بازداشتهای اخیر کنشگران سیاسی قائل به عبور از جمهوری اسلامی چون کیوان صمیمی، عبدالله مومنی و علیرضا بهشتی شیرازی اتفاقی خاص است. این خاص بودن ارتباط چندانی به شخصیت حقیقی این افراد و سوابقشان ندارد، بلکه ناظر به موقعیتی است که در آن قرار گرفتهاند. آنها هیچکدام برای نخستین بار نیست که حبس و بازداشت امنیتی-سیاسی را تجربه میکنند؛ بخصوص کیوان صمیمی و عبدالله مومنی که به نوعی زندان خانه دوم آنها است.
آنچه این بازداشتها و به احتمال زیاد گسترش آنها به دیگر کنشگران داخل کشور را خاص کرده است، شکلگیری سیاست جنبشی در داخل کشور است که بهشدت دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را نگران کرده است.
ویژگی مهم گردهمایی "گفتوگو برای نجات ایران" نمایان شدن ظرفیت همگرایی و همکاری بین جمعی از کنشگران سیاسی و مدنی داخل و خارج از کشور است که تجارب فعالیت سیاسی بالایی دارند. این جمع که ظرفیت گسترش را هم دارد، ساماندهی گذار انقلابی را امری متعلق به درون کشور دانسته که باید در چارچوب معیارهایی چون دمکراسی، موازین حقوق بشری، مبارزه خشونتپرهیز، حقوق شهروندی، حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران، کثرتگرایی در همه حوزهها، استقلال و نفی مداخله خارجی تنظیم شود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
"گفتوگو برای نجات ایران" هنوز نه "ائتلاف" است و نه "جبهه" و تضمینی هم بر استمرار آن نیست، ولی نویدبخش شکلگیری نیروی سیاسی- اجتماعی لازم برای گذار به دمکراسی در داخل کشور است. این اتفاق در ادامه ابتکارها و اقدامات فردی نشان داد که ارادهای در بین نیروهای سیاسی برای عمل در داخل کشور شکل گرفته است؛ این اراده باعث واکنش شتابآلود و هراسناک حکومت شده است.
خصلت تودهای و نظمپذیری مقطعی و ناپایدار خیزشهای اعتراضی از دی ۹۶ تا ۱۴۰۱ کار آنها برای موفقیت و ایجاد دستاوردهای ماندگار را دشوار ساخته است. جنبشهای اجتماعی و نیروهای جامعه مدنی چون معلمها، دانشجویان و کارگران علیرغم حفظ فعالیتهای جنبشی در طول شش سال گذشته اما آن میزان سازمانیافتگی و توان عمل قدرتمند پیدا نکردهاند که بتوانند خواست خود را بر حکومت تحمیل کنند. البته موفقیتهایی داشتهاند، ولی منجر به تغییرات بزرگ و معنادار نشده است.
علت اصلی این وضعیت گره خوردن مطالبات حداقلی و حداکثری اقشار مختلف ملت ایران به تغییرات سیاسی ساختاری و پردامنه است که نیازمند انحلال جمهوری اسلامی و تاسیس نظام سیاسی جدید با نهادهای دمکراتیک و کارآمد است.
جامعه با درک این نیاز مرحله به مرحله در شش سال گذشته کنشهایی برای تسهیل و تسریع وقوع انقلاب انجام داده است. وضعیت انقلابی حاکم در این مدت باعث شکلگیری جنبش انقلابی "زن زندگی آزادی" شد که بزرگترین بحران بقا را برای جمهوری اسلامی پدید آورد. اما این جنبش با همه قدرتمندی و هموار کردن بیشتر مسیر انقلاب نتوانست موازنه قوای اجتماعی را به شکل پایدار دگرگون ساخته و روند تحولات را برگشتناپذیر کند. البته در حوزه اجتماعی و بخصوص آزادی پوشش زنان دستاوردهای ماندگاری داشته است.
