تاثیر مهاجرت بر زبان مادری نویسنده
۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه با دور شدن نویسندگان از زادگاه، این پرسش مطرح میشود که آیا این دوری در زبان شاعران و نویسندگان تبعیدی تاثیرگذار است؟ احمد شاملو شاعر برجسته ی ما در آن سالهای نخستین گفته بود:«زبان محاورهای مهاجران "فارسیگلیسی" است.» یعنی مخلوطی از فارسی و انگلیسی.
واقعیت اما این است که مشکل نویسنده تبعیدی دوگانه است. دور افتادن نویسنده از جامعه طبعا او را از زبان مادری نیز دور میسازد. با زبان بیگانه نیز اخت چندانی ندارد و اغلب در مواردی که میخواهد احساسات خود را بیان کند از زبان مادری کمک میگیرد. محمد علی بهبودی، بازیگر و کارگردان تئاتر در آلمان که زبان آلمانی دستافزار کار اوست، میگوید: «هنوز هم پس از گذشت این همه سال من با زبان آلمانی مشکل دارم. وقتی میگویم "مادر" حسم با زمانی که میگویم Mutter تفاوت دارد.»
ملیحه تیرهگل در کتاب "ادبیات فارسی در تبعید" از "آلیس کپلان" نویسنده آمریکائی نقل میکند: «زبان اصلا خود خانه است. زیرا در زبان مادری، تپش قلب مادرمان را حس میکنیم و در زبانهای دیگر درد را.»
بهمن فرسی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر مقیم بریتانیا در نمایشنامه "از قضای روزگار" به همین مساله زبان اشاره دارد: «ستاره به پدرش پیشنهاد میکند که به سفر برود. پدر میگوید: اولا که پولش نیست پدر جان. سفر خرج داره. ثانیا کجا برم؟! اونم با لکنت و بیزبونی! این مادر تو با این دیار فرنگ اومدنش ما رو مبتلای لال بازی ابدی کرد. این "یس" و "نو" که اختلاط و ارتباط ایجاد نمیکند.»
زبان و هویت
عبدالفتاح کیلیتو، نویسنده و منتقد مراکشی فرد دوزبانه را به مسافر گمشده تشبیه میکند و میگوید: «زبان و هویت یکدیگر را خلق میکنند و سخن گفتن به یک زبان متفاوت انسان را از خود تهی میکند. اصالت هویت فقط در افراد یک زبانه وجود دارد.»
با طولانی شدن زمان مهاجرت اما این تصور پیش میآید که شاعر یا نویسنده تبعیدی هر چه با زبان بیگانه آشناتر و به چم و خمهای آن واردتر میگردد، از زبان مادری فاصله میگیرد و رفته رفته آن را فراموش میکند یا تسلط خود را بر زبان پایه از دست میدهد.
مهشید امیر شاهی سالهای درازی است که در فرانسه اقامت دارد. منتقدین ادبی زبان فارسی او را از بهترین و شیرین ترین نثرهای فارسی در میان نویسندگان ایرانی میدانند. امیرشاهی مشکل را در خود نویسنده میداند و میگوید:«حکم عمومی در این مورد نمیتوان داد. بستگی دارد به این که نویسنده در گذشته تا چه اندازه با مسائل جامعهاش آشنا بوده و تا چه اندازه در دوران دوری از وطن مسائل زادگاهش را تعقیب کرده است. الزاما دوری از وطن به معنای جدا بودن از جامعه نیست. بستگی به سواد نویسنده راجع به زبان مادری دارد.»
به اعتقاد وی، «زبان مادری را اگر کسی خوب بداند در همه جا، دور از وطن، داخل وطن و در هر فاصلهای از وطن، میتواند با آن زبان زندگی کند. شلختگی زبانی در میان نویسندگان درون ایران نیز وجود دارد که در حال حاضر بیشتر هم بهچشم میخورد.»
