جی دی سالینجر، "ناتور دشت" انزوا درگذشت
۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبهخبر مرگ جی دی سالینجر در روز چهارشنبه ۲۷ ژِانویه را نزدیکانش روز پنجشنبه، اعلام و تایید کردند. این خبر میتوانست ماهها از چشم رسانهها دور بماند. مهمترین نویسندهی دههی پنجاه آمریکا و یکی از بزرگترین رمان نویسان نیمهی دوم قرن بیستم نزدیک به نیم قرن در انزوایی خودخواسته به سر برد و زندگی شخصی خود را از چشم دیگران پنهان نگه داشت.
آگاهی اندک از زندگی و رفتار نویسندهای بزرگ
پدر جروم دیوید سالینجر یهودی لهستانیتبار و مادرش اسکاتلندی ـ ایرلندی بود. او اول ژانویه ۱۹۱۹ در نیویورک به دنیا آمد و در منهتن به دبیرستان رفت. سالینجر که ترجیح میداد نام کوچکش فقط "جی دی" نوشته شود در دههی چهل میلادی در ارتش آمریکا خدمت میکرد و مدتی نیز در خلال جنگ دوم جهانی در فرانسه بهسر برد.
سالینجر نه مصاحبه میکرد، نه در محافل ادبی شرکت داشت، نه در مراسم حضور مییافت. کسی به درستی از نظرات ادبی، اجتماعی، و سیاسی او آگاهی دستاول و دقیقی ندارد. معدود عکسهایی که از او منتشر شده اغلب به دوران جوانیاش مربوط میشوند و همانها نیز انگشتشمارند. او حتا پس از انتشار «ناتور دشت» که برایش در مدتی کوتاه شهرتی جهانی به همراه آورد، نه تنها از گوشهگیری دست نکشید که بیشتر به خلوت خود گریخت.
بیشترین اطلاعات در مورد زندگی خصوصی سالینجر برگرفته از دو کتاب است. یکی از این کتابها را دخترش در مورد او نوشته. کتاب دیگر نوشتهی زنی است که در سال ۱۹۷۲، ده ماه معشوقهی سالینجر بوده است.
اطلاعات دست اول در مورد جزییات زندگی او تقریبا به همان اطلاعاتی محدود میشود که مانند سوابق تحصیلی و شغلی، در پروندههای عمومی درج شده است. بخش اعظم زندگینامههایی نیز که در مورد سالینجر منتشر شده بیشتر به کاوش در شجرهنامهی نویسنده و خاطراتی از افرادی است که همکار و همدورهی او بودهاند.
دههی پنجاه میلادی، «دوران سالینجر»
سالینجر کار ادبی را با انتشار تعدادی داستان در مطبوعات آغاز کرد. رمان «ناتور دشت» او نیز ابتدا به صورت داستان دنبالهدار در مجلهای به چاپ رسید. چاپ همین کتاب در ۱۹۵۱ شهرتی عظیم برای سالینجر به همراه آورد.
او دو سال بعد مجموعهی «نه داستان» و در سال ۱۹۶۱ «فرانی و زویی» را منتشر کرد. این نویسندهی آمریکایی، از سال ۱۹۶۵ دیگر اثر تازهای منتشر نکرد. به جز رمان «ناتور دشت» حدود ۳۵ داستان کوتاه بیشتر از او منتشر نشده است. همین آثار معدود، منتقدان و تاریخنگاران ادبیات معاصر آمریکا را واداشته دههی پنجاه میلادی را «دوران سالینجر» بنماند.
در بسیاری از داستانهای سالینجر شخصیتهای خاصی که به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند حضور پیدا میکنند. اغلب این شخصیتها ویژگی مشابهی دارند که ظاهرا از زندگی و خلق و خوی خود نویسنده گرتهبرداری شده است؛ اغلب آرام و منزوی هستند و رفتاری دارند که مطابق پسند و روال معمول زندگی قشر متوسط نیست.
یکی دیگر از جنبه هایی که در بسیاری از شخصیتهای داستانهای سالینجر تکرار میشود، تقابل فهم و دریافت کودکانهی جهان با رویکرد "بزرگسالان" به هستی و زندگی است. سالینجر در ساختن جهان داستانی خود تا حد ممکن حضور نویسنده را کم رنگ میکند تا اتفاقهای ظاهرا ساده، دلهرههای انسان معاصر را به خواننده منتقل کند.
«ناتور دشت»، «انجیل نسل جوان»
«ناتور دشت» مجموعهی ویژگیهای آثار سالینجر را در خود گردآورده است؛ هم به لحاظ زبان، هم از جنبهی شخصیتی که میپردازد، و هم در نوع نگاهی که به دنیای معاصر و روابط حاکم بر آن میاندازد. ناتور دشت را "انجیل نسل جوان" نیز خواندهاند. این کتاب سرگذشت جوان سرکش ۱۶ سالهای است که در خیابانهای نیویورک پرسه میزند، و با نسل پیش از خود ناسازگار است.
ناتور دشت، چنان زبان بیپروایی دارد که در برخی از کشورها انتشار آن را ممنوع کردند. به رغم این نخستین و تنها رمان منتشر شدهی سالینجر کتاب بالینی بسیاری از جوانان آمریکایی و بعدا، بسیاری از جوانان جهان شد.
تاثیر این رمان بر روی نسل جوان چنان عمیق و پایدار بود که گفته میشود «مارک دیوید چپمن» قاتل «جان لنون» این جنایت را در سال ۱۹۸۰ تحت تاثیر این کتاب انجام داده است. ظاهرا او چه در هنگامی که طرح این قتل را میکشید و چه در لحظهی سوء قصد به لنون نسخهای از کتاب «ناتور دشت» را به همراه داشته. او ادعا کرده برای تبلیغ کتاب سالینجر این قتل را مرتکب شده است. گرچه در هیچ کجای این کتاب خواننده به خشونت و جنایت تشویق و تحریک نمیشود.
«ناتور دشت» به عنوان یک متن ادبی در بسیاری از دانشکدهها تدریس میشود و در پایان قرن بیستم به عنوان یکی از برترین رمانهای این قرن شناخته شد.
در انتظار انتشار آثار به جا مانده از سالینجر
آثار جی دی سالینجر خیلی زود به زبانهای دیگر ترجمه شد. در آلمان هاینریش بل همراه همسرش از نخستین مترجمان آثار او بودهاند. در ایران نیز تقریبا تمام کارهای سالینجر، و «ناتور دشت» لااقل دوبار، به فارسی ترجمه و منتشر شده است. نام مجموعهی «نه داستان» در برگردان فارسی از یکی از داستانهای کتاب گرفته شده و به «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» تغییر کرده است.
سالینجر به دنبال شهرت فراوانی که نخستین کتابش برایش به همراه آورد به شهر کوچک کورنیش در نیوهمپشایر کوچ کرد تا هر چه بیشتر از مردم دور بماند. گفته میشود او در نیم قرنی که چیزی منتشر نکرد آثار فراوانی نوشته است. درستی یا نادرستی این حرف مشخص نیست و هنوز کسی نمیداند سرنوشت نوشتههای به جا مانده از سالینجر چه خواهد شد.
بعید نیست پس از مرگ سالینجر آثاری که از او منتشر میشود چند برابر آثاری باشند که با اجازه و در دوران حیاتش منتشر شده؛ برخی از منابع از وجود ۱۵ کتاب در میان دستنوشتههای برجا مانده از نویسنده خبر دادهاند.
بهزاد کشمیریپور
تحریریه: داود خدابخش