جنبش ۱۹۶۸ و بازتاب آن در سینما
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه
نیمه دوم دهه ۱۹۶۰ میلادی عرصه حرکتهای اعتراضی متنوعی بود که در جهان غرب، از آمریکا تا اروپا گسترش یافت. سمت و سوی همه این حرکتها در جهت اعتراض به مناسبات حاکم بر جامعه سرمایه داری مدرن بود، هر چند در هر کشوری با نمودی متفاوت جلوه گر شد، از تظاهرات آرام روشنفکری تا خیزشهای خشونت آمیز تودهای.
درباره انبوه حرکاتی که زیر عنوان کلی جنبش ۱۹۶۸ معروف شده است گفتهاند که این جنبش در عرصه سیاست شکست خورد و به اهداف خود نرسید، زیرا نتوانست نظام اجتماعی را متحول کند، اما جنبش در عرصه فرهنگ و جامعه پیروز شد، زیرا موفق شد اخلاق و فرهنگ جامعه را از ریشه تکان دهد و مناسبات فردی و اجتماعی را دگرگون کند.
جنبش که از میان دانشجویان چپ گرا شروع شده بود، با پشتیبانی گسترده روشنفکران و هنرمندان قوام گرفت. جنبش از آغاز با داعیه فرهنگی مدرن تر، بازتر و غنی تر به میدان آمد و سپس در تداوم خود موفق شد الگوها و بدیلهای زندهای در برابر ارزشهای کهنه و سنتی قرار دهد.
جوهر اصلی جنبش ۶۸ که به روشنی در تمام نمودهای رنگارنگ آن آشکار است، مخالفت با مناسبات مبتنی بر سلطه و اقتدار است. مخالفت بنیادین با هر نوع رابطه سلطه گرانه در تمام جلوههای آن و در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی.
نفس اعتراض به ارزشهای قدیمی مبتنی بر نابرابریهای جنسی، نژادی و طبقاتی، و ضرورت بازنگری در آنها، به مثابه خرده فرهنگی نیرومند نخست در میان جوانان و سپس در تمام جامعه قوام گرفت و در تمام رشتههای هنری ریشه دواند.
هوای تازه در سینما
جنبش سیاهان، جنبش حقوق مدنی و به ویژه جنبش صلح که در مخالفت با جنگ ویتنام شکل گرفت، جامعه آمریکا را در التهابی مداوم فرو برده بود و لاجرم بر کار برخی از سینماگران آمریکایی تاثیر گذاشت.
اثرات این جنبش در چند فیلم که در فاصله سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ تهیه شد، آشکار است. فیلم Easy Rider ساخته دنیس هاپر محصول ۱۹۶۹ اثری نمونه وار از تأثیر گرایشهای تازه در میان جامعه روشنفکری آمریکاست. فیلم واکنش بیرحمانه و خشن آمریکای سنتی را در برابر رویاها و امیال جوانان نشان میدهد. فیلم مجموعهای از انگارهها، الگوها و نمادهای طغیان جوانان را عرضه میکند و با بهره گیری از موسیقی راک، روحیه اعتراض آمیز زمان را به خوبی بازتاب میدهد.
فیلم «فارغ التحصیل» ساخته جان شلزینگر با بازی داستین هافمن، مشحون از ایدههای اعتراضی جنبش ۶۸ است. فیلم در قالب یک داستان عشقی، ارزشهای اخلاقی مسلط را با نگاهی انقلابی هجو میکند. فیلم نشان میدهد اخلاقیات مسلط که از "کانون مقدس خانواده" زندانی برای به بند کشیدن عواطف جوانان ساخته است، خود تا چه حد به ریاکاری و سالوس آلوده است.
«قلهی زابریسکی» فیلمی است که میکل انجلو آنتونیونی سینماگر نامی ایتالیایی در آمریکا ساخت. فیلم نشان میدهد که نظام سرمایه داری پیشرفته، جامعه مصرفی مدرن را به برهوتی وحشتناک بدل کرده است. فیلم سپس تأکید میکند که تنها جوانان هستند که میتوانند در این سرای وحشت، امید به شکوفایی و رهایی را زنده نگاه دارند.
دیدی متفاوت به پدیده خشونت
به عنوان اصلی کلی میتوان گفت که فیلمهای سینمایی که در اواخر دهه ۱۹۶۰ ساخته شدند در برخورد با خشونت دیدی متفاوت دارند. در این نگاه تازه خشونت نه به عنوان یک شیوه رفتاری، بلکه به مثابه یک ابزار سیاسی مورد تأمل قرار میگیرد.
در سالهای مقارن ۶۸ خشونت در ایالات متحده مقولهای بنیادین بود. آمریکا در خارج جنگ ویتنام را پیش میبرد، که میدانی از تجلی کور و خام و خالص خشونت در مقیاسی کلان بود. در عرصه داخلی نیز اعمال قهر و خشونت به ابتدایی ترین شیوه حل تضادهای سیاسی و اجتماعی بدل شده بود. سرکوب و ترور و جنایت در خیابانهای ایالات متحده امری روزمره بود.