گلی ترقی، قصهنویس مقیم ایران و فرانسه نیز، نه تنها دور بودن را مانعی برای نویسندگان تبعیدی نمیداند، بلکه بر عکس معتقد است: «از آن جا که مهاجرین به دور افتادن از زبان فارسی آگاهی دارند، میکوشند تا رابطه با این زبان را تا حد امکان حفظ کنند. همین آگاهی سبب بهوجود آمدن نثرهای خوب و روان بعضی از آنها شده است. در حال حاضر بدترین و آشفته ترین نثر داستاننویسی متعلق به نویسندگان درون مرزی است.»
زبان فارسی، بحران درون و برون
رفیق شامی، نویسنده تبعیدی اهل سوریه نیز نطری مشابه گلی ترقی دارد. او میگوید: «من با فرار خود زبانم را نجات دادم.»
اسد سیف، نویسنده و پژوهشگر مقیم آلمان که خود در زمینه ادبیات مهاجرت تحقیقات بسیار کرده و به آمار و ارقام جالبی نیز دست یافته است، به مساله حساسیت نویسنده نسبت به زبان اشاره میکند و فضا ومحیط بیگانه را در زبان نویسنده بیتاثیر میداند: «نویسنده داخل کشور در شرایط زندگی در خفقان، با جامعه همانقدر غریبه است که نویسنده خارج از کشور. تفاوت اما در این است که نویسنده خارج از کشور با مردم و در میان مردم زندگی نمیکند. اصطلاحات و واژههای جدید را نمیشناسد و از آنها دور است. اما این بدان معنا نیست که نویسنده خارج از کشور ادبیات کشور خود را دنبال نمیکند. زبان ادبی را با خود دارد و میتواند آن را تقویت هم بکند.»
او میافزاید: «نویسندههایی هستند که حساسیت ویژهای به زبان دارند و پس از مهاجرت نیز این حساسیت را به دنبال خود آوردهاند. "مهشید امیر شاهی" از جمله همین نویسندگان است. او با حساسیت مینویسد و زبانش نسبت به نویسندگان داخل کشور شسته رفتهتر نیز هست. در مقابل "شهرنوش پارسی پور" را نیز داریم که تقریبا هم نسل مهشید امیر شاهی است، اما حساسیتی نسبت به زبان ندارد. او همانگونه مینویسد که در ایران مینوشت. در حال حاضر زبان فارسی در داخل کشور هم دچار بحران شده است. کمتر نویسندهای یافت میشود که از شیوه ی خاصی پیروی کند. هر کس به هر شکلی که دوست دارد مینویسد. بحرانی که در خارج از کشور بحرانیتر هم شده است و الزاما علتش دور بودن از زادگاه نیست.»
دور بودن نویسندگان از فضای مانوس بهناچار آنان را از اصطلاحات روزمره و واژگان تازه دور نگاه میدارد. در سالهای اخیر اما بعضی از این واژگان جدید را حتی در نمایشنامهها نیز که ساختارشان اغلب ادبیتر و زبانشان پالودهتر است میتوان دید. عبارت "گیر دادی" یا "گیر میدی" حالا علاوه بر زبان محاوره در نمایشنامهها نیز شنیده میشود.
اما بسیاری از اصطلاحات روزمره که معمولا میان جوانان و نوجوانان رد و بدل میشود هنوز در ادبیات برونمرزی رخنه نکرده است. عدم کاربرد این عبارات یا واژگان اما الزاما سبب نارسائی یا کاستی در ادبیات برونمرزی نشده است. چه بسا کاربرد چنین واژگانی سبب تضعیف زبان فارسی نیز بشود. نبود یک فرهنگستان زبان و در دست نبودن الگوی ویژه زبان، به گفته اسد سیف همان بحران زبانی در داخل کشور را در برونمرز نیز ایجاد کرده است.
الهه خوشنام
تحریریه: جواد طالعی