تأملاتی دربارهی عدالت (گفتار شانزدهم): تبيين مفهومی عدالت
۱۳۸۵ مرداد ۱۳, جمعهوزههای مربوط به اين مفهوم انطباق دارد:
۱ـ عدالت وضعيتی است که صفت «عادلانه» بر آن دلالت میکند.
چنين تعيينی میتواند به عنوان تعريف عدالت اعتبار داشته باشد. البته واضح است که شاخصهای مفهومی ارائه شده در اين تعريف، بسيار انتزاعی، نامعين، مختصر و نامنظم هستند. «وضعيت»، مفهومی کاتگوريک و «عادلانه» در اينجا شاخصی نامعين است که مصداق آن میتواند برای هر کس متفاوت باشد. معنای «عادلانه» در زير با تعريف ديگری معين میشود. در عين حال بايد پرسيد که صفت «عادلانه» از چه طريقی در مورد «وضعيت» مربوطه دلالت میکند. اين پرسش را هنگامی میتوان پاسخ داد که از تحليل مفهوم «عادلانه» حاصل گردد که «عادلانه» بازنمود چه نوع صفتی است.
اينک میتوان تعاريف انتزاعی و لازم ديگر را همچنين در مورد مفاهيم «امر عادلانه» و نيز انسان «عادل» ارائه کرد:
۲ـ امر عادلانه، وضعيت امری است که بر صفت «عادلانه» دلالت میکند.
۳ـ عادل شخصی است که بر صفت «عادلانه» دلالت میکند.
در تمام تعاريف فوق، هنوز «عادلانه» عنصری ناشناخته است. بنابراين لازم است نخست تعريفی برای «عادلانه» ارائه دهيم که به عنوان بخشی اساسی در تمام تعاريف فوق وجود دارد. بايد اذعان کرد که ارائهی تعريفی در مورد «عادلانه» کار آسانی نيست و بايد تلاش کرد تا با توضيحات مقدماتی و آماده کننده بر اين دشواری چيره گشت.
روشن است که «عادلانه» يک صفت است. اما چگونه صفتی؟ در ترمينولوژى هستىشناختى، صفات معمولا به دو دسته تقسيم میشوند: صفاتی که ضرورتا" بر موضوع يا برابرايستايی دلالت میکنند و صفاتی که محتملا" بر موضوع يا برابرايستايی دلالت میکنند. نخستين دسته را صفات بنيانگذار و دستهی دوم را صفات سهمدار مینامند. برای نمونه، صفت بنيانگذار «گسترده» ضرورتا" بر هر سطحی دلالت میکند، اما بر خلاف آن صفت «سپيد» در مورد هر سطحی ضروری نيست و مثلا" سطحی میتواند آبی يا زرد باشد. يا صفت بنيانگذار «سنگين» در مورد هر ميلهی آهنی دلالت میکند، اما «داغ» يا «سرد» جزو صفتهای بنيانگذار و ضروری ميلهی آهنی نيستند، زيرا يک ميلهی آهنی میتواند سرد يا گرم باشد، پس هر دو صفت جزو صفات سهمدار به شمار میآيند.
در ميان صفتهای سهمدار، صفاتی وجود دارند که مبنای آنها کاملا" در ساخت و کيفيت برابرايستای مربوطه قرار دارد. اما در ميان آنها صفاتی هم وجود دارند که مبنای آنها در رابطه با برابرايستايی قرار دارد که با وضعيتهای ديگری مرتبطند. مثلا" برای کيفيت صفت سهمدار «مضر» تعيينکننده آن است که تأثيری معين بر يک جاندار میگذارد. در ترمينولوژی هستیشناختی، میتوان کليهی صفات بنيانگذار را «کيفيتهای نخستين» و کليهی صفات سهمدار را «کيفيتهای دومين» ناميد.