بیشتر بخوانید: "گفتوگو برای نجات ایران"؛ تاکید بر گذار و تمجید از موسوی
جنبش انقلابی "زن زندگی آزادی" هنوز جریان داشته و زنده است. اگرچه قوت و دامنه قبلی را ندارد، اما در موقعیتی است که دوباره اوج بگیرد. این جنبش زمینه را برای خلق یک ابرجنبش اجتماعی مساعد کرده است. حیات دوباره جنبش فوق برای ماندگار کردن تغییرات مثبت و رو به آینده نیازمند فراروئیدن به ابرجنبش اجتماعی است که میتواند زهدان انقلاب سیاسی شود.
نقش نیروهای سیاسی در این فرایند اهمیت بالا و تعیینکننده دارد. در جایگاه آسیبشناسی سیاست حلقه مفقوده اعتراضات بوده است. نبود یک نیروی سیاسی فعال و توانمند در داخل کشور که مورد اعتماد بخشهای مختلف ناراضی جامعه باشد در عدم تحقق انتظارات و اهداف اثرگذار بوده است.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
معترضان و کسانی که با خلاقیتهای فردی و گروهی به یک باره در خیابانها جمع میشوند و یا نیروهای جامعه مدنی که کنشهای هماهنگشده جمعی را اجرا میکنند، همگی در سمت تقاضا برای تغییرات سیاسی هستند. فعالان سیاسی در سمت عرضه هستند. در نهایت ظهور انقلاب و موفقیت در تغییر جمهوری اسلامی نیازمند حضور قدرتمند و سازمانیافته یک ائتلاف و یا جبهه سیاسی برای بسیج و گسترش همافزاییها است. فعالیت آنها در نقش هماهنگکننده و شکلدهنده کنشهای جمعی و دگرگونساز باعث میشود بازدهی اعتراضات و مبارزات افزایش پیدا کرده و به سمت موفقیت هدایت شود.
شاکله اصلی این نیروی سیاسی باید در داخل کشور باشد تا هم درک درست و دست اولی از شرایط عینی جامعه داشته باشد و هم با مشارکت در خطرپذیری، اعتماد بخشهای بیشتری از مردم را جلب کند.
بررسی ابرجنبش های اجتماعی فراگیر و موفق اهمیت ایجاد بستر مناسب برای خلق همافزایی را گوشزد میکند. گستره فعالیت و پذیرش ابرجنبشهای موفق به قدری وسیع بوده که توانسته گروههای زیادی را در خود جای دهد و به سمت حرکت جمعی رهنمون سازد. برخوردهای دفعی، سختگیرانه، انضباط بیش از حد و یا تاکید زیاد بر رعایت سلسلهمراتب، موانعی هستند که جذابیت جنبش برای موفقیت را زایل میسازند.
همچنین بزرگنماییها ،فریبکاری و رفتارهای متوهمانه نیز عواملی هستند که ابرجنبشهای اجتماعی را زمین زده و میل به فعالیت در آنها را کاهش داده و یا از بین میبرند. ممکن است با تکیه بر هیجانسالاری و ارائه چهره غیرواقعی بتوان در کوتاهمدت جمعی را به حرکت واداشت، ولی خیلی زود تب فعالیت این جمع پایین میآید، وقتی میبینند ادعاها با واقعیت نمیخواند و یا نمود بهمراتب بیشتر از بود است.
در این وضعیت افراد اغلب دچار سرخوردگی میشوند. تهییج و بسیج در حد مشخصی لازم است، ولی نباید فاصله پرناشدنی با واقعیت داشته باشد. همچنین همافزایی در فعالیت واقعی پدید میآید، نه در حرکات نمایشی. افراد در مواجهه با تلاش صادقانه و جدی با یکدیگر است که الهام گرفته و برانگیخته میشوند و شور و شوق بیشتر برای فعالیت پیدا میکنند.
