ترس از گريز
۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبهرباينده خود، در اسارت باقى مانده است.
براى نمونه موردى گزارش شده كه ولفگانگ پريكلوپيل، رباينده ناتاشا، او را با خود به سفر برده و در موقع كنترل بليط در قطار مسافرى ناتاشا مىتوانسته مأموران را از وضع خود مطلع سازد. ناتاشا مىگويد كه رباينده وى بطور مرتب او را با خشونت مورد تهديد قرار داده بود كه در صورت هرگونه حركت خلافى از وى، فرد كمك كننده به ناتاشا و خود را خواهد كشت. ولفگانگ پريكلوپيل كه ۴۴ ساله بود و بعنوان متخصص سيستمهاى زنگ خطر كار مىكرد، چند ساعت بعد از فرار ناتاشا، با انداختن خود به زير قطار شهرى، خود كشى كرد.
میلیونها نفر در اتریش و سایر کشورهای جهان با علاقه سرنوشت این دختر جوان را از زبان خودش دنبال کردند. در هنگام مصاحبه ناتاشا بلوز بنفشی به تن کرده بود، با روسریای به همین رنگ و شلوار جین آبی که به تن داشت. صورتش رنگ پریده به نظر میرسید، اما در مدت ۴۰ دقیقه مصاحبه با تمرکز کامل به سوالات خبرنگار تلویزیون اتریش پاسخ داد. اولین سوال این بود، بینندگان ما میخواهند بدانند که حال شما اکنون چطوراست؟
«بله. با توجه به شرایط فعلی خوبم.».
اما زمانی که موضوع به روزی رسید که او در ۸ سال پیش ربوده شده بود، ناتاشا کامپوش به سختی و عمیق نفس میکشید و نمیتوانست جلوی ریزش اشک خود را بگیرد. او تعریف کرد که وقتی ولفگانگ پیرکولوپیل او را در راه مدرسه ربود، میخواست فریاد بزند، ولی صدایی از گلویش خارج نمیشد. بعد برای اولین بار وقتی به زیرزمین سیاه و به گاراژ خانه وی وارد شد، همهی جراتش را از دست داد. ناتاشا تعریف کرد که چگونه سعی کرده بود با بطری آب به دیوار بکوبد، ولی صدای موتور تهویه هوا همهی صداها را تحتالشعاع خود قرار میداد. خبرنگار تلویزیون میخواست بداند که او چگونه تمام این سالها را سپری کرده است. او گفت، در تمام مدت به این مسئله فکر میکرده که بزرگتر و قویتر خواهد شد و روزی خود را از زندانش نجات خواهد داد:« من با «من درونی» خودم عهد کردم که این دختر بچه را نجات دهم.». ناتاشا در مورد رباینده خود میگوید که شخصیت متزلزلی را داشته و از قرار در خانوادهای عاری از عشق و محبت بزرگ شده بود:
«در واقع در ساعات اولیهای که ربوده شده بودم، برایم روشن شد که با شخصیت ناپایداری سروکار دارم. ولفگانگ آدم بسیار محتاطی بود. وقتی از خانه خارج میشد، ناتاشا میبایست در جلوی او حرکت میکرد تا بطور کامل در دید وی قرار داشته باشد. چند هفته پیش از آزادی ناتاشا در فشار روحى بسيار زیادى قرار داشت. او میگوید، من میدانستم که اگر در اینروزها خود را خلاص نکنم، هرگز به آزادی دست نخواهم یافت.
از ناتاشا درباره برنامههای آیندهاش سوال شد. او گفت که خیال دارد دیپلم دبیرستان را بگیرد، شاید در دانشگاه بتواند درس بخواند و میخواهد بنیادی را برای کمک به گرسنگان تاسیس کند. او اضافه کرد که در اینمدت معنی گرسنگی را به کمال چشیده است.
بعد از مصاحبه ناتاشا در تلویزیون مادر وی نیز مورد سوال قرار گرفت. او جوابهای کوتاهی را داد، ولی نشان میداد که به دختر خود افتخار میکند:
«طبیعیست که من به او افتخار میکنم، به اینکه موفق به فرار شده، اینکه قویست و حال میتواند در رسانههای عمومی ظاهر شود و صحبت کند.»
برای راین هارد هارل، روانشناسی که از اول این مورد را بعنوان متخصص دنبال میکرده، مهم این است که ناتاشا توانسته در حال مصاحبه لبخند بزند. بسیاری از کسانیکه دچار شوکی این چنینی میشوند دیگر نمیتوانند بخندند. در واقع در زمان مصاحبه گاهی لبخند به چهره ناتاشا ظاهر میشد. مثلا وقتی او توضیح داد چگونه بعد از اولین روزهای آزادی با پرستارش به یک بستنیفروشی رفته و توانسته بستنی بخورد. بعد از این مصاحبه تلویزیونی تقریبا این کار برای او غیرممکن میشود. تا بحال ۴۰۰ تلویزیون و روزنامه تقاضای خرید مصاحبه از او را مطرح کردهاند. ناتاشا به تمام این پیشنهادات جواب منفی داده، با وجود این راین هارد هارل، روانشناس متخصص، عمل ناتاشا را در مصاحبه با تلویزیون درست ارزیابی میکند:
« من فکر میکنم که او باید یکبار این قدم را برمیداشت و جای تعجب است که او توانست اینقدر زود این قدم را بردارد. او از طرحهای خود برای آینده گفت و با دیده مثبت آنها را نگریست. و این قدم بسیار مثبتیست که او از سرنوشت تلخ خود و شوکی که به او وارد شده بهترین نتایج را برای آینده خود میگیرد.».
ناتاشا از نوع سوءرفتار و خشونتی که سالها تحمل کرده بود، با خبرنگاران سخنی به میان نیاورد. شاید برای گفتگو دربارهی چنین تجارب تلخی به ماهها و سالها زمان نیاز است.