اوج دلسردی سیاسی در انتخابات ایران
۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبهبا توجه به «شمار بالای رایدهندگان پرشور»، وزارت کشور ایران، شامگاه جمعه زمان رایگیری را تا ساعت ۲۲ تمدید کرد. این امر بهگونهای منظم در انتخابات ایران رخ میدهد، ولی در انتخابات سال ۲۰۰۴ و انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۵ نیز چنین استدلالی موجه نبود. بلکه بیشتر میخواستند آنهایی را که به پای صندوقها نرفته بودند بسیج کنند.
سپاه کسانی که رای ندادند، احتمالا این بار بزرگتر از انتخابات پیشین بود. دلسردی سیاسی، چیز تازهای در ایران نیست، ولی به نظر میرسد که این بار به رکورد بالای خود دستیافته است. فرقی نمیکند که در پایان انتخابات، اعلامیههای رسمی در این زمینه چه بگویند. برای نمونه، در بازار تهران روز جمعه رفتوآمد زیادی بود، در حالی که چند متر آنسوتر در محل رایگیری واقع در مسجد خیابان پانزده خرداد، رایدهندگان انگشتشماری دیده میشدند. خریداران کار مهمتری داشتند: آنان در بازار به دنبال هدایا، تزیینات برای خانه و جامهی نو میگشتند: «نوروز» جشن سال نو ایرانی در روز ۲۱ مارس، با سنت پاکیزگی، خانهتکانی و خرید وسایل تازه همراه است.
ولی ظاهرا یک پارلمان تازه، در فهرست اولویتهای خریداران از بازار قرارندارد. در مورد فروشندگان هم وضع به همین منوال است. نیازی به پرسش در این زمینه نیست و اطلاعات لازم را میتوان بیپرسش به دست آورد. یک باتریفروش جوان میگوید: «من رای نمیدهم. اوضاع کنونی بد و با این رژیم در سراشیبی است. زمان شاه همه چیز متفاوت و بهتر بود». سخنانی عجیب، آن هم از دهان کسی که زمان شاه را اصلا تجربه نکرده است.
یک فرشفروش جوان گله میکند که «وضع کاسبی خراب است: توریستها اینجا نمیآیند و صادرات بینالمللی به خاطر تحریم بانکی دشوار است. تقصیرکار در این میان، تنها سیاست کنونی تهران است». او هم نمیخواهد رای بدهد و میگوید: «همهچیز از پیش تعیین شده، چه انتخابی؟ مانند این است که شما فرشهای مرا نگاه کنید و من به شما بگویم کدام را باید بخرید».
بازاریها، یعنی تجار پرآوازهی بازار تهران، نیروی مهمی در سرنگونی شاه و مدتها ستون فقرات جمهوری اسلامی بودند. یک مغازهدار که در آلمان بزرگ شده و روان آلمانی صحبت میکند، معتقد است که با توجه به مشکلات اقتصادی امروز، پیدایش یک اپوزیسیون در اینجا شگفتانگیز نیست. وی میگوید: «آنان تا وقتی که پول درمیآورند و ثروتمند میشوند، چیزی نمیگویند. به خانهها نگاه کنید، همه جزو شیکترینها و گرانقیمتترینها هستند. اتومبیلها نو و گران هستند. و آنان هنگامی که بخواهند خوشبگذرانند، فورا به دوبی پرواز میکنند». در برابر این تذکر من که خود او هم بازاری است، مرد لبخندی میزند و میگوید: «بازاری داریم تا بازاری». ولی در برابر این پرسش که آیا حاضر است نظرش را در مقابل میکرفن هم بگوید، گفتگو را کوتاه میکند و میگوید: «آیا میخواهید مرا به دردسر بیندازید؟». سپس ناگهان به یکی از مشتریانی که چیزی میخواهد رومیآورد.