ایران و آمریکا: جنگ یا صلح؟ • گفتوگویی با هوشنگ امیراحمدی
۱۳۸۶ خرداد ۲۸, دوشنبهالبته در ایران نیز جریان عادی سازی در برابر نیروهای طرفدار تنش و هرج و مرج قدعلم کرده است. آیا جلسه سری که به تازگی نیویورک تایمز از آن خبرداده، نشان از احتمال تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران ظرف چندماه آینده دارد؟ در این جلسه کاندالیزارایس وزیر خارجه آمریکا بر ادامه تلاش برای رسیدن به راه حل دیپلماتیک پافشاری کرده و حمله نظامی را که نیروهای جنگ طلب آمریکا اکنون بیش از هرزمان برآن اصرار میورزند، مصیبت بار دانسته. با این حال به نظر پاره ای کارشناسان ایران باید علنی شدن این اختلاف نظر در جلسه سرکاخ سفید را جدی بگیرد. از جمله این تحلیل گران دکتر هوشنگ امیراحمدی، استاد دانشگاه و رییس شورای ایرانیان و آمریکاییان است که دویچه وله با او گفتکو کرده.
دویچهوله: این جلسهى سرى كه نیویورك تایمز از آن گزارش داده در مورد اختلافات خانم رایس از یكطرف، و دیك چینى و بوش از طرف دیگر و یا تندروهاى آمریكا از طرف دیگر اهمیتش در چه هست؟ این اختلافات همیشه بوده و پنهان هم نبوده است. آیا این به مفهوم تغییرات معینى در سیاست آمریكا نسبت به ایران است؟
هوشنگ امیراحمدى: امروز وضعیت رابطهى ایران و آمریكا به یك جایى رسیده كه بین صلح و دعوا باید یكى انتخاب بشود و بنابراین اختلافنظر امروز یك اختلافنظر جدىست بین صلح و جنگ عملا. گروهى كه الان دارد سعى مىكند ایران را درگیر یك نوع مذاكرات بكند، حتا اگر با زور هم شده، این نیرو اعتقاد دارد كه باید به هر قیمتى جنگ را از روى میز برداشت. در حالیكه آن گروه دیگر، گروه چینى و بوش، اعتقاد دارند این مذاكرات بىمعناست و دارد فرصت از دست مىرود و اینكه در تحلیل نهایى ما وارد یك میدان دعوا مىشویم كه بهتر.
این نیروى تندرو كه به آن اشاره مىكنید ادامهى فعالیتهاى هستهاى ایران را نشانهى شكست سیاستهاى خانم رایس و كسانى كه با ایشان همراه هستند مىدانند و همین را هم بهانهاى براى در پیش گرفتن گزینهى نظامى در قبال ایران كردهاند. آیا مىشود از شكست سیاست آمریكا در این زمینه صحبت كرد و آیا این نیرو توان پیشبرد نظر خودش را دارد، نیروى تندرو؟
به نظر من دارد. این نیرو نیرویىست كه پشت سرش اسراییلىها هستند، طرفداران اسراییل توى این كشور هستند كه من به اینها مىگویم نیروهاى ملىگراى اسراییل. این نیروها در مقابل نیروهاى ملى آمریكایى قرار دارند و منافع ملى اسراییل برایشان خیلى مهم است. من اعتقاد دارم آن نیرو قدرتش را دارد و همانطور كه خودتان هم گفتید، چون مذاكرات هستهاى بین ایران و غرب اول با اروپا به شكست كشیده شد و حالا دارد با ۱+۵ هم به شكست كشیده مىشود، احساسشان این است كه دیگر وقت مذاكره نمانده است. اسراییلىها این اواخر خیلى با روشنى گفتند كه تا آخر سال ۲۰۰۷ اگر آمریكا ایران را نزند و یا جلوى جریان هستهایش را نگیرد، خودشان اقدام خواهند كرد. اما واقعیت این است كه آمریكا هم در عینحال آمادگى یك دعوا با ایران را ندارد. گرفتارىهاى زیادى اینور هست و براى همین این اختلاف نظرى كه ازش صحبت كردید كه نیویورك تایمز از آن صحبت مىكند، این یك بحث لوكس نیست و یك بحث جدىست...
نتیجهاى كه مىگوید چه هست؟ كلا شكست سیاست آمریكا به چه معناست؟ یا بهتر است بپرسم موفقیت سیاست آمریكا در كجا باید ارزیابى بشود؟ آیا در مسایل تحریمهایىست كه ایران را با مشكل مواجه مىكند و ایران از این علنىشدن یك چنین نشست سرى كه اتفاقى هم نیست علنىشدنش باید چه سیاستى را بخواند؟
ایران باید بداند كه اگر نیرویى كه طرفدار صلح و مذاكره هست شكست بخورد، حتما نیروى دوم جنگطلب جنگ را تحمیل مىكند، نه اینكه آن قدرت تحمیلى جنگ را ندارد. این اشتباه است. من فكر مىكنم شكست یا پیروزى این نیروى صلحطلب در اینجا اندازهگیرى مىشود كه چقدر بتواند ایران را قانع بكند سر مسئلهى هستهاى و در رابطه با عراق با آمریكا كنار بیاید. بر سر قضیه هستهاى من فكر مىكنم این نیرو انتظار دارد یا به اصطلاح موفق خواهد بود اگر حتا بطور موقت هم شده، یا حداقل اسما بپذیرد كه حاضر است غنىسازى را متوقف بكند در طى شرایطى، این به این نیروى صلحطلب و به اصطلاح طرفدار مذاكره قدرت خواهد داد...
