بازگشت به ايران؟
۱۳۸۵ خرداد ۱۶, سهشنبهچند سالىست كه با بازتر شدن فضاى سياسى در ايران، بسيارى از ايرانيان ِ خارج از كشور سرى به وطن زدهاند و چند هفتهاى در ميان اعضاى خانواده، خويشاوندان، دوستان و آشنايان خود بودهاند. بعد بار ديگر به خارج از كشور بازگشتهاند. حتا كم نبودهاند افرادى كه با خراب كردن همهی پلهاى پشت سر، براى هميشه به ايران بازگشته و در آنجا سكنی گزيدهاند.
در مورد مهاجران و پناهندگان ايرانى در خارج از كشور بسيار گفته و نوشتهاند. برنامهی گفتار اين هفته و هفتهی آينده را به همين موضوع اختصاص دادهايم. چند ايرانى در خارج از كشور، به سوالاتى در اين مورد پاسخ مىدهند.
آمار
آمار در مورد شمار ايرانيانى كه در خارج از كشور زندگى مىكنند بسيار نادقيق است. حتا وزارت امور خارجهی ايران نيز شمار دقيق اين مهاجران را كه در سراسر جهان پراكندهاند نمىداند. اين رقم از ۳ ميليون نفر شروع مىشود و تا پنج تا شش ميليون نفر نيز تخمين زده مىشود. آنچه مشخص است اين است كه آمريكا بيشترين تعداد ايرانيان مهاجر را در خود جاى داده است. بسيارى مىگويند، قريب دو تا سه ميليون نفر فقط در اين كشور زندگى مىكنند. در كانادا و كشورهاى اروپايى مثل انگلستان، فرانسه، آلمان و سوئد نيز شمار بسيارى از ايرانيان زندگى مىكنند. بيشتر اين افراد بعد از انقلاب اسلامى در سال ۱۳۵۷ از كشور خارج شدهاند. در كشور آلمان بر طبق آخرين آمار تا پايان سال ۲۰۰۵ ميلادى ۶۱۷۹۲ ايرانى زندگى مىكنند. البته ايرانيانى كه تابعيت آلمان را پذيرفتهاند در اين آمار به حساب نيامدهاند. گفتنى ست كه شمار اين ايرانيان در سالهاى اخير افزايش چشمگيرى داشته است.
اگر در مراحل ابتدايی، دلايل سياسى نقش تعيين كنندهاى در خروج شهروندان ايرانى از كشور داشت، به تدريج دلايل ديگرى از جمله شرايط بد اقتصادي، تحصيل در خارج از كشور و يا زندگى در شرايطى با رفاه بيشتر، به دلايل ابتدايى افزوده شده و پاى ايرانيان را به خارج از كشور باز كردهاند و اين روند همچنان ادامه دارد.
ايران و فرار مغزها
اما نكتهاى كه براى كشور كم توسعهاى مثل ايران نگران كننده است اين است كه بيشتر ايرانيانى كه خاك كشور را ترك مىكنند، از نخبگان جامعهاند. خبرگزارى فارس به نقل از صندوق بينالمللى پول گزارش داده است كه همه ساله ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ايرانى كه تحصيلات دانشگاهى دارند، ايران را به مقصد كشورى ديگر ترك مىكنند. صندوق بينالمللى پول اعلام كرده است كه فرار مغزها از كره جنوبى ، فيليپين، چين– تايپه و ايران در راس كشورهاى دنيا قرار دارد. بررسى آمارها نشان مىدهد كه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفرى كه بر طبق گزارش صندوق بينالمللى پول سالانه ايران را ترك مىكنند، معادل ۱۱ ميليارد دلار سرمايه هستند كه همه ساله خاك كشور را ترك مىكنند. اين در حالىست كه تربيت ِ سرمايهى انسانى در ايران، بيشتر با هزينهی دولتى ست و خروج اين افراد از كشور خسرانى جبران ناپذير تلقى مىشود براى كل كشور.
تدارك براى بازگردان ايرانيان مقيم خارج
بىسبب نيست كه چند سالىست دولت ايران در صدد بازگرداندن اين ثروت عظيم مادى و معنوى به كشور گشته و با ايجاد شرايط رفاهى براى ايرانيان ِ مقيم خارج از كشور، سعى در بازگرداندن آنها به وطن، حتا براى ديدارى كوتاه دارد.
