جنبش زنان از هشتم مارس ۱۳۸۶ تا هشتم مارس ۱۳۸۷ (بخش اول)
۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه![](https://static.dw.com/image/2047044_800.webp)
مرضیه مرتاضی لنگرودی فعال ملی مذهبی زنان، محبوبه عباسقلیزاده عضو گروه میدان زنان و یکی از طراحان کمپین مبارزه با نوبنیادگرایی و منصوره شجاعی از طراحان اولیه کمپین جمعآوری یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز، در میزگردی به بررسی وضعیت جنبش زنان از هشتم مارس سال گذشته تا به امروز پرداختند.
دویچه وله: به نظر شما وضعیت جنبش زنان ازهشت مارس سال ۸۶، تا سال ۸۷ چه تغییراتی کرده است؟
مرضیه مرتاضی لنگرودی:
من فکر میکنم که جنبش زنان از پارسال تا امسال طبعا زیر و بالاهای زیادی را تجربه کرده است. حاکمیت هم امسال سعی میکرد که مانند سالهای پیش مشکلات و مطالبات زنان را ندیده و نشنیده بگیرد و سرکوب کند. اما دو اتفاق خوب افتاد که باعث شد جنبش زنان یک مقداری تکان بخورد و آن ائتلافهایی بود که شکل گرفت و به نظرم توجه زنان به درون جنبش و به خود و به مشکلاتی که در درون خودش پدید آمده بود بیشتر شد. این توجه به درون، جنبش زنان را آماده کرد تا به هدف اصلیاش که توسعه و بالندگی مملکت است بیشتر توجه کند. منظور من از چیزهایی که باعث شد که زنان به درون توجه کنند، ائتلافاتی بود که بر محور مطالباتی مثل حقوق خانواده و این چیزها شکل گرفت.محبوبه عباسقلیزاده:
من هم کم و بیش همین نظر را دارم و معتقدم که اگر بخواهیم تقسیم کنیم که از هشت مارس پارسال تا حالا در داخل خود جنبش چه اتفاقاتی افتاده و بیرون جنبش چه فشارهایی بوده است، میتوانیم بگوییم که کم و بیش فشارهاییخانم شجاعی خواهش میکنم که ضمن پاسخ به پرسش اول من، پاسخ این مسئلهای را هم که خانم عباسقلی به آن اشاره کردهاند به ما بگویند. آیا به نظر شما آن چیزی که خانم عباسقلی از آن به عنوان مشکلات ساختاری درون کمپین یک میلیون امضا نام بردند، تاثیر منفی روی ائتلاف جنبش زنان داشته؟
منصوره شجاعی:
در مورد تغییراتی که جنبش در این یک سال کرده، دوستان کم و بیش اشاره کردند و من هم چیز بیشتری ندارم، مگر این که به هرحال فشار همواره بر جنبشهای اجتماعی و به ویژه جنبش زنان در این یکسال اخیر خیلی زیاد بوده است. اما با توجه به هویت جنبش که هویت حقوقی و مدنی است، در این فشار توانست اعتلا و ارتقاء خودش را کماکان ادامه بدهد و این فشار موجب نشد که این جنبش ازهم بپاشد ودر مورد نکتهای که خانم عباسقلیزاده گفت، باید بگویم کمپین یک میلیون امضا هرگز با یک ساختار تعریفشده وارد جنبش زنان نشد. هرچند که خودش به مهمترین وزنهی جنبش تبدیل شد، اما چون هرگز بعنوان سازمان، ساختار و یک تشکل وارد نشده بوده، طبیعتا بعنوان یک حرکت نوپا این مشکلات را میآورده و من نمیتوانم به این صراحت بگویم که ضربه زده یا تاثیر منفی گذاشته است. من میتوانم بگویم که ضرورت کار بیشتر، نگاه حرفهایتر به حرکتهای اجتماعی، به جنبشهای اجتماعی و در واقع ائتلافهای بزرگتر و تحمل یکدیگر را موجب شده است.
