ایو مونتان، همچنان در مرکز "دایره"
۱۳۹۰ آبان ۱۷, سهشنبهایو مونتان که هفتاد سال و چند روز عمر کرد، زندگی پربار و موفقیتآمیزی پشت سر گذاشت. وقتی پس از دومین سکته قلبی او را به بیمارستان میبردند، در راه به بهیاری که در آمبولانس همراهش بود گفت: "میدانم که دارم میمیرم، اما مهم نیست. من زندگی خیلی قشنگی داشتم.»
ایو مونتان، در ۱۳ اکتبر ۱۹۲۱ با نام اصلی "ایوو لوی" در آبادی زیبایی در استان توسکان به دنیا آمد. پدرش کارگری ساده و از اعضای فعال و باایمان حزب کمونیست ایتالیا بود. پس از به قدرت رسیدن رژیم فاشیستی به رهبری بنیتو موسولینی، کمونیستها زیر پی گرد و سرکوب شدید قرار گرفتند.
ایو مونتان کودکی دو ساله بود که پدرش تصمیم گرفت با خانوادهی خود از ایتالیا به آمریکا مهاجرت کند. آنها با عبور از مرز زمینی به جنوب فرانسه رفتند و در بندر مارسی در انتظار روز عزیمت با کشتی روزشماری کردند. اما این انتظار به درازا کشید و خانواده در شهر بندری مارسی در جنوب فرانسه ماندگار شد.
ایو مونتان با سختیهای معمول زندگی مهاجران فقیر و آواره بزرگ شد. پدر شغلی شایسته و درآمدی مرتب نداشت. بچهها یکی پس از دیگری برای تأمین معاش تحصیل را ترک میکردند. ایو، پسر کوچک خانواده، نیز نتوانست تحصیل منظمی داشته باشد.
گالری عکس: یادی از ایو مونتان، نماد زندهی سینمای فرانسه
ایو مونتان، ۱۱ ساله بود که پدرش برای او تابعیت فرانسوی گرفت. هنوز کودک بود که در کارگاهها و مغازهها به کار پرداخت. هنگامی که ۱۷ ساله شد تلاش کرد در کلوبهای شبانه روی صحنه برود، با نمایش و خوانندگی مردم را سرگرم کند و پولی در بیاورد تا کمک خانواده باشد. او به زودی نشان داد که در تقلید رفتار و گفتار چهرههای معروف سینمای امریکا استعدادی فراوان دارد.
او روی صحنه آوازهای مردمی را با رقص و حرکات نرم و دلپذیر بدن اجرا میکرد. ایو مونتان از کودکی دو آموزگار بزرگ داشت: در رقص به دنبال فرد آستر، رقاص بزرگ سینمای آمریکا بود و سعی میکرد رقص پای معروف او را تقلید کند، و در آواز الگوی او ادیت پیاف بود، بانوی بزرگ ترانههای مردمی، که مثل خود ایو مونتان تبار ایتالیایی داشت. ایو مونتان از این دو هنرمند بزرگ بسیار آموخت.
در نمایش حرفهای
ایو مونتان در سال ۱۹۴۴ که سایه شوم جنگ جهانی دوم برچیده میشد، از جنوب فرانسه به پاریس رفت تا در صحنه نمایش و آواز جای پایی پیدا کند. آشنایی و دوستی با ادیت پیاف، همان بارقه روشنی بود که به زندگی او تابید و راه او را در عالم هنر روشن کرد.
پیاف که معتبرترین سیمای کلوبها و کابارههای پاریس بود، استعداد ایو مونتان را شناخت، دست او را گرفت و از او خوانندهای ماهر و پرشور بیرون آورد. ایو مونتان، به ویژه با اجراهای پرنشاط و سرزنده به زودی در کنار محبوبترین خوانندگان "شانسون" قرار گرفت.
موفقیت ایو مونتان با ترانههای مردمپسند روز، توجه سینماگران را برانگیخت و او از سال ۱۹۴۶ به بازی در فیلمها پرداخت. او در نخستین فیلمهایش بیشتر در نقش واقعی خود، یعنی خوانندهای جوان و پرشور ظاهر شد. اما به تدریج نقشهای بزرگتری در فیلمها ایفا کرد.
