خشکسالی، کابوس هزاران سالهی ایران
۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبهبه گفتهی محمد درویش، رویکرد خردمندانه مسئولان میتواند انرژی را تأمین کرده و ایران را تا حد مهمترین کشور صادرکنندهی انرژی در منطقه ارتقاء دهد. چه باران بیاید و چه باران نیاید از انرژی خورشیدی کاسته نمیشود و ایرانیان میتوانند از این سرمایه استفاده کرده و از مواهب آن بهرهمند شوند.
آقای درویش، اخیرا دانشمندان گفتهاند که روند گرمایش زمین سریعتر از حدیست که تاکنون تصور میشد. میزان آسیبپذیری ایران نسبت به این گرمایش شتابگیرنده تا چه حد است؟
با توجه به اینکه ایران در نوار ۳۵ درجهی شمالی عرض جغرافیایی قرار گرفته و حدود ۸۹ و هفتدهم درصد از وسعتش در دستهی سرزمینهای خشک طبقهبندی میشود، معلوم است که کشورهایی نظیر ایران دامنهی آسیبپذیریشان نسبت به تغییرات اقلیمی به مراتب بیشتر هم خواهد بود. به دلیل اینکه دامنهی آسیبپذیری در سرزمینهای خشک بسیار بالا است و اگر تخریبی در این سرزمینها اتفاق بیافتد، شرایط اقلیمی اجازهی برگشت شرایط طبیعی را نمیدهد و ما نظیر این مشکل را در چاد، سومالی و آفریقا دیدهایم که بسیاری از محیطهای آبی در اثر همین فرایند گرم شدن یا جهانگرمایی، شتاب خشکشدنشان افزایش پیدا کرده است.
گفته میشود که میزان بارندگی در ایران در سال ۸۷ یکچهارم ۴۰ سال گذشته بود. این کاهش میزان بارندگی چه پیامدهایی به دنبال دارد؟
بله، میزان بارندگی در سال آبی ۸۷ ـ ۸۶ بسیار کمتر از میانگین چهل سالهی کشور بود و این مسئله تأثیر زیادی بهخصوص روی بخش کشاورزی گذاشت که به هر حال چیزی حدود ۹۰ درصد پتانسیل آبی کشور ما در بخش کشاورزی مورد استفاده قرار میگیرد. حدود ۲ تا سه درصد از بخش شرب و حدود ۷ درصد در بخش صنعت. پس طبیعی است که بخش کشاورزی از کاهش بارندگی بیشترین آسیب را دید. آمارها هم نشان میدهد که تولیدات در بخش کشاورزی تا حدود ۷۰ درصد کاهش پیدا کرد و ما در برخی از محصولات استراتژیک مجبور شدیم دوباره رو به واردات بیاوریم که مشهودترینش واردات حدود ۶ تا ۷ تن گندم بود. خشکسالی ویژگی طبیعی سرزمینی مثل ایران است که در نوار ۳۵ درجه قرار گرفته، ما هستیم که با عدم شناخت از قانونمندی سرزمینهایی که در این نواحی قرار گرفتهاند، سبب میشویم که میزان خسارتهای ناشی از خشکسالی افزایش پیدا کند.
در همین سال یعنی سال ۸۷ گزارشهای زیادی راجع به خشک شدن دریاچهها و تالابهای ایران منتشر شد. آیا عامل اصلی این پدیده، سالهای خشک و کمبارش اخیر بود؟
سه عامل در این مسئله دخالت دارد. یکی کاهش ریزشهای آسمانی است.
عامل دوم فشارهای انسانی مستقیم ناشی از فعالیتهای کشاورزی یا زدن سازههای آبی در بالادست این دریاچهها بودهاست. مثال بارزش دریاچهی ارومیه است. ما در دریاچهی ارومیه امسال شاهد کاهش سطح آب دریاچه در حد ۱۶۰ هزار هکتار بودیم و عمق آب دریاچه حدود ۶ متر کاهش پیدا کرد. به جز یک رودخانه که نامش رودخانهی بارانرود است و حدود ۶ درصد از آب دریاچهی ارومیه را تأمین میکند بقیهی رودخانههای منتهی به دریاچهی ارومیه دارای سد هستند و این سدها یکی از عوامل کاهندهی میزان آبی هستند که وارد دریاچه میشود. بهخصوص وقتی که مشکل خشکسالی هم پیش بیاید حتی آن حقابهی طبیعی رودخانهها هم معمولا داده نمیشود و این شرایط را سختتر میکند.
عامل سوم، عامل جهانگرمایی است. ولی چون ما نمیتوانیم به صورت آکادمیک سهم هر کدام از این عوامل را تعیین کنیم، بعضا با اظهار نظرهای کارشناسی یا تجربی فقط میتوانیم مواجه بشویم. ولی مشخص است که هر سهی این عوامل در بروز پدیدهی خشک شدن تالابها و دریاچههای داخلی ما در سال پیش رو دخالت دارند.
