«جنبش سبز نماد دگرگونی در فرهنگ جامعه است»
۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبهداریوش همایون در دوران حکومت پهلوی روزنامهی آیندگان را انتشار داد و در دوران دولت جمشید آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی بود. او اینک از رایزنان حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و از فعالان سیاسی مخالف حکومت ایران است. همایون در سفر به آلمان با دویچهوله به گفتوگو نشست به رشته پرسشهایی در بارهی مسائل داخلی و خارجی ایران پاسخ داد.
دویچهوله: آقای همایون، باراک اوباما رسما پایان جنگ عراق را اعلام کرد. حضور امریکا در کشورهای همسایهی ایران، اقیانوس هند و کشورهای حوزه خلیج فارس، یکی از آن دلایلی بود که برخی از تحلیلگران با عزیمت از آن، حملهی نظامی به ایران را امری محتمل و ممکن میدانستند. آیا رفتن سربازان امریکایی از عراق -گرچه هنوز ۵۰هزار تن از آنان برای مدتی در عراق خواهند ماند- از احتمال حملهی نظامی به ایران کاسته است؟ یا از جانب دیگر، آیا خروج نیروهای آمریکایی از عراق منجر به افزایش نقش جمهوری اسلامی ایران در عراق نخواهد شد؟
داریوش همایون: دومی که حتماً. برای اینکه یک وسیلهی دفاع جمهوری اسلامی، حملاتی است که در عراق و افغانستان به امریکاییها خواهد شد و میشود. ولی تخلیهی عراق از سربازان امریکایی، معنا ندارد. همانطور که گفتید، سربازان امریکایی هنوز به تعداد خیلی زیادی در عراق هستند. عمده آن است که امریکا هرموقع بخواهد، میتواند از عراق استفاده کند. ولی البته احتیاجی به آن ندارد.
به نظر من، اتفاقاً این تحول برای ایران خیلی خطیر است. اخطاری در این تحول هست و آن اینکه دست امریکا برای عملیات بر ضد جمهوری اسلامی آزادتر شده است.
تا پیش از قطعنامهی ۱۹۲۹ تحریمهایی که از جانب سازمان ملل متحد علیه جمهوری اسلامی اعمال شده بود، تأثیرات لازمه را در پی نداشت و جمهوری اسلامی عملاً در ارتباط با مناقشهی هستهای سازش نکرد و با کشورهای غربی به توافق نرسید. حال صحبت بر سر آن است که تحریمها در قطعنامهی ۱۹۲۹ تشدید شدهاند و علاوه بر آن، کشورهای اروپایی، امریکا و حتی ژاپن، سوای این قطعنامه، تحریمهای جدیدتر و گستردهتری علیه ایران اعمال میکنند. فکر میکنید، دور جدید تحریمها بتواند ایران را وادار به کوتاه آمدن از مواضع اعلام شدهی خود بکند؟
این تحریمها نه تنها بسیار گستردهتر و شدیدتر است، بلکه هدف عمدهی این تحریمها سپاه و منافع اقتصادی سپاه است. چون سپاه طی این مدت کنترل حدود ۸۰ درصد اقتصاد ایران را در دست گرفته، این تحریمها مستقیماً به جیب فرماندهان سپاه مربوط میشود و در نتیجه تأثیر آن را دوچندان میکند. من تصور میکنم که بر اثر این تحریمها، بخت رسیدن به نوعی توافق بیشتر شده است.
در همین رابطه، این پرسش مطرح میشود که آیا افزایش فشارهای بینالمللی، با توجه به درگیریها و تعارضی که در درون خود کشور، بین جنبش اعتراضی و حکومت وجود دارد، تقویت جنبش اعتراضی و مدنی در ایران را بهدنبال خواهد داشت؟ یا اینکه ممکن است این امکان را به حکومت بدهد که در آینده، سرکوب را راحتتر توجیه کند؟
این فشارها، مسلماً مردم را دلگرمتر میکند. برای اینکه یک پشتیبانی بینالمللی، نه از آنها، ولی بر ضد جمهوری اسلامی است.
علاوه بر این، دست و بال حکومت بر اثر این تحریمها خیلی خیلی تنگتر شده است و تنگتر هم خواهد شد. چرا که درآمدهایشان کمتر میشود و هزینههایشان فوقالعاده بالاتر خواهد رفت. چنانکه هماکنون نیز مجبور هستند، بنزین را ۲۵درصد گرانتر بخرند.
این است که همهی اینها به سود جنبش سبز است و به همین دلیل، فشار مضاعفی بر جمهوری اسلامی وارد میشود که موضوع اتمی را به شکلی فیصله بدهند که به کارشان سر و صورتی ببخشند.