از مجموع صحبتهای شما سهنفر این نتیجه را گرفتم که موج بیشتر سرکوبها و دستگیریها، جنبش را از فعالیتاجتماعی بیشتر به سمت فعالیت تئوریک پیش برده، به سمت بازبینی از درون خودش و نقد تئوریک خودش. آیا با نظر من موافقید؟
مرتاضی:
در واقع به طور اصولی نظر شما قابل رد کردن نیست. اما من فکر میکنم که چون مسئلهی زنان مسئلهای اجتماعیست و مطالبات آنها هم که منظر شکلگیری جنبش زنان است مطالباتی عمومیاست، قطعا با دیگر مسایل اجتماعی مثل اقتصاد، امنیت، آزادی، عدالت، دموکراسی، سیاست ارتباط و اصولا یک پیوند ناگسستنی دارد. اما در واقع اشکال آنجا به وجود میآید که جنبش زنان تا قبل از این فکر میکرد که میتواند از طریق تهاجمات تودهای یا استفاده از آرمانها و احساسات آرمانی زنان، مسائل و مطالبات را پیش ببرد. اما به نظر من این اتفاق نمیتوانست بیفتد و هیچ ساختاری هم نداشت، نه در جمع هماندیشی زنان و نه در کمپین یک میلیون امضا، آن طوری که من از دور با آن آشنا هستم، یا کمپینهایی مثل کمپین سنگسار یا منشور زنان، اینهایی که به صورت جریانی عمل کردهاند، تا آنجایی که مطالبات به صورت آرمانی بوده، یک مطالبهی کیفی به شکل آرمانیاش بوده،عباسقلیزاده:
به نکتهی خیلی مهمی اشاره کردید. توجه جنبش زنان امسال به گفتارها و تئوریهایی که براساس آنها میخواست کنشها را سازمان بدهد بیشتر شد. این نشان میدهد که جنبش زنان از حرکتهای واکنشی به حرکتهای فراکنشی علاقمند شده است. به دلیل این که توجه به گفتارسازی که فعلا روی برابریخواهی حقوقی و مبارزه با نوبینادگرایی متمرکز است، به نحوی میخواهد پایه و اساس کنشها را تغییر بدهد. من این را قبول دارم. اما من این را قبول ندارم که فشارها باعث شده که کنشگران از کنش به طرف مطالعه و به طرف تئوریپردازی حرکت بکنند. در مقابل این را قبول دارم که دشوارشدن شرایط از یک طرف و خالص شدن حرکت جنبش از طرف دیگر سبب شده است که خود کنشگران به نیروهای موثر در حرکت زنان تبدیل شوند. دلیل این تحول آن است که مداخلاتی که سازمانهای غیردولتی یا پروژههای کلان دولتی دارند، دیگر در حرکتها و مطالبات زنان به صورت مستقل نقش خودشان را از دست میدهند. خالصترشدن و بلوغ جنبش باعث میشود که در شرایطی به این مرحله برسد که از خود بپرسد من این کنشی را که میخواهم انجام بدهم، براساس چه تئوری و براساس چه گفتاری باید باشد و ما مرتب یک حرکت متوالی میبینیم که بین کنشها و بین تئوریپردازیها در سایتهای مختلف وجود دارد. یعنی این طور نیست که هیچ اتفاقی در فضای بیرونی نیفتد و کنشگران نشسته باشند و فقط به نوشتن روی بیاورند. ما میبینیم که گروههای مختلف زنان به طور خاص، براساس چالشهای مختلف حقوقی که در این دو سه سال داشتند، شروع کردند به ارائه روشهای مختلف و تعریف استراتژیهای مختلف و این استراتژیها معلوم است که باید مبتنی بر تئوریهایی باشد. از این نظر است که من حرف شما را فقط میخواستم تصحیح بکنم که حرکت فراکنشی و فراگیرتر یا ائتلافیتر، همیشه در مقدمهاش بحث تئوریپردازی و بحث گفتارسازی هست. یعنی اگر گروهی بدون گفتار یا تئوریوارد یک حرکت ائتلافی بشود، مسلما