ایران قدیم در دیوان شرقی-غربی گوته
۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبهکتابی به نام “Der deutsche Persien-Diskurs“، “گفتمان ایران در آلمان“، نوشته دکتر حمید تفضلی توسط انتشارات آیستهزیز Aisthesis در شهر بیلهفلد منتشر شده است. حمید تفضلی، که استاد رشته ادبیات تطبیقی است، در این کتاب از راه تحلیل دیسکورس به بررسی تصویری میپردازد که از ایران در سفرنامهها و آثار ادبی آلمانیزبان عرضه شده است، از جمله به موضوع ایران قدیم در دیوان شرقی –غربی گوته، شاعر معروف آلمانی
دویچهوله: آقای دکتر تفضلی، شما در کتابتان “گفتمان ایران در آلمان“ دربارهی نقش ایران قدیم در دیوان شرقی غربی گوته نوشتهاید. میتوانید نخست برای ما بگویید که منظورتان از ایران قدیم چیست و چه دورهای را دربرمیگیرد؟
حمید تفضلی: ترمینولوژیای که در مورد ایران قدیم مطرح است، ترمینولوژیای است که به موازات خاور یا شرق قدیم است و زمانش را معمولا از قرن هفت میلادی به این سو درنظر میگیرند، یعنی در واقع بعداز ساسانیان. منتها در زمان گوته به این صورت بود، حداقل در مورد خود گوته این مطلب صادق است، که شاهنامهی فردوسی مرز ایران قدیم و ایران جدید را مشخص میکرد. آنچه من به آن اشاره کردم در واقع مرزی زمانیست که از طریق تاریخ ادبیات برای گوته مطرح بود، و نه آنچه ما امروز بعنوان ایران قدیم درنظر میگیریم. بنابراین اگر بخواهیم با افقی که گوته درنظر داشت به این مسئله نگاه بکنیم، قرن دهم میلادی است. اما اگر بخواهیم از بینش امروز به آن نگاه کنیم، قرن هفتم میلادی به قبل میشود ایران قدیم.
دویچهوله: پس این با آن شناختی که ایرانیها از دیوان شرقی-غربی دارند منطبق است، یعنی اینکه گوته آثار حافظ را میشناخته و زیر تاثیر این آثار کارش را نوشته است؟
حمید تفضلی: بله، طبیعتا درست است. آنچه گوته را به خلق دیوان غربی شرقی واداشت، حافظ بود. اما یک بعدی که گوته در نظر گرفت این بود که از ابتدا، یعنی تقریبا از دسامبر ۱۸۱۴ و ژانویه ۱۸۱۵، اساس را بر این گذشت که تصویر ایران بر دو قسم خواهد بود و این را به ایران جدید و قدیم، اینطور که من در نظر میگیرم، تقسیم کرد. گوته در ژوئن ۱۸۱۴ با اثر حافظ آشنا شد. آن بخش در دیوان غربی شرقی که مربوط به ایران قدیم میشود، در مارس ۱۸۱۶ حدودا بوجود آمد. بنابراین از لحاظ فاصلهی زمانی که در نظر بگیریم، در همان ابتدای کار گوته مرز ایران قدیم و جدید را برای خودش مشخص کرد. صحبت من از این دید تایید میشود که در سال ۱۸۱۸ که شرقشناس اتریشی ژوزف هامرپورگ اشتال اثر خودش را تحت عنوان Geschichte der schönen Redekünste Persiens نوشت، گوته یادداشتهایی در این زمینه دارد که نشان میدهد یادداشتهایی که در فاصله مارس ۱۸۱۶ و ژوئن ۱۸۱۸ بوجود آمده است، تمام بر منوال همین تقسیم ایران به قدیم و جدید است. به این صورت حافظ ایران جدید را نمایندگی میکند و آن کتابی که در دیوان بوجود آمده است به اسم «فارسینامه» یا «پارسینامه» ایران قدیم را.