بیشتر بخوانید: نجات ایران؛ عبور از جمهوری اسلامی با همگرایی، انسانگرایی و کثرتگرایی
"گفتوگو برای نجات ایران" در شرایط کنونی میتواند زمینهساز و یا تسهیلکننده شکلگیری سامان سیاسی مورد نیاز در داخل کشور بشود تا جنبشی شدن سیاست را دنبال کند. در این سامان سیاسی تاکید بر فعالیت موثر و مبتنی بر مهارتها و تجارب در میدان سیاستورزی است که پا بر روی زمین واقعیت داشته و ضمن پرهیز از نزدیکبینی سیاسی، برتریطلبی و واقعگرایی محافظهگرانه اما خود را به آرمانها متعهد میداند. پشتوانهاش کنشگری سازمانیافته و هدفمند است. عامل خارجی محوریت ندارد و مسالهای ثانوی است. عاملیت اجتماعی مردم و گروهها و اقشار مختلف مردم در کانون توجه است. در عین حال مبارزاتش فقط جنبه سلبی ندارد، بلکه ملاکهای ایجابی و ارزشهای اخلاقی و مخالفت همهجانبه با تمامی اشکال افراطیگری و خشونت ناموجه نیز موضوعیت دارند.
فضای سیاسی ایران تغییرات ماهوی با گذشته کرده و صفبندیها دگرگون شده است. دیگر احزاب و گروههای رسمی و غیررسمی چندان مجال اثرگذاری ندارند. در موقعیت انقلابی سیاست نیز شکل جنبشی پیدا کرده که عیار آن در توانایی ظهور خیابانی و سازماندهی گسترده نافرمانی مدنی و مقاومت معلوم میشود. الآن شاخص اصلی در مرزبندی نیروهای سیاسی در داخل کشور حفظ و یا تغییر قانون اساسی موجود، فعالیت داخل و یا بیرون از ساختار قدرت و ماندن و یا انحلال جمهوری اسلامی است.
نهاد ولایت فقیه با آگاهی از این واقعیت و احساس خطر برای موجودیت جمهوری اسلامی، در تلاش است با افزایش فضای پلیسی و بازداشت و زیر فشار قرار دادن کنشگران رادیکال سیاسی داخل کشور از تشکیل این نیروی سیاسی ممانعت کند.
از سوی دیگر نهادهای اطلاعاتی از شکست پروژههای مختلف خود در دهه نود خورشیدی برای سیاستزدایی خشمگین هستند. در این مقطع نظام به میانجیگری نهادهای امنیتی و قضایی کوشید سیاستگریزی را در جامعه گسترش دهد. در واقع سیاست به معنای تغییر وضعیت موجود را به حاشیه رانده و سیاست در معنای مماشات و محافظهکاری و سترونسازی نیروی فعال جامعه در سرابهای فریبنده سکه غالب شود. اما از سال ۹۶ به بعد جامعه ایران گام به گام سیاست در معنای رهاییبخش و دگرگونکننده برای خیر و مصلحت عمومی را جلو برده است. اکنون این امید به وجود آمده که خلأ سیاسی در خصوص اعتراضات و خیزشهای اجتماعی نیز پر شود. این اتفاق لازمه تغییر رادیکال وضعیت سیاسی موجود است.
فرسوده شدن نیروهای سرکوبدر پس هر جنبش و کنش اعتراضی توان بازدارندگی دستگاه امنیتی نظام را در برابر مبارزات اجتماعی و سیاسی کاهش داده است. اتکای فزاینده به استفاده از قوه قهریه نشانگر عجزی است که روز به روز به درمانناپذیری نزدیکتر میشود. در این شرایط زندانی کردن فعالان سیاسی که تصمیم خود برای گسترش دگرگونی ساختاری قدرت را گرفته و حاضر به پرداخت هزینه هستند، حتی میتواند گذار انقلابی در ایران را تقویت کند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.