هدف استفاده از توانايىهاى ايرانيان مقيم خارج از كشور در زمينههاى اقتصادى، علمى و فرهنگى ِ كشور است. در اين راستا بايد به كوشش سران جمهورى اسلامى ايران به حل مشكلات متعددى اشاره كرد كه مهاجران و پناهندگان ايرانى خارج از كشور با آن روبرويند، مشكلاتى مثل معضل فعاليتهاى سياسى بسيارى از فعالان سياسی در مخالفت با جمهورى اسلامى ايران در گذشته و حال، نداشتن مدرك ِ پايان خدمت سربازى كه شرط خروج از كشور براى مشمولان است و همچنين نداشتن گذرنامه و شناسنامهی معتبر. حتا اعلام شده است كه سربازان فرارى دوران جنگ هم مىتوانند به كشور باز گردند.
اين در حالى ست كه با وجود فضاى نسبتا بازى كه از جنبش دوم خرداد و رياست جمهورى محمد خاتمى آغاز شد، سازمانهاى مدافع حقوق بشر در جهان، ايران را همواره كشورى مىدانند كه در آن حقوق بشر به شدت نقض مىشود. در گزارش سازمان عفو بينالملل كه در روز بيست و سوم ماه مه سال ۲۰۰۶ ميلادى منتشر شد، نقض خشن حقوق بشر در ايران، بخش مهمى از گزارش را به خود اختصاص داده است و بخش مربوط به ايران گزارشىست از دستگيریها، فشار بر اقليتهاى قومى و مذهبى، پيگرد و شكنجه، اعدامها، تحديد آزادى بيان و اجتماعات و اعمال فشار بر زنان.
كودكان و جوانان ايرانى مقيم خارج از كشور
بسيارى از جوانانى كه پدر و مادرى ايرانى دارند كه سالها پيش از كشور خارج شدهاند ، در خارج از ايران به دنيا آمدهاند، و تحليلى دقيق از اوضاع كشور ندارند. برخورد آنها به ايران يا از شنيدههايى ست كه از مادر و پدر، خويشاوندان، دوستان و رسانهها به دست آوردهاند و يا چند بار سفر كوتاهى ست كه به كشور رفتهاند و مورد محبت قرار گرفتهاند.
تجربه از چند بار سفر به ايران بيشتر مثبت است. محبت ايرانيان و گرمى برخوردها چنان در آنها نفوذ دارد كه با علاقه از سفرها مىگويند. كيمياى ۱۶ ساله تا كنون چهار پنج بار به ايران سفر كرده، شهرهاى مختلف را ديده و تفاوت ايران با آلمان را حس كرده. مىگويد:
”من کیمیا هستم. شانزده سالمه. در کلن، در آلمان، زندگی میکنم. فعلا کلاس یازدهم میروم و میخوام به کلاس دوازدهم برم که انشااله توی کلاس سیزدهم دیپلمام (Abitur) رو بگیرم که بعد هم به دانشگاه برم. فکر میکنم چهارپنج باری هست که رفتم ایران.”
كيميا در جواب اين سوال كه خوش گذشت؟ مىگويد:
”بله! خیلی! معلومه که خوش گذشت. فامیلم رو دیدم، شهرهای مختلف رو دیدم. در اراک بودم، چون فامیلم از اونجا میآید. اصفهان، تهران، مشهد. همه جا و همه چیز خیلی قشنگ بود. آدم میدید که ملت ایران مثل خواهر و برادر آدم هستند. خیلی مهربون هستند. بله، خیلی خوش گذشت. ولی چیزی که آنجا من رو ناراحت کرد، این بود که بچههای فقیر رو دیدم كه مثلا توی شهر ِ بازی، از صبح تا شب کار میکردند، که فقط دوتا آدامس بفروشند. خوب، این گدايییه دیگر.”
سينا ۱۸ ساله است. او هم چند بارى به ايران رفته و محبت و گرمى ايرانيان را بيش از هر خصوصيتى به ياد دارد.