با فیلم "مزد ترس" محصول ۱۹۵۳ به کارگردانی هانری ژرژ کلوزو بود که ایو مونتان به عنوان هنرپیشهای توانا به شهرت جهانی رسید. در این فیلم او با ایفای نقش رانندهای جسور، خونگرم و عصبی تا حد زیادی به استیل بازیگری همفری بوگارت ظاهر شده است. بافت محکم و ریتم نفسگیر فیلم نیز بیتردید در درخشش هنرنمایی مونتان تأثیر داشت.
از آن پس ایو مونتان زندگی خود را میان خوانندگی و بازیگری سینما تقسیم کرد. از ترانههای او چندین آلبوم منتشر شد که حاوی ترانههایی دلنشین و به یادماندنی بودند. همچنین در دهها فیلم ایفای نقش کرد که بیشتر آنها، دستکم از نظر تجارتی آثاری موفق بودند. او تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در کنار آلن دلون، لینو ونتورا، ژان پل بلموندو و ژرار دوپاردیو یکی از چند هنرپیشههای محبوب سینمای فرانسه بود.
ایو مونتان به ندرت در فیلمی در نقش "تک چهره" ظاهر شده است. هنر او در آن بود که نقشی گاه فرعی را به عهده بگیرد و آن نقش را در کنار دیگران چنان ماهرانه پرورش دهد که در نهایت با برجستگی خاصی بر چشم و ذهن تماشاگر تأثیر بگذارد.
برای نمونه او در فیلم "زد" نقشی کوتاه به عهده دارد، اما این نقش را با مهارتی بینظیر ایفا کرده، سایه روشن زندگی پرالتهاب یک مبارز سیاسی را به خوبی نشان داده است.
ایو مونتان در فیلم "ونسان، فرانسوا، پل و دیگران" در کنار بازیگرانی مانند میشل پیکولی و ژرار دوپاردیو بازی میکند. با پیشرفت وقایع فیلم جایگاه او برجستگی خاصی پیدا میکند. یا در فیلم "دایره سرخ" او در کنار بازیگرانی مانند آلن دلون، بورویل و جان ماریا ولونته بازی دارد، اما به تدریج در مرکز داستان جای میگیرد و بیش از سایر نقشها تماشاگر را جذب میکند.
ایو مونتان علاوه بر استعداد و مهارت، بهترین الگوی تعهد، صداقت و انضباط در بازیگری بود. او تا آخرین روزهای زندگی سرزنده و فعال بود و در پایان فیلمبرداری آخرین صحنه از آخرین بازی سینمایی خود در فیلمی به نام "جزیره پوست کلفتها" به ایست قلبی دچار شد.
ژان ژاک بنیکس کارگردان آخرین فیلم ایو مونتان در این باره گفته است: «مونتان در آخرین روز و پس از فیلمبرداری آخرین صحنههای فیلم سکته کرد. او کار خود را تمام کرد و وقتی مرد، دیگر هیچ وظیفهای در پیش نداشت. داستان فیلم نیز همین را روایت میکند: پیرمردی که در پایان زندگی با سکته قلبی از دنیا میرود.»
از چپ به راست
ایو مونتان در خانوادهای با تفکرات کمونیستی پرورش یافت و به طور طبیعی با روحیات مبازرهجویانه بزرگ شد. در زندگی بارها در راهپیماییها و اکسیونهای سیاسی علیه خفقان و دیکتاتوری و در دفاع از حقوق زحمتکشان و ستمدیدگان شرکت کرد.
او و همسر هنرمندش سیمون سینیوره عضو حزب کمونیست فرانسه بودند، در جشنها و محافل رسمی همواره از مواضع این حزب دفاع میکردند. آنها در زندگی هنری خود نیز تا پایان دهه ۱۹۶۰ به افکار خود وفادار بودند. در سینما هرگز نقشی را قبول نمیکردند که با عقاید سیاسی آنها ناسازگار باشد.