دویچهوله: اصولا چرا گوته جذب عناصر ایرانی شده و آنها را بکار گرفته است؟
حمید تفضلی: در ادبیات ممکن است مواردی مشابه گوته به چشم بخورد که شاعری از دورانی شاعری از دوران دیگر را جالب دیده و سعی کرده از او عناصری را به وام بگیرد. اما چیزی که برای من و از دید تحقیقات من مطرح است، جنبهی زیباشناختی اثر گوته است. طبیعیست که در این اثر واژههای فارسی مثل کاروانسرا یا کاروان یا شاه بهچشم میخورد. لغاتی که فارسیست اما در زبانهای دیگر، منجمله آلمانی، به وام گرفته شدهاند. اما آنچه برای من، از دید کسی که به صورت ادبیات تطبیقی به اثر نگاه میکند، مسئلهی هنری این اثر مهمتر است. وقتی گوته شروع به نوشتن دیوان شرقی غربی کرد، تقریبا ۶۰ سال داشت. وی در این سن میخواهد به دید پیری به دنیایی نگاه بکند که در زمان جوانی داشته است. حتا در دیوان شعری هست از حافظ که “پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد“، این را گوته عینا ترجمه کرده و در اثر خودش نوشته است. بنابراین چیزی که برای من مطرح است، بازیابی شخص خود شاعر است و حافظ بعنوان... ما در ادبیات شاید میگوییم به صورت یک ماسک، ماسکی که یک شاعر دیوان بر روی صورت خودش میگذارد و سعی میکند از طریق این ماسک از شخصیت خودش انتقاد بکند یا اینکه شخصیت خودش را تشریح بکند. بنابراین دیوان مثل آیینهای در برابر شاعر خواهد بود.
دویچهوله: و گوته چه چیز را در ایران قدیم یا در اشعار حافظ دیده بود؟
حمید تفضلی: این را باید به دو بخش تقسیم کرد. آنچه برای گوته در اشعار حافظ جلب توجه بود، یکی فرم غزل بود، غزل که قافیه و ردیفاش مرتب تکرار میشود. گوته به دو دید به این تکرار یا قافیه و ردیف فارسی نگاه میکند. یک دیدش مثبت است، یک دیدش منفی. آنچه مثبت است در ارتباط با ریتمیک یا ریتمو ملودیداشتن شعر فارسی است. به این خیلی مثبت نگاه میکند. اما گهگاه اشارههایی دارد به اینکه معنی شعر در برابر حفظ قافیه و ردیف تا حدودی از بین میرود.
اما این صحبتی که من الان کردم، خیلی باید به آن به دید انتقاد نگریست. آثاری که از زبان فارسی به آلمانی ترجمه شده بود در زمان گوته خیلی به شعر فارسی مربوط میشود، یا همان اثر هامر، «گنجینههای هنر ایران» و یا «گنجینههای شرق» که یک مجلهی خاورشناسی بود در آن دوران، به ظرافتکاریهای شعر فارسی خیلی زیاد اشاره میکنند. حتا خود گوته در کتابی از دیوان به اسم «زلیخانامه» از دو ماسک استفاده میکند، یکی ماسک حاتم طایی و یکی ماسک زلیخا. ماسکی که برای حاتم در نظر گرفته، در واقع خود شاعر است و شاعر ماسک حاتم را به صورت میزند. و برای زلیخا در واقع آن دختر جوانیست به اسم مارینا فون ویلمر که در آنزمان سیسال داشت و گوته عاشق او میشود و او برای گوته در واقع حکم زلیخاست. بنابراین حاتم و زلیخا یک داستان عاشقانهای شروع میکنند در این کتاب زلیخانامه که گوته عناصر حافظ را در این زمان در این کتاب خیلی گنجانده است.
بنابراین عشق یکی از عناصریست که در چارچوب فارسی در دیوان شرقی غربی مطرح میشود. عنصر دیگر شراب است، شرابی که برای حافظ میتوان گفت شراب معنوی است یا هر چیز دیگر، که آن بحثاش جداست. اما شرابی که در دیوان حافظ بهوفور وجود دارد، در دیوان گوته تکرار میشود. مسئلهی دیگر مسئلهی عرفان هست که حالا شاید مستقیم به حافظ ارتباط نداشته باشد، ولی در مورد مولانا مطرح است. میدانیم که دیوان حافظ در واقع الهامبخش بود برای گوته. ولی تحقیقات ایران به دیوان حافظ ختم نمیشود و گوته در اثر خودش از فردوسی، نظامی، مولوی هم یاد میکند. بنابراین یک یا دو عنصر نیست که برای گوته مطرح است، بلکه پانصدسال ادبیات فارسیست که در دیوان شرقی غربی به عناوینی مطرح است. ولی جالب توجه این است که فقط یک کتاب به یک شاعر ایرانی تعلق دارد و آن هم "حافظ نامه" است.