جنون و ایدئولوژی – ’آموک‘ و ترور انتحاری
۱۳۸۷ بهمن ۸, سهشنبهجمعهی گذشته (۲۳ ژانویه) : در شهر کوچک دندرموند در بلژیک، یک مرد ۲۰ ساله به یک کودکستان حمله برد، دو کودک و یک مربی را کشت و ۱۰ کودک و پنج مربی را زخمی کرد.
سایت شبکهی یک تلویزیون آلمان در مورد ماجرا چنین نوشته است: «بنابر اطلاعات دادستان، کریستیان دو فور (Christian Du Fur)، مرد ۲۰ ساله در پیش از ظهر به کودکستان فابلند (Fabelland) پا نهاد. در آن هنگام در کودکستان، ۱۸ نوباوهی کمتر از ۳ سال و ۶ پرستار حضور داشتند. مرد پس از اینکه در را گشود، از پله بالا رفت و به قصد به سه کودک کارد زد. او، که چهرهی خود را سیاه و سفید رنگ کرده بود، پس از آن به طبقهی دیگر رفت و اقدام جنونآمیز خود را ادامه داد.»
در ادامهی این گزارش چنین آمده است که انگیزهی اقدام روشن نیست و برخلاف خبر برخی رسانههای بلژیکی، قاتل از تیمارستان نگریخته بوده است. مرد، نه مست بوده، نه یک مادهی مخدر مصرف کرده است.
آموک
در اغلب زبانهای اروپایی به این نوع جنایت"آموک" (Amuck / Amok) میگویند که آن را به فارسی از جمله "جنون زدگی" ترجمه کردهاند. فعل Amok laufen / run amok را به عبارتهایی چون "وحشی شدن"، "عنان اختیار از دست دادن"، "افسار گسیختن" و "دیوانگی کردن" برگرداندهاند. خاستگاه واژهی "آموک" کاملا مشخص نیست. نظر عمومی بر این است که از زبان مالایی میآید و از طریق زبان پرتغالی به دیگر زبانها راه یافته است. در مالایی، "آموک" به معنای "خشمگین" و "آسیمهسر" است.
"سازمان جهانی بهداشت" (WHO)، آموک را چنین تعریف کرده است: «یک اقدام ارادی خونریزانه یا به شدت خرابکارانه، که ظاهرا به تحریک خاصی برنمیگردد». در ادامهی تعریف آمده است که پس از جنایتی که این نام بر آن اطلاقشدنی است، به جانی فراموشی یا خستگی شدید دست میدهد و اغلب، خشم فرد متوجه خود وی شده، به آسیب رساندن به خود یا خودکشی منتهی میشود.
رخدادی تکراری
تقریبا هفتهای نیست که از گوشهای از جهان، خبری در موردحادثهای از سنخ آموک نیاید. در همان روزی که خبر فاجعهی بلژیک پخش شد، خبرگزاریها از یک قتل آموکوار در دانشگاه فنی ویرجینیا (آمریکا) گزارش کردند. خبر بریده شدن سر یک دانشجو توسط یکی از همدانشکدهایهایش بازتاب وسیعتری از حد خود حادثه داشت، زیرا تصاویر یک آموک بسیار خونین در همین دانشگاه هنوز در خاطرها مانده است. در آوریل دو سال پیش یک دانشجوی جنونزده ۲۳ تن را به گلوله بست، سپس خودش را کشت.
در آلمان، آموکی که هنوز تصاویرش در ذهنها مانده است، به ۲۶ آوریل ۲۰۰۲ برمیگردد. در این روز جوان ۱۹ ساله، رُبرت اشتاینهویزر (Robert Steinhäuser) در دبیرستان گوتنبرگ در شهر ارفورت به روی حاضران آتش گشود، گلولههایش به دوازده معلم، یک منشی، دو دانشآموز و یک پلیس اصابت کردند و سرانجام به خودش. او خود را هم کشت.
پرسشهای همیشگی
در رسانهها، فاجعههای بزرگ جای بزرگی را به خود اختصاص میدهند. به نظر طبیعی میآید. جزئیات حادثه بازتاب مییابد و بحث در میگیرد در مورد علل آن و اینکه چه باید کرد، تا ماجرا تکرار نشود. ترجیعی همیشگی این است که: چرا چنین چیزی اتفاق افتاده است؟
در روزهای اخیر در آلمان افزون بر فاجعهی بلژیک، نمایش فیلمی در شبکهی یک تلویزیون با عنوان "شما هیچگاه در امان نیستید" به بحث در مورد پدیدهی آموک دامن زده است. موضوع فیلم، داستان محصلی است که به او شک میبرند ممکن است جنونزده شده و در مدرسه جوی خون راه بیندازد.