ایو مونتان که در چند فرصت از پیروی کورکورانهی "حزب کمونیست فرانسه" از سیاستهای بلوک شرق به سرکردگی "اتحاد شوروی" انتقاد کرده بود، سرانجام در سال ۱۹۶۸ به این حزب پشت کرد. همراه با یورش تانکهای پیمان ورشو به چکسلواکی با هدف سرکوب خونین "بهار پراگ" او فریاد اعتراض برداشت. از آن پس او از منتقدان جدی حزب و دولت شوروی و "کمونیسم بینالمللی" شد.
ایو مونتان در فیلم "اعتراف" به کارگردانی کوستا گاوراس نقش یک "ناراضی" چکسلواکی را ایفا میکند، که زیر شدیدترین شکنجههای قرار میگیرد و سرانجام به گناهانی اعتراف میکند که هرگز مرتکب نشده است. فیلم شگردهای وحشیانهی نظامهای تمامتگرا و حکومتهای استالینی را در درهم شکستن مخالفان سیاسی نشان میدهد.
دوستان پیشین ایو مونتان از اردوی چپ عقیده دارند که او در انتقاد از کمونیسم و رژیمهای خودکامه راه افراط پیمود، تا آنجا که در مقاطعی با نیروهای محافظهکار و دستراستی همصدا شد.
بهترین فیلمها
ایو مونتان در طول ۴۰ سال فعالیت سینمایی در بیش از ۶۰ فیلم نقش ایفا کرد، که برخی از آنها اهمیت بیشتری دارند:
مزد ترس (۱۹۵۳) به کارگردانی هانری ژرژ کلوزو
جادوگران شهر سیلم، (۱۹۵۷) بر اساس فیلمنامهی ژان پل سارتر، بر پایه نمایشنامهای از آرتور میلر، به کارگردانی ریمون رولو
۱۹۵۷ – "راه بزرگ آبی" به کارگردانی جیلو پونته کوروو
۱۹۶۰ – بیا عشق بورزیم، به کارگردانی جورج کیوکر
۱۹۶۱ – "آیا برامس را دوست دارید؟" به کارگردانی آناتول لیتواک بر پایه داستان معروفی از فرانسواز ساگان.
۱۹۶۲ – گیشای من، به کارگردانی جک کاردیف
۱۹۶۵ – "کوپهی قاتلان" (در ایران به نام "حادثهای در ترن" به روی اکران رفت) به کارگردانی کوستا گاوراس
۱۹۶۶ – "جنگ تمام شد" به کارگردانی آلن رنه
۱۹۶۶ - جایزه بزرگ، به کارگردانی جان فرانکن هایمر
۱۹۶۸ - "زد" به کارگردانی کوستا گاوراس با موزیک متنی گویا و مؤثر از میکیس تئودوراکیس.
۱۹۷۰ – "اعتراف" به کارگردانی کوستا گاوراس و "دایره سرخ" به کارگردانی ژان پیر ملویل
۱۹۷۱ – "عقده خودبزرگبینی"، به کارگردانی ژرار اوری
۱۹۷۲ - "همه چیز رو به راهه" ساخته ژان لوک گدار، "سزار و روزالی" به کارگردانی کلود سوته،
۱۹۷۳ – "حکومت نظامی" به کارگردانی کوستا گاوراس
۱۹۷۴ – "ونسان، فرانسوا، پل و دیگران" به کارگردانی کلود سوته
۱۹۷۸ – "جادههای جنوب" به کارگردانی جوزف لوزی
۱۹۷۹ – "ایکاروس" به کارگردانی هانری ورنوی
۱۹۸۱ – "انتخاب اسلحه" به کارگردانی آلن کورنو
۱۹۸۶ – دو فیلم بلند بر پایه رمانی معروف از مارسل پانیول: "ژان فلورت" و "چشمههای مانون" به کارگردانی کلود بری
علی امینی
تحریریه: فرید وحیدی