حرفشنوی مردم و ارتش از دیکتاتورها
۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه نام "ایان کرشاو" به عنوان تاریخپژوهی صاحبنظر هنگامی که کتاب ۲۰۰۰ صفحهای خود را در بارهی زندگی هیتلر در سالهای آخرین دههی ۹۰ میلادی منتشر ساخت، بر سر زبانها افتاد. این پژوهشگر ۶۸ سالهی بریتانیایی، در کتاب جدید خود با عنوان "پایان؛ ادامهی جنگ تا سقوط" که چندی است به آلمانی نیز ترجمه شده، باز هم در جستجوی ردپای هیتلر است، ولی این بار بر روحیه و فرهنگ و جامعهی آلمانی.
اشاعهی رعب و وحشت
پرسش اصلیای که ایان کرشاو در این راستا در کتاب خود مطرح میکند، پیرامون وضعیت اجتماعی آن دوران آلمان دور میزند: چرا در آلمان، تا آخرین لحظهی جنگ همهچیز بهطور عادی در جریان بود؟: حتی تا ماه آوریل سال ۱۹۴۵، حقوقهای کارمندان دولت مرتب پرداخت میشد؛ ارکستر سنفونی برلین در سالن باشکوه موسیقی این شهر برنامه اجرا میکرد؛ تیم ورزشی FC بایرن ـ مونیخ، با تیمهای کشورهای دیگر مسابقه میداد و اغلب برنده میشد و کارخانههای اسلحهسازی با ظرفیت کامل مشغول تولید سلاحهای مختلف و گلولههای مرگبار بودند. حتی در روند تأمین مواد غذایی و سوخت و سوز و وسایل رفت و آمد مردم، با وجود کمبودهای گذرا و محدود، تغییر چشمگیری به وجود نیامد.
کرشاو در این چارچوب میپرسد، چرا آلمانیها تا پایان جنگ، مثل نوامبر سال ۱۹۱۸ در دوران جنگ جهانی اول، علیه هیتلر و نازیها نشوریدند؟ و پاسخ میدهد: «ترور، رعب و وحشتی که دستگاه ناسیونال سوسیالیسم در دوران حکومت خود بهراه انداخته بود، چنان مرعوبکننده بود که تصور مقاومت و اعتراض را هم ناممکن میساخت.»
این تاریخنگار، سپس به مقایسهی وضعیت اجتماعی آلمان در دو جنگ بینالمللی میپردازد و استدلال میکند: «وضعیت سال ۱۹۱۸ با ۱۹۴۵ در آلمان بهکلی فرق میکرد. تفاوت اصلی این دو دوره در این است که آلمان در سال ۱۹۱۸ حکومتی پارلمانی داشت، احزاب سیاسی آزاد بودند و حتی جنبش صلح، شکل گرفته بود. از آن گذشته در این دوران، گشتاپویی وجود نداشت و سربازان بیگانه به خاک آلمان راه نیافته بودند.» به نظر کرشاو، فشار این عوامل و خوف و ترس حاکم بر جامعهی ناسیونال سوسیالیستی آلمان، کافی بود که "تصور هرگونه مقاومت انقلابی" را حتی تا آخرین هفتههای جنگ از بین ببرد.
"اطاعت کورکورانه"
این تاریخپژوه بریتانیایی در کتاب ۷۰۰ صفحهای خود، همچنین به بررسی روحیهی "فرمانبرداری" در ارتش رایش سوم میپردازد و دلایل "حرفشنوی" ژنرالهای نازی را از "فرمانهای بیرحمانه و بیربط" هیتلر مورد بررسی قرار میدهد. به نظر کرشاو، تأثیر "سنتهای نامیمون نظامیگری پروسی"، از جمله عواملی بوده است که سرانجام در دوران جنگ جهانی دوم به تحکیم رابطهی "خادم و مخدومی" در ارتش نازی منجر شد.
ایان کرشاو همچنین بر این باور است که نازیها در سوء تعبیر مفاهیم قدیمی چون "شرافت و وظیفهی نظامی" با کارایی بیمانندی عمل کردند و در تلقین آن به سربازان هم موفق بودند. این تاریخپژوه، در این رابطه از "ساختاری بودن فرمانبرداری" در آلمان سخن میگوید و در مقایسهی آن با "اطاعت فاشیستی" در ایتالیا مینویسد: «موسولینی در تمام دوران حکومتش، میبایست دیدگاههای ویکتور امانوئل سوم، پادشاه ایتالیا را رعایت کند و نیز در تصمیمگیریهای خود آرای "شورای بزرگ فاشیستی" این کشور را که دیرتر در سال ۱۹۴۳ منحل ساخت، در نظر بگیرد. این به معنای تقسیم قدرت بود. در حالی که هیتلر موظف به حساب پسدادن به هیچ فرد و مرجعی نبود.»
کرشاو در پایان کتاب خود نتیجه میگیرد: «به همین دلیل، از آنجا که هیتلر تصمیم گرفته بود به جنگ تا نابودی ادامه دهد، مردم آلمان نیز ناگزیر بودند، کمابیش بدون مقاومت از او اطاعت کنند.»