نوع ديگری از صفات سهمدار مانند «زيبا» يا «خوب» وجود دارد که برای حل اختلاف نظر در مورد آنها، نهاد يا مرجعی عينی وجود ندارد. دلالت آنها بر برابرايستايی، وابسته به وصفی است که کسی برای آنها قائل میشود. مبنای قائل شدن چنين وصفی، در ذهن فاعل داوریکننده قرار دارد و بنابراين چنين صفاتی «ذهنی» هستند. صفات سهمدار از اين گونه را در ترمينولوژی هستیشناختی، «صفات سومين» يا در يک کلام«کيفيتهای ارزشی» مینامند. اين ساخت هستیشناختی کيفيتهای ارزشی، نافی آن نيست که اطلاق کيفيتی توسط فاعل داوریکننده، از طرف موضوع يا عين تحت تأثير قرار نگرفته باشد. فاکتورهای عينی معينی میتوانند اطلاق کيفيتی ارزشی را به برابرايستايی بمورد يا بیمورد کنند. برای نمونه، بمورد است که به تصويری صفت «زيبا» را اطلاق کنيم، اما بیمورد است که چنين صفتی را در مورد يک عدد به کار بريم. يا مثلا" تصميمی میتواند از نظر اخلاقی «درست» ارزيابی شود، اما اطلاق چنين چيزی به يک سنگ بیمورد است.
البته گاه صفات مشابه را برای کيفيتهای دومين و سومين به کار میبرند. برای نمونه گفته میشود که اين چاقو «خوب» است. در اينجا منظور آن است که اين چاقو غايت خود را كه برندگى است خوب برمیآورد. اين تشابهات را میتوان با تدقيق زبانی برطرف ساخت و مثلا" گفت اين چاقو «تيز» يا «برنده» است. «کيفيتهای ارزشی» لزوما" به معنای کاربرد خودکامانهی آنها نيست و از طريق معيارهای و سنجيدارهای ارزشی میتوان درجهی بالايی از داوریهای درست و عقلانی را در مورد آنها جاری ساخت.
با اين مقدمات به مبحث «عدالت» بازمیگرديم. در کاربرد عمومی زبان و نيز در آموزهها «عادلانه» به عنوان يک «کيفيت ارزشی» مورد استفاده قرار میگيرد. میتوان از آن گامی فراتر گذاشت و گفت که «عادلانه» در زبان روزمره و در آموزههای گوناگون، به عنوان يک «کيفيت ارزشی مثبت» مورد استفاده قرار میگيرد. تحت واژهی «عدالت» همواره چيزی مثبت به تصور در میآيد. گاهی در راه دستيابی به هدفی، منازعهای ميان ارزشهای گوناگون مثبت درمیگيرد و يکی فدای ديگری میشود، مثلا" عادلانه فدای زيبا میشود، اما حتا در چنين مواردی از بار مثبت ارزشی آن کاسته نمیشود. در چنين منازعاتی، هر دو صفت، ارزش مثبت خود را حفظ میکنند.
در اينجا اين پرسش را مطرح میکنيم که موضوع يا برابرايستايی که مناسب اطلاق «عادلانه» است کدام است؟ ما از نظام عادلانه، قوانين عادلانه، رفتار عادلانه، تصميم عادلانه، قيمتهای عادلانه و انسان عادل سخن میگوييم. در همهی اين کاربردهای واژهی عادلانه، مفهوم «رفتار» نيز مستتر است. مثلا" نظامی عادلانه است که رفتار عادلانه را ممکن و تشويق میکند، قانونی عادلانه است که رفتار عادلانه را مقرر و مجاز میکند، کنش عادلانه عملی است که رفتار عادلانه را بازمینماياند، انسان عادل شخصی است که عادلانه فکر میکند و مطابق عدالت رفتار میکند، تصميم عادلانه آن است که رفتار عادلانه را تأييد و تأکيد میکند و غيره. پس از آنجا که «عادلانه» در درجهی نخست به رفتاری اطلاق میگردد و در واقع به رفتار ارادی انسان، بايد «عادلانه» را به مثابه يک کيفيت ارزشی اخلاقی فهم کرد.
از توضيحات بالا میتوان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی است. رفتاری که «عادلانه» مناسب اطلاق به آن است، رفتار ارادی انسانی است که مستقيم يا غيرمستقيم در ارتباط با انسان يا انسانهای ديگر قرار میگيرد. رفتاری که فقط به شخص خود مربوط میشود، امروزه ديگر به عنوان موضوع عدالت مورد توجه قرار نمیگيرد. اين شاخص مفهوم «عادلانه» را میتوان با واژهی «اجتماعی» اصطلاح کرد و از آن میتوان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است.