ایران ولى به نظر مىرسد كه بهدنبال تلاشى در این زمینه نیست، با وجود اینكه موضعگیرىهاى خیلى متفاوتى مىشود از جمله اینكه مذاكرات در عراق صورت مىگیرد و راجع به ادامهى این مذاكرات صحبت مىشود، از جمله اینكه به مصر، سودان، عربستان سعودى درباغ سبز نشان مىدهد. با تمام این احوال بهنظر نمىآید ایران علاقهاى داشته باشد كه خانم رایس در این سیاست موفق بشود!
متاسفانه دو نظریه در ایران هست كه هر دو به نظر من اشتباه است. یك نظر این است كه مىشود با حركتهاى حاشیهاى اصل قضیه را كنار گذاشت. اصل قضیه رابطهى ایران و آمریكا الان غنىسازىست. حركتهاى حاشیهاى هم همان چیزهایىست كه شما گفتید، در باغ سبز نشاندادن به عربستان یا در عراق با آمریكا مذاكرهكردن و از این حرفها. واقعیت این است كه در گذشته هم حكومت همین كار را كرد و نتیجه نگرفت. مثلا زمان دعوا بین آمریكا و افغانستان ایران فكر مىكرد حالا اگر طرف آمریكا بایستد، مشكلش با آمریكا حل مىشود. اشتباه دومى كه ایران مىكند این است كه فكر مىكند امروز باید هیچ كدام از نیروهاى محافظهكار از ایران هیچ امتیازى نتوانند بگیرند. این سیاست بطور كلى غلط است. براى آنكه در هر دو حزب نیروهاى طرفدار صلح و جنگ وجود دارند...
این سیاست چگونه ممكن است عوض بشود، در حالیكه كارشناسان معتقدند نیروى محافظه كار در ایران دارد بشدت نیروى محافظهكار، نیروى جنگطلب را در آمریكا تقویت مىكند؟
یك عدهاى جنگطلب توى ایران هم داریم و توى آمریكا هم همانطور كه گفتم داریم، ولى این جنگطلبهاى داخل آمریكا همهشان محافظهكار نیستند. این اشتباه است. اساسا این تفكر اگر اساس ایران در قبال آمریكا باشد، به فاجعه مىرسد. این اولا واقعیت ندارد، این بحثى كه دموكراتها بهتر از رپبلیكانها هستند در رابطه با ایران. نكتهى مهمتر اینكه ایران باید بتواند ظرف پنج شش ماه آینده با نیروهایى كه من به اینها مىگویم نیروهاى ملى آمریكایى به یك نتیجهاى برسد. توى این كشور الان حد دعوا بین یكسرى نیرو هست كه طرفدار منافع ملى آمریكا هستند و نیروهاى دیگر كه منافع ملى اسراییل برایشان اولویت دارد. واقعیت این است كه بین نیروهاى طرفدار اسراییل و طرفدار آمریكا، مشخصا بگویم، ملىگرایان آمریكایى و ملىگرایان اسراییل یك خط دعواى مشخصى شكل گرفته است. من اعتقاد دارم ایران باید روى این خط دعوا طرفدار نیروهاى ملىگراى آمریكایى باشد و سعى بكند اینها را تقویت بكند. متاسفانه جمهورى اسلامى هیچ دركى از این نیرو ندارد، هیچ شناختى از این نیرو ندارد و با همان سیاست كور بىمعنایى كه در گذشته با آمریكا برخورد كرده است همانطور دارد ادامه پیدا مىكند و متاسفانه بدآموزى هم دارد. یعنى یك وقتى بود كه آمریكایىها وقتى به ایران نگاه مىكردند، بعنوان دوتا نیرو نگاه مىكردند و هنوز هم همین جور تا حدودى هست. نیروهایى كه به اصطلاح انتخابشده هستند و نیروهایى كه انتخاب نشدهاند. آن تفكر من همیشه مىگفتم از ریشه غلط است و آمریكایىها تازه بعدها متوجه شدند كه آن سیاست سیاست غلط فاجعهآمیزى بود كه نباید انتخابشده و انتخابنشده مىكردند ایران را. اینجا هم به نظر من جمهورى اسلامى اشتباه مىكند كه بخواهد بین دوتا حزب مانور بدهد. مانور بین دو حزب هیچ نتیجهاى براى ایران ندارد، بلكه این مانور باید از جریان حزبى برود به جریان ملىگرایى توى آمریكا و اینكه این ملىگرایى طرف آمریكا قرار دارد یا طرف اسراییل.
آیا این را نمىشود به ایران هم تعمیم داد؟ كسانى كه از یك گروهى در حكومت كه منافع ملى را ارحج قرار مىدهند و گروهى كه منافع گروهى را ارجح قرار مىدهند؟
واقعیت این است كه ما در ایران الان خط دعوا را دیگر بین طرفداران دموكراسى و طرفداران محافظهكارى یا دیكتاتورى نداریم. آن دعوا تمام شد، آن دعوا مربوط به دهسال گذشته بود و تمام شده و الان وارد دعواى دیگرى حكومت درون خودش و بین حكومت و جامعه مدنى شده است و آن دعوا خط اصلىاش بین عادىسازى و تشنجآفرینى است. عدهاى مىخواهند كه كشور را همینطور نگهدارند و تشنج ایجاد كنند، هم درون سیستم و هم بیرون سیستم. یعنى تشنجآفرینى معنایش این نیست كه فقط با آمریكا تشنجآفرینى كنند، بلكه درون خود ملت هم تشنج ایجاد مىكنند. نكتهاى كه من دارم این است كه در ایران باید نیروى عادىساز توجه داشته باشد كه در آمریكا هم همان طرفین عادىساز و تشنجآفرین وجود دارد.
مصاحبهگر: مریم انصارى