«اینور.اونور» سایتی برای گشتزدنهای دلچسب
۱۳۹۰ بهمن ۴, سهشنبه
شاید برای کاربر ایرانی که عادت کرده به محض باز کردن مرورگر اینترنت خود با حجمی از اخبار ناخوشایند روبهرو شود سر زدن گاه گاه به سایتهایی که از سیاست به دورند خالی از لطف نباشد. جایی که با ورود به آن بتوان کمی از هجوم اخبار ناخوشایند فاصله گرفت و دمی استراحت کرد.
«اینور.اونور» وبسایتیست که با گشت زدن در صفحاتش نه تنها میتوان از زبان صمیمی نویسندههای سایت در بازگویی تجربیاتشان لذت برد که میتوان از پیشنهادهای آنها برای گشت زدن نیز بهره گرفت.
دنبال کشف جایی نو و تجربیات تازه هستید؟ مثلاَ یک بستنیفروشی یا آبمیوهفروشی تازه، یا یک کافه و رستوران متفاوت از آنچه تا به حال تجربه کردهاید؟ نویسندگان «اینور.اونور» در بخشهای مختلف سایت خود پاسخگوی شما هستند.
البته اگر کاربر خود نیز علاقهمند به همکاری با این وبسایت باشد در همکاری به رویش باز است. گردانندگان «اینور.اونور» اعلام کردهاند هر کسی که دوست دارد میتواند به عضویت گروه نویسندگان درآید و از جاهای جذابی که میرود بنویسد.
مطالب سایت که با زبانی خودمانی نوشته میشوند در چند گروه «بستنی و آبمیوهفروشی»، «رستوران»، «طبیعت»، «فروشگاه»، «قهوهخانه»، «مکان تفریحی»، «مکان ورزشی» و «کافه» دستهبندی شدهاند.
این سایت از روز ۱۳ تیرماه ۹۰ کار خود را آغاز کرده و به علت اقامت بیشتر نویسندگان سایت در تهران، پیشنهادهای آنها هم اغلب درباره اماکن مختلف در تهران است اما گاه درباره دیگر شهرها هم نوشتههایی میتوان یافت، مثلاَ معرفی یک کافه در ورودی شهر باسمنج که در ۱۰ کیلومتری جنوب شرق تبریز واقع شده است.
معرفیهای خوب اما کم، غیرفعال در فیسبوک و توییتر
در معرفی سایت «اینور.اونور» نوشته شده: «اینور.اونور از اسمش معلومه قراره راجع به همهی اینور.اونورهایی باشه که میریم و خوشمون میآد و میخوایم شما رو هم توش شریک کنیم، بهتون معرفی کنیم تا شما هم اگه دلتون خواست و یه روز ندونستید کجا برید بهشون سر بزنید، شاید خوشتون بیاد، حالا یا از اینور یا از اونور.»
نوشتههای سایت که معمولاَ با ادبیات خودمانی نوشتهشدهاند شامل یک مرور کوتاه درباره جایی که نویسندهی مطلب رفته، آدرس محل و چند عکس است. اگر محل معرفی شده صفحه فیسبوک یا توییتر داشته باشه، نویسنده آن را نیز در نوشته خود ذکر میکند. البته «اینور.اونور» خود در صفحه فیسبوک و توییترش (@invaroonvar) فعالیت چندانی ندارد و تبعاَ طرفدار چندانی هم در این شبکههای اجتماعی ندارد.
جز این، کمی هم در به روز کردن بخشهای مختلف سایت ناهماهنگ است. مثلاَ کافهها بیشتر از بخش مکانهای ورزشی به روز میشوند. با اینهمه به طور میانگین در هر بخش یک یا دو معرفی دیده میشود که با اینکه برای سایتی که بیشتر از شش ماه از فعالیتش میگذرد میانگین بالایی نیست اما با توجه به داوطلبانه بودن اداره سایت و وقتگیر بودن پیدا کردن جایی دلپذیر برای معرفی، این کمکاری توجیهپذیر است. در ضمن اگر خواننده بخواهد همین جاهایی را که تا امروز پیشنهاد شده امتحان کند مدتها طول خواهد کشید.
زبان صمیمی و نقل خاطرات شیرین
خواندن مطالب این سایت هم میتواند برای آنهایی که قصد گردش دارند جالب باشد، و هم برای عدهای که حتی در خانه خود جلوی کامپیوترشان لم دادهاند و قصد تهران و ایرانگردی ندارند. زبان ساده و صمیمی نویسندگان مطالب سایت که همراه با نقل خاطره است به این موضوع کمک میکند.
«اگه بچه شرق تهرانید یا اگه یه روزی گذرتون به این سمتها افتاد پیشنهاد میکنم حتما یه سری بهش بزنید. اونجا میتونید بستنی ۴ اسکوپی رو ۵۰۰ تومن بخرید، یا با ۳۰۰۰ تومن معجون بخورید. حواستون باشه چون خیلی طرفدار داره ممکنه جای نشستن جلوش پیدا نکنید ولی نگران نباشید درست اونور خیابون یه پارک بزرگ هست. برای پارک کردن اطرافش به مشکل نمیخورید...» این معرفی یکی از بستنیفروشیهای تهران است که نویسنده حتی در آن به خواننده کمک میکند که جایی برای نشستن هم بیابد!
در بخش طبیعت سایت، «ییلاق جاغرق و دوغ آبعلی» معرفی شده است. روستاهای عنبران و جاغرق از ییلاقهای مشهد هستند و به گفته نویسنده سایت، «اکثر مشهدیها برای تفریح هم که شده گاهی با وسیلهی نقلیهشون قصد میکنند برن یکی از ییلاقات.» این دو روستا در نزدیکی طرقبه مشهد است که بیشتر شناخته شده است.
نویسنده میگوید: «من و دوستهام یه پاتوق همیشگی آخرای جادهی جاغرق داریم، جایی که دیگه جادهی آسفالت میخواد تموم بشه و برسه به جادهی خاکی، قبل از اون یه مسجد با نمای سنگ مرمر سفید هست، درست چسبیده به مسجد یه مغازهی خواروبار فروشی هست که فروشندهش یه آقایی هست بیست و چندساله! این آقا همزمان که فروشندگی میکنه اوقات فراغتش رو هم مشغول تمرین سنتور هست. فقط تنها موردی که هست و باید یادمون باشه اینه که اگه میخوایم این آقا رو ببینیم و از صدای سنتور نوازیش لذت ببریم، فقط عصرها و شبها توی مغازه هست و صبحها پدرش که یه پیرمردی هست. اینجوری بگم که ما اگه دوغ رو پیش این دوستمون نخوریم، اصلا بهمون نمیچسبه، بعد از اون هم اگه روز به این روستا رفته باشین، بد نیست مقداری پیادهروی کنین و توی جاده خاکی برید تا مناظر زیبای این روستا رو ببینید و واقعاً از دیدن این روستا لذت ببرید.»
عکسهای انتشار یافته از روستا بسیار وسوسهکننده هستند و حتی شاید بتوانند کاربر حرفهای اینترنت را هم که عادت به یکجا نشینی دارد از جا بلند کند و به طبیعت بکشاند.
MZ/MM