يکی ديگر از شاخصهای مفهوم «عادلانه» را میتوان از درک عمومی در مورد قرابت ميان عدالت و حق، به عنوان دو عنصری که برای يکديگر دارای اهميت گوهرين هستند برگرفت. قطعی است که هنجارهای عدالت، يا خود هنجارهای حقوقی هستند يا اينکه انتظار میرود به صورت هنجارهای حقوقی متحقق و نيز مطالبه شوند.
بر خلاف هنجارهای محض اخلاقی که معنای آنها تحميل وظايف است، هنجارهای عدالت آن دسته هنجارها هستند که پيوندی ميان وظيفه و حق ايجاد میکنند. بنابراين میتوان گفت که هنجارهای عدالت هنجارهای آن بخش از اخلاق هستند که برای حق بودن و حق شدن مناسب میباشند. مناسبات عدالت مانند مناسبات حق، مناسبات ارتباط متقابل حقوق ـ وظيفه هستند، زيرا حق هرکس هميشه به معنای وظيفهی ديگری يا ديگران میباشد.بر اساس آنچه که دربارهی شاخص تفکيک هنجار عدالت از هنجار اخلاقی محض گفته شد، میتوان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق میشود.
تعريف فوق نسبت به تعريفهای پيشين كاملتر است، اما برای دربرگرفتن کامل مفهوم «عادلانه» هنوز جامعترين نيست. برای تدقيق بيشتر، بايد کيفيت ارزشی حقوقی ديگری نيز به آن افزود. برای نمونه آن کيفيتهايی که امنيت و غايتمندی حقوقی را شامل مىشوند. میتوان به «عادلانه» شاخص گوهرين ديگری افزود. اين شاخص همانا «برابری» است که از طرف بسياری از انديشهسازان به مثابه هستهی عدالت درنظر گرفته شده و میشود.
البته ترديدهای بزرگی نيز برای استفاده از «برابری» به عنوان شاخص گوهرين مفهوم «عادلانه» وجود دارد، از جمله به اين دليل که شاخص «برابری» قالب مفهومی «عادلانه» را بسيار تنگ میکند. زيرا مواردی وجود دارد (مانند تعيين مجازات يک تبهکار) که اين شاخص بر اساس طرحهای حقوقی و عدالتخواهانهى امروز مصداق ندارد. تاريخ انديشه دربارهی عدالت، به عنوان جايگزين برای مفهوم «برابری»، انديشهی «به هرکس آنچه که سزاوار اوست» را ارائه کرده است. اين انديشه میگويد که در مناسبات مربوط به عدالت، تعيين کننده آن است که به هرکس در مناسبتی که دخيل است، آنچه را که شايستهى اوست داده شود. واژگان «شايسته»، «سزاوار» و «مستحق» بيانگر آنند كه به شخص مربوطه بايست آنچيزى تعلق گيرد كه در يك امر حقوقى واقعى يا ممكن، به مثابه درست، مناسب، برازنده و زيبنده يا خوب تعيين مىشود. البته اين واژگان به تنهايى بازنمود دقيقى براى «آنچيز» نيستند. كاركرد عمدهى آنها اين است كه به آغازههايى اشاره مىكنند كه كه مضمون آن چه را كه در موردى به عنوان عادلانه در نظر گرفته مىشود، در اساس تعيين مىكنند. اين آغازهها همان «سنجيدارهاى عدالت» هستند كه بخش ديگرى از نظريهى عدالت را مىسازند و ما در گفتارهاى ديگر به آنها خواهيم پرداخت.
اينك با ملاحظات فوق مىتوان تعريف كاملترى از مفهوم «عادلانه» ارائه داد: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق میشود و به توزيع چيزى مربوط مىگردد كه هر كس سزاوار آن است.
در اين گفتار از تعريف سادهتر مفهوم «عادلانه» آغازيديم و رفته رفته به تعريفهاى پيچيدهتر و كاملتر آن رسيديم. استدلال در مورد هر يك از تعاريف ارائه شده را مىتوان با دلايل ديگر نيز تحكيم كرد. به موازات آن مىتوان فرمولبندىهاى ديگرى نيز براى اين تعاريف مورد استفاده قرار داد. چرا كه منظور از هيچكدام از تعاريف ارائه شده، ادعاهاى جزمگرايانه نيست و مىتوان آنها را ابطال كرد. اما واقعيت اين است كه تعاريف فوق، در فرهنگهاى حقوقى مختلف جا افتادهاند و دستكم شالودهى موقتى براى گفتار و انديشهى عقلانى در مورد عدالت را مىسازند.