”من سینا هستم. هجده سالمه هست. تازه دیپلمام رو گرفتم. میخوام بعد به سربازی برم و بعد از سربازی هم میخوام به دانشگاه برم. من تا حالا چهارپنج بار ایران بودم. خیلی خوش گذشت. از آدمهای ایران خیلی خوشم اومده. خیلی آدمهای گرمیاند که مثلا اینجا اینطور آدمها کمتر پیدا میشند.”
سفر بزرگترها به ايران
بسيارند ايرانيان مقيم خارج از كشورى كه از چند سال پيش ديدار از ايران را آغاز كردهاند و تا كنون چند بارى ست كه به تنهايى و يا به همراه همسر و كودكان خود به ايران سفر كردهاند. بيشتر، ديدار فاميلها، خويشاوندان و دوستان دليل رفتن به ايران بوده است. هدا، بيست و سه ساله است و در آلمان زندگى مىكند. مىگويد كه تا كنون ۵ بار به ايران سفر كرده:
”اسمم هداست. ۲۳ سال هست که توی آلمان زندگی میکنم. پنج بار هست که به ایران رفتم. توی ایران، وقتی به اونجا میرم، از این نظر که خانواده و فامیلم رو میبینم، خوب، خیلی خوشحال میشم و اونجا واقعا به من خیلی خوش میگذره. چیزی که اینجا واقعا ندارم، خصوصا بچهها، که چون اینجا مثلا پدربزرگ و مادربزرگ ندارند و کمبودش رو احساس میکنند، اونجا خیلی بهشون خوش میگذره و از نظر چیزهای دیگری، اگر بخوام با اینجا مقایسه بکنم، اونجا مردم خیلی با محبتاند، خیلی مهربوناند. چیزی که اینجا واقعا آدم کمتر داره. نه اینکه ایرانیهای اینجا مهربون نیستند، ولی هر کسی با زندگی خودش مشغوله. حتا اگر آدم اینجا خواهری، برادری یا کسی رو داشته باشه، درسته که میبیندشون، ولی با وجود این،اون حالتی نیست که توی ایران هست.”
نمونههايى مثل خانم هدا در ميان ايرانيان مهاجر بسيارند. اما هنوز بسيارند كسانى كه به ايران باز نگشتهاند.
چرا به ايران بازنمى گرديد؟
دلايل براى بازنگشتن به كشور بسيار متنوع است. رضا داربويی، كه سالها پيش به آلمان آمده، تحصيل كرده، با يك دختر آلمانى ازدواج كرده و سه فرزند دارد، در مورد موقعيت خود و چرا به ايران بازنگشته مىگويد:
”من رضا داودی هستم. بچههام هنوز کوچکاند. یکی هفت سالشه و یکی پنج سال و یکی هم دوسال و نیم. ۲۰ سال هست که اینجا هستم. سالهای اولی که اومده بودم خیلی سخت بود، ولی بالاخره موفق شدم درسم رو پیش ببرم و چند تاAusbildung ببینم، یعنی دنبال همین رشتههای فنی رفتم. بعد موفق شدم که کار پیدا کنم و الان هم چندین ساله که کار میکنم. علت اینکه من ایران نرفتم، دلایل زیادی داره. یکی اینکه تمام نیروم رو اینجا گذشته بودم که درسم رو بخونم و تمام بکنم. دلیل دومش این هست که مادر و پدرم خیلی علاقمند هستند که بیان اینجا و اینجا رو ببینند. در اصل، علت دومش برام مهمتره، چون اونها دوست دارند بیاند اینجا. بعد تموم فامیلم هم اومدند اینجا و خب من تمام فامیلم رو میبینم. من اگر بخوام برم ایران، با سهتا بچه، خیلی برام مشکله. بهخاطر همین فعلا کنسل کردهام این برنامه رو، تا انشااله شاید سالهای دیگه. با خانمم همینجا آشنا شدم. ایرانی نیست، بلکه آلمانيه. نزدیک شانزده سال هست که با هم هستیم و همدیگه رو خیلی خوب میفهمیم. از این لحاظ، یعنی یکی از دلایلی هم که زیاد ایران نمیرم همینه که خانمم اهل همینجاست و اگر بخواهیم مرخصی بریم، جایی بریم، اینجا برایمون راحتتره تا اینکه تمام چیزها رو برداریم، بچهها رو برداریم و ببریم ایران.”