فیلم «بانی و کلاید» ساخته آرتور پن، در قالب فیلمی گانگستری، نمونهای درخشان از نقد خشونت را به روی پرده میآورد. یک زوج جوان که خشونت را در سطحی محدود و فردی به کار میبرند، با قوه قهریهای روبرو میشوند که ماشین خشونت را در ابعادی هولناک و کلان به راه میاندازد. فیلم مشروعیت کاربرد خشونت را زیر سؤال میبرد و به مقاومت زوج جوان فیلم، خصلتی قهرمانانه میدهد.
سینماگری که در چند فیلم پدیده خشونت را با دیدی تازه کاوید و با نگاهی اخلاقی و حقوقی به آن نگریست، سام پکین پا بود. او در فیلمهایی مانند سگهای پوشالی و این گروه خشن مسئله مشروعیت خشونت را مطرح کرد و از مجوز اخلاقی آن پرسید. در برخورد با خشونت قبل از هر چیز باید پرسید، چرا و در راه چه هدفی؟
خشونت تنها با استناد به این که از لوله تفنگ یا دهانه توپ نظام مسلط یا حاکمیت سیاسی بیرون میآید، قابل توجیه نیست. مهم آنست که بدانیم خشونت با چه معیار و با کدام توجیه اخلاقی به کار برده میشود. با این رویکرد تازه زمامداران و حاکمان هم میتوانند به همان اندازه تبهکاران، گناهکار و مجرم باشند.
شورش ۶۸ در سینمای اروپا
جنبش ۶۸ در سینمای اروپا نمودی بازتر و آشکارتر داشت و به خلق آثاری ماندگار منجر شد. روحیه طغیان در رشتهای از فیلمهای سینمایی قابل مشاهده است.
در بریتانیا برخی از سینماگران نوجوی این کشور مانند جان شلزینگر، کارل رایس، تونی ریچاردسون و لیندسی آندرسون در فیلمهای خود با جنبش همدلی نشان دادند. معروف ترین فیلم این نسل، فیلم «اگر» است با بازی مالکم مک داول که شورش جوانان را در یک آموزشگاه به تصویر میکشد. فیلم نشان میدهد که فشارهای غیرانسانی میتواند واکنشی انفجارآمیز و فاجعه بار به دنبال داشته باشد.
جنبش ۶۸ فیلم شناسی یا تئوری سینمایی را از ریشه دگرگون کرد. به تأثیر از شورش جوانان، که همه چیز را به دایره سیاست کشانده بودند، کتابها و نشریات سینمایی از آن پس به درونمایه و کارکرد سیاسی آثار سینمایی توجهی ویژه نشان دادند. در فرانسه که جنبش تمام سامانه اجتماعی و نظام سیاسی را تکان داد، سینما تحولی ژرف را تجربه کرد.
تعداد بیشماری از فیلمهای کوتاه و بلند، حرفهای و آماتوری، به ثبت و نمایش رویدادهای جنبش ۶۸ پرداختند. جنبش در برابر رشد سینمای سیاسی راههای تازهای قرار داد که در پیشبرد آن عدهای از بهترین سینماگران فرانسه سهیم بودند: ژان لوک گدار، ژان پیر گورن، کریس مارکر، آلن رنه، کلود للوش و ژان روش.
یکی از فعالترین سینماگران در این عرصه ژان لوک گدار بود. گدار که مقارن جنبش ۶۸ فیلم «یک به اضافه یک» را میساخت، اعلام کرد که قصد دارد کار و فعالیت سینمایی خود را یکسره در خدمت انقلاب قرار دهد. او در همان حال به بازبینی در کار سینمایی خود پرداخت و آثار گذشته خود را با نقدی بیرحمانه رد کرد.
گدار به همراه ژان پیر گورن با تأسیس گروه ژیگا ورتوف، روایت سینمایی به سبک سینمای داستانی رایج را تخدیرکننده و انفعالی دانست و به جای آن سینمایی را برگزید که وظیفه آن انتقال آگاهی سیاسی به میان زحمتکشان باشد. سبکهایی مانند سینما وریته و سینه تراکت که هدف آن تبلیغ برای انقلاب بود. فیلمهای «تعطیلات آخر هفته» و «دختر چینی» ساخته گدار فضای ایدئولوژیک جنبش را به ویژه در فرانسه به خوبی بازتاب میدهند.
پس از ۶۸، گدار فیلمهایی ساخت که گسست او را از سینمای داستانی نشان میداد. یکی از برجستهترین دستاوردهای او فیلمی است به نام «همه چیز رو به راه است» با بازی ایو مونتان و جین فوندا نمونهای از سینمای کارگری که میتواند برای گروه گسترده تماشاگران نیز جذاب باشد.
از فیلمهایی که با مه ۶۸ به طور مستقیم و مشخص سروکار دارند میتوان به دو اثر اشاره کرد: «میلو در ماه مه» محصول ۱۹۸۹ ساخته لویی مال. در این فیلم حوادث ماه مه به طور مستقیم به نمایش در نیامده، اما رعد و برق آن توفان تا اعماق روستایی دور در قلب فرانسه شنیده میشود. فیلم سینمایی «رؤیازدهها» ساخته برناردو برتولوچی نیز طغیان نسلی نو را در بستر شورشهای ۶۸ تصویر میکند.
علی امینی نجفی