در این حرکت ائتلافی، هویت و استراتژی خودش را از دست خواهد داد. بنابراین، این ائتلاف، در زمان و در شرایطی میتواند شکل بگیرد که گروهها به طور متقدم، استراتژیها، دیدگاهها و چارچوب گفتاری خودشان را تعریف کرده باشند. من فکر میکنم چیزی به نام ائتلاف بزرگ جنبش زنان برای مبارزه با لایحهی حمایت از خانواده یا ائتلاف اخیری که برای آزادی عالیه اقدامدوست صورت گرفته است، تمایل جنبش زنان را به یک نوع همکاری و همگرایی نشان میدهد. در عین این که هر گروهی علاقمند است از زاویه و رویکرد خودش به موضوعاتی که منجر به تغییر است نگاه بکند.شجاعی:
شانس و فرصت جنبش این بوده که به تئوریپردازی معطوف شده است و بویژه، این اتفاق در درون کمپین دارد میافتد. جنبش زنان از عمل به تئوری رسیده و یکجور روح عملگرایانه در تمام فعالیتهای آن حاکم بوده است. جنبش زنان در ابتدای امر با شروعکمپین یا کلا با شروع جنبش از سال ۱۳۸۴ به طور مشخص مطالبه محور شد و با استفاده از فرصت انتخاباتی مطالباتش را مطرح کرد. یک سال بعد، در ۲۲ خرداد ۸۵ در قالب کمپین، راهکار جمعآوری امضا و ارائه آن بیانیه، نظمی به این مطالبات داد. اینها همه عمل مستقلی بود که در جنبش زنان صورت گرفت و این هم از زندگی روزمره، از نیازهای مدنی و حقوقی خود زنان به دست آمد. یعنی یک عملی اتفاق میافتد و بعد در ادامهی خودش، ما به یکسری ضرورتها و نیازهای تئوریک میرسیم. حالا وقتی مینشینیم برای تئوریپردازی و بحث، گفتوگو میان طیفهای مختلف مطرح میشود. این خودبهخود به سمت تئوریسازی و جستوجوی فاکتهای تئوریک منجر میشود. من معتقدم که این ارتقاء است. به قول خانم عباسقلیزاده و خانم مرتاضی، به این اختلاف نمیگوییم. این را در واقع یک رویکرد ویژه به گفتار، به نظریه و به اینجور چیزها میبینیم. زمانی که کمپین یک میلیون امضا و جنبش حقوقی زنان به شکل یک پدیدهی حقوقی در مجامع و افکار جهانی مطرح میشود، یکسری ساختارها و رویکردهای جدید را میطلبد. اینجاست که آدم فکر میکند حالا این رویکرد برابری خواهانه در زمینهی حقوقی، یک رویکرد کلی است. وقتی شما با افکار جهانی از یکسو و با مسایل درونی وخواستهای اعضا از سوی دیگر در مواجهه قرار میگیرید، نیاز به تئوری پیدا میکنید و از این به بعد به نظر من جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا به طور مشخص، دارد به سمت جوابگویی میرود. این جوابگویی، دیگر واکنشی نیست. همین طور که دوستان اشاره کردند، یک کنش جدید است که ما چه برنامهای، چه نظریهای و چه چارچوب تئوریکی داشته باشیم برای جوابگویی به عمل اجتماعی که طی این سالها به تجربه سراغش رفتیم، انجامش دادیم و سعی کردیم پایههای قانونی جنبش را محکم کنیم و استدلالهای قانونیاش را از دل قوانین موجود و یا ضعف قوانین دربیاوریم. در واقع این به نظر من یکجور برنامه بوده و امیدوارم که تا هشت مارس سال آینده، اگر فرصتی باشد که بتوانیم دوباره با هم صحبت کنیم، این بار از دل این گفتوگوها، و این اختلافات نظری که پیش رویما بوده، یک نظریهی منسجم را ارائه بدهیم.برای خواندن بخش دوم میزگرد به لینک زیر مراجعه کنید: