو بار از چنگال حکومتی ایدئولوژیک، نخستینبار از دست حکومت ایدئولوژیک استالینی در چکسلواکی و بار دوم از دست حکومت ایدئولوژیک خمینی. هر دو رژیم کارکرد و رفتاری واحد دارند و در هر دو، انسان به ماشین اراده رژیم بدل میگردد و فرزندان شستشوی مغزی میشوند. فرار لوبا از تهران پنهان از بردیا صورت میگیرد، زیرا بردیا دیگر خود به یک خمینی کوچک تبدیل شده است؛ همانی که ده سال بعد به عنوان نماینده اقتصادی جمهوری اسلامی به لندن میآید و مادر ایستاده در صف تظاهرکنندگان "او را در میان افراد گارد سفارت و پلیس لندن" میبیند. شاهد "فرود آمدن تخم مرغی بر سر" اوست.
«دلم میخواست خودم را از میان جمعیت به سوی او پرتاب کنم و در آغوشش بگیرم و فریاد بزنم: پسرم، پسرم... دختر جوان هجده نوزده سالهای که در کنارم ایستاده بود فریاد زد: جانی، جانیها!... نگاهی به دختر جوان انداختم. چشمان سیاه و قشنگش پر از اشک بود و گونههای برآمدهاش میلرزید... خواستم او را در آغوش بگیرم...».
لوبا در ذهن، به گذشته که بازمیگردد، در زندگی با امین و انقلاب، روزهای آتش و خون در چکسلواکی را به یاد میآورد، پدرش را میبیند و دوستش را که «چشم به میدان داشتند و حیرتزده به سر او، که هنوز به تیغهای نازک، مغرور و زنده ایستاده بود، نگاه میکردند». لوبا آخرین لحظات زندگی مادرش را به یاد میآورد؛ وقتی که «برخاست، به سوی پنجره رفت و فریاد زد "سرش، باید سرش را بیندازیم" و قبل از آن که هیچکدام از ما متوجه بشویم پنجره را گشود... و پرید».
نویسنده با استفاده از تداعی دو سر استالین و خمینی، نظر به جامعهای دارد که در آن نمیتوان از استقلال در فکر و عمل بهرمند بود.
لوبا در کوران زندگی از گذشته خویش فاصله میگیرد و در این راه تحولی در او ایجاد میشود، فکر میکند که در شخصیت بردیا او نیز مقصر است.
"بیگانهای در من" نمایش حکومت ترس است در دو رژیم. آنچه اما در این رمان ارزشی ویژه دارد، نگاه نویسنده است به زن و عشق، به هویت زنانه و شناخت آن. از اینکه لوبا در مسیر زندگی میآموزد ژرفتر به پدیدههای آن، از جمله جایگاه زن در جامعه، بنگرد، امری مثبت است.
لوبا در نگاه به گذشته، بیآنکه عشق را بشناسد، آن را در وجود امین کشف کرده و با او "همسر" شده بود. لوبا سرانجام با فرزندش بهرام ایران را ترک میکند. از زندگی دوباره او در لندن، آنچه در رمان آمده نمیتوان دریافت که او چگونه از تجارب به دست آمده در زندگی خویش استفاده میکند. باید نه سال بگذرد تا دگربار سعید را، این بار به عنوان پناهندهای سیاسی، در لندن ببیند و دوستی با او را عمق بخشد.
لوبا چنان میبیند و میاندیشد که یک ایرانی. اگر به جای نام لوبای چک، یک نام ایرانی گذاشته میشد، رفتار این شخصیت هیچ تعجبی در خواننده برنمیانگیخت. لوبای میرزادگی در اصل یک ایرانیست. لوبا در این رمان قادر نیست ایران و رفتار ایرانیان را آنگونه ببیند که یک غیرایرانی میبیند. او فاقد یک نگاه "دیگر" است. با اینهمه، شخصیت لوبا از جذابیت لازم در رمان برخوردار است و خواننده به راحتی میتواند با او به احساس مشترک دست یابد.
داستاننویسی نیز بیتأثیر از تحولی نماند که در سالهای تبعید در بینش ما پدید آمد. بنمایهها و زاویهدیدهای جدیدی که زنان داستاننویس مبتکر آن بودند، داستاننویسی ما را در محتوا اندکی متحول کرد و تغییرات جدی در آن ایجاد نمود. توجه به زن، نه به شکل سابق، در داستانهای نویسندگان مرد نیز راه یافت. نگاه دگرگونه به زن، مسأله عدالت و برابری و حقوق جنسی او به موضوع بسیاری از داستانها تبدیل شد. ظهور روزافزون نویسندگان زن، گفتمانهای فمینیستی را به ادبیات کشاند و این باعث شد تا از نگاهی دیگر به جهان بنگرند و در آن دخالت کنند.
