1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تویتر و فیس‌بوک به جای نوار کاست و شبنامه

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

امروزه با انتشار گسترده‌ی اخبار در اینترنت و نقش پررنگ شبکه‌های اجتماعی، محدود کردن فعالیت خبرنگاران خارجی در ایران تا چه اندازه توجیه منطقی دارد؟ آیا توییتر یا فیس بوک، نقش شبنامه یا نوار کاست‌های ۳۰ سال پیش را دارند؟

در دنیای باز اطلاعاتی امروز دیگر هر شهروندی خود یک خبرنگار است
در دنیای باز اطلاعاتی امروز دیگر هر شهروندی خود یک خبرنگار استعکس: AP / DW

در پی تحولات اخیر در ایران گوگل نسخه‌ی آزمایشی برنامه‌ی مترجم فارسی به انگلیسی و بالعکس خود را در دسترس کاربران قرار داد و سایت فیس‌بوک نیز امکان داشتن صفحه‌ای به فارسی را برای کاربران ایجاد کرد. نکته‌ی چشمگیر چنین خبری توجه همگانی به موج خبررسانی از ایران بود که در قالب شبکه‌های اجتماعی اینترنتی عمل می‌کرد.

هر چند دولت ایران به شدت تمامی فعالیت خبرنگاران خارجی را محدود کرد، اما با این حال موج گسترده‌ای از تصاویر ویدیویی و عکس‌های درگیری‌های خیابانی در اینترنت قابل مشاهده هستند. بیشتر این تصاویر که حتی برای شبکه‌های خبری جهان همچون CNN نیز فرستاده می‌شوند، به وسیله‌ی دوربین‌های تلفن همراه گرفته شده است.

نقش فعال مردم ایران در امر خبررسانی، باعث شده تا اصطلاح "روزنامه‌‌نگاری شهروندی" بار دیگر نقش پررنگی را به خود بگیرد. در حقیقت انقلاب انفورماتیک کمک کرده است که امروز هر شهروندی بتواند در جایگاه یک خبرنگار بنشیند. اما گستردگی منابع اطلاعاتی در دنیای مجازی، چه اثراتی بر کار روزنامه‌نگاران حرفه‌ای دارد؟

پرسش‌هایی را در این زمینه با جواد طالعی در میان گذاشتیم. جواد طالعی از سال ۱۳۵۰ عضو هیئت تحریریه کیهان بوده و در آستانه انقلاب، کار خبرنگاران این روزنامه را در خارج از حوزه پایتخت هدایت می‌کرده است.

با توجه به اوضاع کنونی ایران که شبکه‌های اجتماعی اینترنتی نقش فعالی را درزمینه‌ی خبررسانی بر عهده دارند و در حقیقت جایگزین خبرگزاری‌ها شده‌اند، تا چه اندازه اعمال محدودیت برای خبرنگاران داخلی و خارجی از سوی دولت منطقی است؟ آیا فایده‌ای دارد؟

هیچ. این تنها نشانه عقب‌ماندگی، حماقت و هراس آنان از واقعیت است. اتفاقا آنها اگر به خبرنگاران حرفه‌ای اجازه فعالیت آزاد بدهند، مشکلاتشان کمتر خواهد بود، چون خبرنگاران حرفه‌ای، به اقتضای تخصص و تجربه‌شان، کمتر از مردم عادی دستخوش احساسات می‌شوند و واقعیت‌ها را همه‌جانبه‌تر منعکس می‌کنند. یک خبرنگار حرفه‌ای اگر مثلا بخواهد درباره ممنوعیت تظاهرات گزارش بدهد، مجبور است دلایل وزارت کشور را هم منعکس کند، اما یک شهروند معمولی نیازی به این کار ندارد. به این ترتیب، حکومت سانسورچی خودش را بیش از همه محدود می‌کند و سبب می‌شود که تنها بخشی از واقعیت به آگاهی جهانیان برسد.

گوگل و فیس بوک در پی رویدادهای اخیر در ایران خدمات خود را برای کاربران ایرانی افزایش دادندعکس: Montage DW