سایت ep Medien (خدمات رسانهای اوانگلیک) با نظر به این فیلم این پرسشها را مطرح میکند: «آنگاه که یک دانشآموز به سرش میزند و مرتکب آموک میشود، چه چیزی برانگیزانندهی اوست؟ مقصر کیست؟ آموزگارانی که به او نمرهی بد دادهاند؟ همشاگردیهایی که مسخرهاش کردهاند؟ نظام آموزشیای که از او فقط موفقیت میخواهد؟ والدینی که از پس تربیت او برنیامدهاند؟ بازیهای کامپیوتری، که در آنها خشونت تقدیس میشود؟ یا کلاً خود جامعه؟»
پرسش از پی پرسش مطرح میشود. برای آنها پاسخ قانعکنندهای وجود ندارد. روانشناسان فرضیههایی مطرح کردهاند که هر یک جنبههایی از موضوع را توضیح میدهند. نفس موضوع، مثل هر رخدادی که جنایتی بزرگ باشد، همواره عنصری نامفهوم دارد.
آموک و ترور انتحاری
آموکی را که پایانش خودکشی کشتارگر (= کسی که کشتار میکند) باشد، گاه "خودکشی گسترده" میگویند، بر پایهی باور به این موضوع که کشتارگر میخواسته در واقع خود را بکشد، ولی بر آن شده، با خود دیگرانی را هم به کام مرگ اندازد.
آموک انتحاری و ترور انتحاری مشابهتهای چشمگیری با هم دارند. مقالهای در آخرین شمارهی نشریهی آلمانیزبان اینترنتی Sic et Non (لاتین، به معنای "آری یا نه") به این موضوع پرداخته است. عنوان مقالهی این نشریهی حاوی مباحث فلسفی و فرهنگی، «استراتژی مرگبار سوءقصدکنندگان انتحاری» است. نویسندهی مقاله کریسیتان بودر (Christian Buder) نام دارد.
هر عملی را معمولا با توجه به زمینهی آن میفهمیم. بودر معتقد است که آموک و ترور انتحاری به طور مستقیم زمینهی خود را آشکار نمیکنند. بایستی به واکنشی که برمیانگیزانند توجه کرد و از راه تحلیل آن، به نیت کشتارگر پی برد. بودر مینویسد که در هر دو مورد آموک و ترور انتحاری، واکنشی که برانگیخته میشود، برنامهریزی شده است. کشتارگر نقشه میریزد و پیشاپیش به این موضوع آگاهی دارد که جهان پس از عمل او، دیگر آن جهان قبلی نیست.
نقش رسانهها
بودر در این رابطه نقش رسانهها را برجسته میکند. کشتارگر میخواهد کارش بازتاب داشته باشد، جهان را تکان بدهد و روی این موضوع حساب میکند که رسانهها ماجرا را منعکس میکنند. و دردناک اینجاست که هر چه کشتار بزرگتر باشد، بازتاب بیشتری مییابد. رسانهها موضوع را جار میزنند، درست انگار که مطابق نیت صحنهگردان ماجرا یعنی کشتارگر رفتار کردهاند.
آیا چاره در سکوت است؟
بازماندگان حادثه دچار زخمخوردگی شدید روانی میشوند، دچار "تراوما" (trauma). بودر توجه را توجه را به این موضوع جلب میکند که رسانهها مدام حادثه را به یاد میآورند و به نوعی نمک به زخم میپاشند.
ژاک دریدا، فیلسوف فرانسه در مورد ترور، کار رسانهها را شدت بخشیدن به انعکاس نیت تروریستی میدانسته است. کریستیان بودر معتقد است که دنیای رسانهای، پیششرط وجود ترور است. نکتهی مهمی است. میتوان پرسید: آیا بدون رسانه ترور وجود ندارد؟
انگیزهی جلب توجه
کریستیان بودر مینویسد: «عمل، کارکرد یک فریاد را دارد − فریاد کودکی خردسال، که میخواهد توجه دیگران را به خود جلب کند، اما نمیتواند نیاز خود را به بیان درآورد.» به نظر بودر، معنای فریاد در فراخواندن دیگری است، جلب توجه دیگری است، میخواهد دیگری وجود فریادزننده را درک کند، ارج وی را بشناسد.
بودر برپایهی این منطق، میان "آموک" و ترور انتحاری فرق میگذارد: کشتارگر در آموک میخواهد توجه افکار عمومی به خود او جلب شود، در ترور انتحاری به ایدهآلش. بر این قرار آموک از جنونی در "خود" برمیخیزد، ترور انتحاری از جنونی در ایدئولوژی.