نگاهی نو به زن، پرتوی جدید بر ادبیات ما افکنده است. بنمایههای داستانها متنوعتر و ژرفتر شدهاند، گفتمانهای جدید، پرسشهای جدیدی طرح میکنند که بیتردید بیتأثیر بر زندگی در خارج از داستانها هم نخواهد بود.
از این زاویه که بنگریم، "بیگانهای در من" با تأثیر از انقلاب و پیامدهای آن، داستان زنیست که میکوشد خود و هویت زنانه خویش را در کشاکش انقلاب و تبعید بشناسد.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
روایت تصویری از ده روزی که ایران را تغییر داد
حوادث انقلاب ۱۳۵۷ ایران از ۱۲ بهمن ماه ۵۷ با ورود آیتالله خمینی به تهران فصل جدیدی را آغاز کرد. انقلابیون ۱۰ روز بعد پیروزی خود را جشن گرفتند و ۲۲ بهمن را روز شروع نظامی تازه در ایران نامیدند.
عکس: akairan.com
پس از خروج محمد رضا شاه پهلوی در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، مخالفان حکومت سلطنتی خود را در مسیر پیروزی یافتند. اما شاید کمتر کسی باور میکرد که آنها کمتر از یک ماه بعد قدرت را به دست بگیرند.
عکس: fanous.com
شاه پیش از خروج از ایران شاهپور بختیار، از اعضای جبهه ملی و زندانی سیاسی سابق را به عنوان نخست وزیر منصوب کرد. انقلابیون و حتی هم حزبیهای بختیاز، دولت وی را به رسمیت نشناختند و حتی وی را از جبهه ملی اخراج کردند. بختیار با پیروزی انقلاب از ایران گریخت.
عکس: akairan.com
سید روحالله خمینی که از سوی بسیاری از گروههای مخالف شاه به عنوان رهبر انقلاب ایران شناخته میشد، پس از سالها تبعید تصمیم گرفت به تهران بازگردد. بختیار ابتدا موافق بازگشت وی به ایران نبود.
عکس: fanous.com
روزنامه کیهان چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۵۷. چاپ دوم
عکس: bachehayeghalam.ir
روزنامه اطلاعات . ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
عکس: bachehayeghalam.ir
۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، آیتالله خمینی که انقلابیون از وی با عنوان «امام» یاد میکردند با هواپیمای ایرفرانس از پاریس راهی تهران شد. خبرنگاری در هوا پیما از آیتالله خمینی پرسید که چه احساسی از بازگشت به ایران دارد. او پاسخ داد: «هیچ». با این حال صادق قطبزاده برای خبرنگار ترجمه کرد که آیتالله در این مورد پاسخی نمیدهند.
عکس: akairan.com
هواپیمای رهبر انقلاب ایران بدون مشکل در فرودگاه مهرآباد مینشیند. آیتالله خمینی به همراه جمعی از انقلابیون سرشناس وارد تهران میشود. افرادی که شماری از آنها بعدها مورد غضب قرار گرفتند و حتی جان خود را از دست دادند. ابوالحسن بنی صدر، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، صادق طباطبایی، محسن سازگارا و محمد منتظری از جمله همراهان وی بودند. آیتالله خمینی در دست خلبان فرانسوی پرواز خود از هواپیما پایین آمد.
عکس: akairan.com
آیتالله خمینی از فرودگاه راهی بهشت زهرا شد و در آنجا سخنرانی تندی علیه دولت بختیار کرد. وی در بخشی از سخناناش گفت: «من دولت تعیین مىکنم! من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین میکنم». به نوشته رسانههای خبری بیش از ۴ میلیون نفر به استقبال او آمده بودند. نزدیک به نیم میلیون نفر هم در بهشت زهرا به سخنرانی وی گوش دادند.
عکس: akairan.com
در روزهای پس از ورود آیتالله خمینی، درگیریها در تهران و شهرستانها ادامه یافت. ۱۴ بهمن مدرسه علوی میزبان خبرنگاران ایرانی و خارجی بود. آیتالله خمینی گفت که دولت موقت را بزودی معرفی خواهد کرد. او از ارتش نیز خواست هر چه زودتر به انقلاب بپیوندد.
عکس: atraknews.com
۱۵ بهمن: آیتالله روحالله خمینی همچنان خواستار ادامه اعتراضات بود.
عکس: akairan.com
آیتالله خمینی در روز ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ طی فرمانی مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین و معرفی کرد. عصر همان روز در سالن سخنرانی مدرسه علوی در یک مصاحبه مطبوعاتی مهدی بازرگان برنامه و وظایف دولت موقت را تشریح کرد.
عکس: akairan.com
در ۱۷ بهمن مهدی بازرگان موقتاً از رهبری نهضت آزادی کنارهگیری و به مدرسه علوی نقل مکان کرد. دکتر جواد سعید، رییس مجلس شورا در جلسه مجلس اظهار کرد: «بازگشت خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوشآمد میگویم.» لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک، در این جلسه به تصویب رسید.