اما تا چه اندازه گزارش یک "شهروند روزنامه‌نگار" قابل اعتماد است و صحت دارد؟

بستگی به مستندات آن گزارش دارد. مثلا فیلم، عکس یا فایل صوتی، طبعا کمی بیشتر از ادعاهای شخصی "شهروند- روزنامه‌نگار" قابل اعتماد است. اگر یک مکانیسم آزاد وجود داشته باشد، می‌توان صحت و سقم این گزارش‌ها را از منابع رسمی و قابل اعتماد پرسید. اما در غیاب این مکانیسم آزاد، تنها راه کنترل فنی و دقیق است تا روشن شود که تصاویر آرشیوی، کهنه، مونتاژ شده و احتمالا متعلق به محل و واقعه دیگری نباشند. این روش را، مثلا شبکه یک تلویزیون آلمان، اعمال می‌کند، یعنی یک گروه کارشناسی را موظف کرده که تصاویر دریافتی از ایران را با استانداردهای فنی کنترل کنند تا گستردگی منابع اطلاعاتی سبب پخش اطلاعات نادرست نشود. سی سال پیش، ما به عنوان روزنامه نگار حرفه‌ای با کمبود منابع اطلاعاتی درگیر بودیم، مشکل امروز اما کثرت منابعی است که همیشه می‌توان درباره اصالت آن‌ها تردید کرد. پس یک مکانیسم کنترل فنی دقیق و کارشناسانه، برای هر رسانه‌ای لازم است.

شما در سال‌های آستانه انقلاب عضو تحریریه روزنامه کیهان بودید. در مقایسه با امروز، در آن زمان حکومت ‌وقت برای سانسور خبرها چه امکاناتی داشت؟

آنها برای این کار به امکانات زیادی نیاز نداشتند. یک بخشنامه رسمی و محرمانه و یا یک تلفن آنها به سردبیر کافی بود که او به مسئولان بخش‌ها منع انتشار یک خبر را ابلاغ کند. مسئولان بخش‌ها، حتی اگر مخالف بودند، نمی‌توانستند کاری کنند. این سیستم فقط در آستانه انقلاب و در دوران کوتاه نخست وزیری دکتر بختیار شکست.

اگر وقایعی مثل آنچه که امروز در ایران اتفاق می‌افتد، در آن زمان در نقاطی دور روی می‌داد، چگونه این حوادث پوشش خبری داده می‌شد؟

تنها وسیله ما، در حالت معمولی، گزارش‌های کتبی‌یی بود که خبرنگاران سراسر کشور برایمان می‌فرستادند. در موارد استثنایی از تلفن استفاده می کردیم. یعنی تنها منبع اطلاعات ما خبرنگاران حرفه‌ای بودند. در مورد کسب اطلاعات از خارج هم، فقط به تله‌فکس‌های خبرگزاری‌ها متکی بودیم. در تحریریه یک دستگاه تله‌فکس بود که دائما روشن بود و خبرها را می‌گرفت. یک عضو سرویس خارجه آنها را ساعت به ساعت کنترل می‌کرد و اگر خبر مهمی بود ترجمه می‌کرد و در اختیار تحریریه می‌گذاشت.

تا چه حد خبرهایی که خبرنگاران از شهرهای دور ارسال می‌کردند، قابل اعتماد بودند؟

به صحت خبرها تقریبا می‌شد اطمینان کامل کرد، اما به دقت خبرنگاران و توانایی آنان برای درک مسائل خیلی مهم، نه. چون که اکثریت آنها آموزش روزنامه‌نگاری ندیده بودند. به همین دلیل، در مواردی ما مجبور می‌شدیم برای تکمیل یک خبر، بارها با خبرنگاری که آن را فرستاده بود تماس تلفنی بگیریم.

نکته‌ی مهمی که همواره مطرح می‌شود، این است که در شرایط استثنائی و پرتحول، سرعت مهم‌تر است یا دقت؟

در روزنامه‌نگاری سرعت و دقت همزاد یکدیگرند، اما اگر قرار باشد یکی از آنها قربانی شوند، باید سرعت قربانی می‌شد. بدترین ضربه به کار حرفه‌ای یک روزنامه‌نگار این است که خبری را شتابزده منتشر کند و بعد مجبور به تکذیب آن شود. اما بعضی وقت‌ها، شتاب کار این ضربه را به ما می‌زد.

در این سی سال که از انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، وضعیت گزارش‌دهی و اعمال سانسور را چگونه می‌بینید؟

تغییر نجومی است. انقلاب انفورماتیک اکنون دیگر هر شهروندی را به یک روزنامه‌نگار تبدیل کرده است. در جریان تحولات اخیر ایران، شاهد این امر هستیم. حکومت ایران همه خبرنگاران خارجی را در دفاترشان در تهران حبس کرده و به آنها اجازه تهیه گزارش مستقیم از وقایع سیاسی را نمی‌دهد. اما هر ایرانی یک دوربین کوچک دیجیتال و یا یک تلفن همراه داشته باشد، می‌تواند تصاویر حرکت مردمی را از طریق اینترنت به همه جهان مخابره کند. در سال‌های اخیر اصطلاح "شهروند روزنامه‌نگار" کاملا جا افتاده است. یعنی با استفاده از تکنولوژی‌های دیجیتال، هر شهروندی می‌تواند یک روزنامه‌نگار بالقوه باشد.

مصاحبه‌گر: سمیرا نیک‌آیین

تحریریه: بهنام باوندپور

پرش از قسمت در همین زمینه