آقای همایون، آیا طی ۱۴-۱۵ ماه گذشته، هرگز مچبند سبز به دستتان زدهاید؟
خیر؛ من زیاد اهل سمبلها نیستم. عمق قضیه بیشتر برایام مهم است. ولی طی ۱۴-۱۵ ماه گذشته، من دستکم ۱۰۰ مطلب در اینباره نوشتهام و یا گفتهام.
ممکن است موضع خودتان در ارتباط با جنبش سبز را یک بار دیگر برای شنوندگان و خوانندگان ما در ایران توضیح بدهید؟ علیرغم اینکه بارها در اینباره صحبت کردهاید و در اینترنت منتشر شده است، اگر بخواهید خلاصه بگویید، جنبش سبز را چگونه میبینید؟
شب گذشته من در جمعی در همینباره سخنرانی داشتم و یکی از معترضین به من، گفت که من بیش از حد سبز شدهام. راست میگوید؛ من بسیار به جنبش سبز اعتقاد دارم و امیدوارم.
برای اینکه من از آغاز فکر میکردم که مشکل اصلی ما، مشکل سیاسی نیست. بلکه مشکل فرهنگ سیاسی و فرهنگ و ذهن مردم است و امیدوار بودم که در زندگی خودم، دگرگونی ذهن ایرانی را ببینم. ناگهان -البته سابقهاش طولانی است، ولی بروز آن ناگهانی بود- در جنبش سبز، در جلوی چشم من، این رویداد اتفاق افتاده است.
تئوری مشهوری به نام تئوری «نقطهی جابهجایی» (Tipping point) وجود دارد که بر مبنای آن، همانطور که یک ویروس گسترش پیدا میکند و در یک لحظه تعدادش آنقدر زیاد میشود که واگیردار و همهگیر میشود، مسائل اجتماعی، فکری، سلیقه و سبک نیز در یک جامعه، به یک نقطهی جابهجایی میرسند.
این نقطهی جابهجایی در جامعهی ما، درست در جنبش سبز روی داد و از اینجا، ما میتوانیم آیندهی ایران را تقریباً بهروشنی پیشبینی کنیم. آیندهی ایران در میان کشورهای پیشرفتهی جهان است. ما بهطورقطع از دنیای اسلامی، از جهان سوم و از جهان خاورمیانه بیرون آمدهایم.
گفتید که هرگز مچبند سبز نداشتهاید. فرض را بر این بگذاریم که شما هم مچبند سبز را دستتان میکردید. چه حادثهای باید اتفاق میافتاد که شما این مچبند سبز را از دستتان بیرون بیاورید؟ یعنی رهبران جنبش سبز چه کاری را باید انجام میدادند یا نمیدادند که شما از ادامه پشتیبانی خودتان از جنبش سبز چشم پوشی میکردید؟
البته بهجای مچبند، من گاهگاهی کراوات سبز بستهام. چون به لباسام میخورد. ولی آن بحث دیگری است. اگر جنبش سبز این گفتمان لیبرال- دمکراسی را که مشخصهی اصلی آن است، از دست بدهد و اگر دوباره آلودهی تفکرهای ملی- مذهبی و گرایشهای مذهبی بشود، اگر به دست گرایشهای افراطی قومی ملتسازان بیفتد، اگر تکهتکه بشود، اگر یکی موج سبز بشود و دیگری حرکت سبز، امید من بر باد خواهد رفت. ولی تاکنون، خوشبختانه، این اتفاقات نیفتاده است.
به عنوان آخرین پرسش، هرچند میدانم سؤال سختی است و حتماًّ بارها هم از شما سؤال شده است -اگر از خود من هم بپرسند، نمیتوانم پاسخ بدهم- ولی من این جسارت را میکنم و این سؤال را از شما میپرسم. میدانیم که پیشگویی کار بسیار سختی است، ولی اگر بخواهید پیشبینیای نسبت به آیندهی جنبش سبز، جنبش اعتراضی کنونی و وضعیت سیاسی ایران داشته باشید، آن پیشبینی کدام است؟
من تصور میکنم که این دههی میلادی، دههی پایانی جمهوری اسلامی، به صورتی است که میشناختیم و میشناسیم. این چشماندازی کلی است. ولی پیشبینی اینکه در شش ماه یا یک سال آینده چه روی خواهد داد، حقیقتاً مشکل است. گاهی شرایطی پیش میآید که پیشبینی ۱۰ سال بعد، خیلی آسانتر از یک ماه بعد است.
مصاحبهگر: جمشید فاروقی
تحریریه: فرید وحیدی