عکس: akairan.com
در ۱۸ بهمن فرماندار نظامی تهران به این دلیل که مردم به مقررات حکومت نظامی اهمیت نمیدهند، ساعات منع عبور و مرور را کاهش داد. سیزده نفر دیگر از نمایندگان مجلس شورای ملی استعفا دادند.
عکس: akairan.com
به گفته ناظران روز نوزدهم بهمن ماه بزرگترین راهپیمایی انقلابیون صورت گرفت. راهپیمایان از نخست وزیری مهدی بازرگان حمایت کردند و علیه دولت بختیار شعار دادند.
عکس: akairan.com
روزنامه اطلاعات . ۱۹ بهمن ۱۳۵۷
عکس: bachehayeghalam.ir
تیتر اول روزنامه کیهان روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ به دیدار پرسنل نیروی هوایی با آبتالله خمینی اختصاص داشت.خبر این دیدار به همراه تصویری به چاپ رسید. در تصویر، جمعی از همافران با لباس رسمی در اقامتگاه رهبر انقلاب ایران از پشت سر دیده میشدند. پس از انتشار خبر، دولت بختیار آن را تکذیب و عکس را مونتاژ شده خواند.
عکس: Mehr
در روز ۲۰ بهمن ماه که مصادف بود با روز جمعه، مهدی بازرگان در جمع مردم در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. در همین هنگام در غرب تهران درگیری شدیدی صورت گرفت؛ عده زیادی از افراد گارد شاهنشاهی به پادگان همافران نیروی هوایی حمله بردند.
عکس: akairan.com
به محض آغاز درگیری آنان، عده زیادی از جوانان وابسته به جناحهای مختلف (از جمله چریکهای فدایی و مجاهدین خلق) به نفع همافران وارد صحنه درگیری شدند. این درگیری خونین دهها نفر کشته و مجروح بر جای گذاشت ولی در نهایت همافران توانستند حلقه محاصره نیروهای گارد را بشکنند.
عکس: akairan.com
روز بیست و یکم بهمن ماه، روز نبرد مسلحانه همه جانبه مردم و نیروهای دولتی بود. درگیری خونین مردم و لشکر گارد در این روز به اوج خود رسید؛ جنگ تانکها با مردم مسلح باعث کشته و زخمی شدن صدها نفر شد. آیتالله خمینی تهدید کرد در صورت عدم جلوگیری از کشتار نیروهای گارد شاهنشاهی، حکم جهاد خواهد داد.
عکس: akairan.com
در روز ۲۱ بهمن چندین کلانتری توسط گروههای مسلح انقلابی تسخیر شدند که در نتیجه آن مقادیر زیادی اسلحه به دست مردم افتاد. در همین روز فرمانداری نظامی تهران از ساعت ۴ بعد از ظهر مقرارات منع آمد و شد صادر کرد.
عکس: akairan.com
با وجود اعلام مقررات منع عبور و مرور مردم عملاً مقررات حکومت نظامی را باطل کردند و تا صبح در خیابانها با ایجاد حریق و راه بندانهای متعدد مانع حرکت قوای نظامی شدند.
عکس: akairan.com
در روز ۲۲ بهمن به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسهای سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد. در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح دستگیر شد.
عکس: akairan.com
پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود و نشانههای پیروزی نهایی پدیدار گشت.
عکس: fanous.com
ساعت ۱۰ بامداد روز ۲۲ بهمن، شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ستاد مشترک تشکیل شد و تصمیمی سرنوشتساز گرفت. برخی از نظامیان حاضر در جلسه عبارت بودند از: عباس قره باغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، عبدالعلی نجیمی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدرهای، عبدالمجید معصومی، جعفر صانعی، اسدالله محسنزاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، خلیل بخشی آذر، علی محمد خواجه نوری و منوچهر خسروداد،.
عکس: 7tir.ir
ریاست شورای عالی ارتش بر عهده عباس قره باغی بود. پس از گزارش فرماندهان نیروها از وضعیت موجود بحث پیرامون همبستگی ارتش با مردم آغاز شد؛ اکثراً موافقت خود را اعلام کردند و سرانجام اعلامیهای مبنی بر بیطرفی ارتش در کشمکش میان دولت و انقلابیون تهیه و به امضا رسید.
عکس: bornanews.com
ساعت یک بعد از ظهر خبر تصمیم شورای عالی ارتش در اختیار رادیو و تلویزیون گذاشته شد. رادیو ایران برنامه عادی خود را قطع و اعلامیه را قرائت کرد. لحظهای بعد نیروهای انقلاب محوطه رادیو تلویزیون را تصرف کردند و خبر سقوط رژیم سلطنتی پهلوی از رادیو تلویزیون ملی اعلام شد.