مخالفان سياسى
خانمى كه بيست و دو ساله در آلمان است و به همراه همسر و دو فرزندش در اينجا زندگى مىكند، علت بازنگشتن به ايران را شرايط سياسى و فرهنگى حاكم بر كشور مىنامد. او كه تحصيلات آكادميك خود را در رشتهی داروسازى به پايان رسانده و سيزده سال است به عنوان داروساز در آلمان كار مىكند، مىگويد:
”من ۲۲ ساله که توی آلمان هستم. اینجا داروسازی خواندم و الان حدود ۱۳ ساله بهعنوان داروساز کار میکنم. متاهل هستم و دوتا هم بچه دارم. من از سال ۱۹۸۴ در آلمان زندگی میکنم. از سال ۱۹۸۴ دیگر ایران نرفتم. اگر موقعیت سیاسی و فرهنگی توی ایران تغییر بکنه، میتونم تصورش رو بکنم که دوباره برگردم ایران. ولی الان با این شرایط سیاسی و فرهنگی برام تصورش خیلی مشکله که برگردم و یا اینکه بخوام اونجا زندگی کنم.”
در ماه مه سال ۲۰۰۶ ميلادی، تظاهراتى در يكى از شهرهاى آلمان براى آزادى زندانيان سياسى و از جمله دكتر رامين جهانبگلو، از چهرههای سرشناس عرصهى فلسفه ايران و سرپرست گروه انديشه معاصرِ دفتر پژوهشهای فرهنگی برگزار شد. حدود ۵۰ نفر در اين تظاهرات شركت كردند. از بعضى شركت كنندگان ِ در اين تظاهرات چندين سوال در رابطه با بازگشت به ايران مطرح شد. در جواب اين سوال كه چرا به ايران بر نمىگرديد، يكى از شركت كنندگان كه زنى حدودا ۴۵ ساله، به شدت منقلب گشت و گفت:
”من تا وقتی که این رژیم ضدبشر توی ایران هست، با وجود اینکه خیلی علاقه به وطنم دارم، حاضر نیستم برگردم.”
از او پرسيده شد كه او دورى از ايران را چگونه تحمل مىكند و اين خانم پاسخ داد:
”خیلی دردناکه، ولی به این امید که یکروزی آزادی برمیگرده، آدم میتوانه تحمل بکنه. رفاه داریم، ولی آرامش روحی واقعا نیست. البته فکر میکنم وضعیت هموطنان عزیزم کمتر از این نیست. آنها هردوتا رو ندارند، ولی ما حداقل این رو داریم. اینطور فکر میکنم.”
اين خانم در پاسخ سوال بعدى كه آيا امكان دارد روزى به ايران برگرديد گفت:
”اگر این رژیم عوض بشه، حتما! من دوست دارم توی اون خاک، اگر مردم، اونجا بمیرم.”
يكى ديگر از شركت كنندگان در اين تظاهرات كه مردى حدودا ۵۰ ساله است در جواب سوالهاى مطرح شده در حالى كه بغض گلويش را مىفشارد گفت:
”اگر بخواهم شروع کنم باید بزنم زیر گریه. من خیلی از عزیزانم رو از دست دادم. بهترین رفیقهام اعدام شدند. یکی دومرتبه به این فکر افتادم (كه برگردم ايران)، ولی بخودم گفتم، وقتی توی اون فرودگاه پیاده بشم و اون پاسدار رو ببینم، اصلا میتونه چه احساسی به من دست بده؟ این بود که دیدم اصلا نمیتونم. ولی هردفعه که فکرش رو میکنم اشک توی چشمهام پر مىشه... بعضی موقعها... سعی میکنم فراموش کنم. البته نه فراموشى به آن معنی. سخته. راستش خیلی موقعها اصلا مثل یک رویاست برام. دوست دارم برگردم. خصوصا برای تنها چیزی که دلم تنگ میشه، اون کوچه پسکوچههاییست که توی اونها بزرگ شدم و اینکه بتونم توی اونها قدم بزنم. این تنها آرزومه.”