تعاريف ارائه شده دربارهى مفهوم عدالت، اين پرسش را برمىانگيزند كه كدامين ذاتها در امر عدالت سهيماند و به عبارت ديگر سوبژكتهاى عدالت چه كسانى هستند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه در اين زمينه دوگونه سوبژكت قابل تفكيكاند: نخست سوبژكتهاى كنشگر يا فعال عدالت، يعنى كسانى كه كارعادلانه مىكنند. و دوم سوبژكتهاى كنشپذير يا غيرفعال، يعنى كسانى كه عدالت در موردشان جارى مىشود.
در هر دو مورد ياد شده، موضوع بر سر افراد انسانى است. اما دركنار آنان عموما از ديگر سوبژكتهاى عدالت نيز سخن گفته مىشود، مانند دولتها و ملتها و ساير واحدهاى سياسى و اجتماعى و يا حتا انسانهايى كه در آيندهى نزديك يا دور زيست خواهند كرد.
براى دادن پاسخ به اين پرسش كه كدام ذاتها به مثابه سوبژكتهاى عدالت به حساب مىآيند، قرابت ميان مفاهيم عدالت و حق مىتواند راهنما باشد. از آنجا كه يك هنجار عدالت، يا يك هنجار حقوقى است و يا اينكه مىتواند به يك هنجار حقوقى تبديل شود، بايد پذيرفت كه يك سوبژكت عدالت در عين حال يك سوبژكت حقوقى است و يا مىتواند يك سوبژكت حقوقى بشود. مطابق دريافتهاى حقوقى امروزين، همهى ذاتها مىتوانند سوبژكتهاى حقوقى باشند. پيششرط سوبژكت حقوقى كنشگر و پيششرط سوبژكت عدالت كنشپذير، همواره قابليت رفتارى است.
بايد توجه داشت كه سوبژكت حقوقى بودن خود مىتواند به موضوع و پرسش عدالت تبديل گردد. بنابراين قائل شدن يا نشدن چنين صفتى در مورد ذاتى، مىتواند عادلانه يا ناعادلانه به حساب آيد. در واقع چنين پرسشى، پرسشى مربوط به محتواى عدالت است و آن را تنها مىتوان با توجه به سنجيدارهاى عدالت پاسخ گفت.
همانطور كه گونههاى مختلفى از مناسبات حقوقى وجود دارد، گونههاى مختلفى از مناسبات عدالت نيز وجود دارد. در آموزههاى معمول و متعارف عدالت، تقسيم آن به عدالت توزيعى و عدالت تنظيمى نقش عمدهاى بازى مىكند. ما در بررسى آراى ارسطو و بسيارى از فيلسوفان ديگر، شاهد اين تقسيمبندى بوديم. اين تقسيمبندى حتا امروزه نيز در چارچوب معينى كاربرد دارد، اما نمىتواند به عنوان يك تقسيمبندى بنيادين در مورد عدالت اعتبار داشته باشد. زيرا مبناى تقسيمبندى، بر پيششرطى استوار است كه برابرى را «هستهى مركزى عدالت» مىداند.
براى تقسيمبندى همهجانبهى حوزهى عدالت مىتوان تقسيمبندى زير را در نظر گرفت:
الف ـ مناسبات عدالت ميان سوبژكتهاى برابر (مثلا افراد در معاملات تجارى يا ميان دولتهاى مستقل).
ب ـ مناسبات عدالت ميان سوبژكتهاى فرودست و فرادست (مثلا ميان فرد با دولت متبوعش و يا ميان يك دولت با جامعهى جهانى).
البته بايد توجه داشت كه در گروه دوم، دو جنبه وجود دارد، يكى مناسبات فرودست با فرادست و ديگرى برعكس.
اكنون با يادآورى واپسين تعريف خود از مفهوم عادلانه، دو توضيح ديگر نيز بر آن مىافزاييم و بخش تبيين مفهومى عدالت را به پايان ميرسانيم: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق میشود و به توزيع چيزى مربوط مىگردد كه هر كس سزاوار آن است. ايدهى عدالت، تصورى است كه در آن عدالت به مثابه انديشهاى از نظر مفهومى طبقهبندى و مرتب شده بروز مىكند. نظم عدالت، سيستم هنجارى تعيين كنندهى رفتار عادلانه است.
بهرام محيى