به نظر شما سهم عوامل انسانی در خشک شدن دریاچهها و تالابها زیاد بود؟
بله، به این دلیل که ما در طول چندینهزار سال این تالابها را در کشور داشتیم. یعنی اگر بخواهیم سهم عوامل اقلیمی را زیاد ببینیم این سئوال پیش میآید که این عوامل اقلیمی که همیشه وجود داشتند پس چرا این تالابها و اکوسیستمهای آبی به حیاتشان ادامه دادند؟ آن چیزی که تغییر کرده قدرت سختافزاری و نرمافزاری انسان است که میتواند در محیط خود دخل و تصرفات بیشتری بکند. و این قدرت به صورت آزمندانه و نابخردانه در جهت رفع نیازهای کوتاهمدت جوامع بشری به مصرف میرسد و به نیازهای درازمدت و بحثهای پایداری سرزمین و اصولا توسعهی پایدار کمتر توجه میشود. اگر تالاب کنجان در استان فارس و تالاب طشک و بختگان خشک شدند، مهمترین دلیلش زدن سه سد سیوند، درودزند و ملاصدرا بر رودخانههای کوه سیوند بود که منبع تغذیهی این رودخانهها بودند. یا تالابهای سهگانهی هامون که خشک شدند، نمیشود سد کجکی را در افغانستان را نادیده گرفت، هر چند که ما بحث خشکسالی را هم داشتیم، کاهش دبی (debi) هیرمند را هم داشتیم. آن چیزی که مسلم است این است که با رونق کشاورزی و بهخصوص کشت خشخاش و استفادهی بیرویه از تلمبهها در هیرمند میزان آب وارد شده به هامونها به شدت کاهش پیدا کرد.
به سدسازی اشاره کردید. برخی از کارشناسان معتقدند که «توهم است اگر فکر کنیم با ساختن سد میتوانیم، منابع آبی را توسعه بدهیم». در حالیکه سدسازی یکی از طرحهایی است که معمولا در کشورهای در حال توسعه برای مقابله با کمآبی دیده میشود. نظر شما در این باره چیست؟
سدسازی یک گزینه است که نباید به صورت مطلق آن را رد کنیم. یعنی در برخی مناطق با لحاظ اصول آمایش سرزمین میشود سدسازی را هم توصیه کرد. منتهی آن چیزی که در کشور ما و برخی از کشورهای در حال توسعه اتفاق افتاده، رویکرد غلوآمیز به توانمندیهای سدسازی است که بیشترش جنبههای تبلیغاتی دارد. به هر حال سالها است که ساختن یک سد نماد قدرت سازندگی یک دولت محسوب میشود. ولی ما باید سد را به عنوان آخرین گزینه برای مدیریت آب در سرزمین خودمان در نظر بگیریم و نه به عنوان اولین گزینه. در کشور مثالهای زیادی وجود دارد که هزینههای زیاد صرف شده، مثل سد پانزده خرداد که در نزدیکی قم احداث شد در سال ۱۳۷۵ به بهرهبرداری رسید. ولی عکسهای ماهوارهای نشان میدهد که در فاصلهی ۱۷ سال حدود ۸۵ درصد پوشش گیاهی دشت مسیله که در پاییندست سد قم قرار گرفته و قمرود به آن دشت میریخت، از بین رفت. مضافا به اینکه به دلیل جانمایی غلط سد، آب شربی هم برای مردم قم تأمین نشد. در حقیقت مشکلی که در کشور ما وجود دارد این است که جانمایی سدها بیشتر از آنکه از اصول علمی تبعیت کند، خواهشهای اجتماعی ـ سیاسی منطقه را تأمین کرده و بسته به فشارهای سیاسی که فلان نمایندهی مجلس یا فلان استاندار وارد میآورده، وزارت نیرو هم ناچار شده که در جاهایی که اصولا قابلیت زدن سد نبوده، سد احداث کند و این مشکلاتی که الان شاهد آن هستیم به وجود بیاید.
پیامد خشکشدن تالابها و دریاچهها و به طور کلی خشکسالی چیست و آیا مردم از این پیامدها به اندازهی کافی اطلاع دارند؟
مهمترین پیامد خشکشدن تالابها این است که وقتی تالابها از بین میروند، تبدیل میشوند به کانونهای تولید رسوب. این رسوب هم رسوبات شنی هست و هم نمک. مثل اتفاقی که در دریاچهی آرال افتاد و اتحاد جماهیر شوروی آن موقع به بهانهی توسعهی کشتزارهای پنبهی خودش مسیر رودخانهی ولگا را تغییر داد. آرال خشک شد و نمکی که از سطح آرال بلند شد، همهی آن ۴۰۰ هزار هکتار پنبهزار را از بین برد. عین این اتفاق در حورالعظیم در همسایگی خوزستان افتاده که در عراق در اثر حفر کانالی به نام «کانال صدام» در زمان حکومت صدامحسین منجر شد به اینکه ما نیممیلیون از اراضی تالابی خودمان را از دست بدهیم. اراضی حورالهویزه و حورالعظیم، به شدت کاهش پیدا کنند و عملا خود حورالعظیم تبدیل شود به یکی از کانونهای فرسایش بادی و تولید رسوب در منطقه. یک دلیلی که امسال ما با افزایش رودهای غبارآلود در مناطق جنوب غربی کشورمان مواجه هستیم اضافه شدن این کانون جدید تولید فرسایش بادی به منطقه بوده که ناشی از فشارهای نابخردانه و مدیریت آزمندانهی انسانی بوده. بختگان هم همین مشکل را ایجاد کرده. بختگان وقتی خشک شد، تلی از نمک به جای گذاشت که باعث شد با وزش اندکنسیمی اراضی کشاورزی اطرافش را که بالای ۶ هزار هکتار وسعت دارد را به شدت متأثر کند و از حیز انتفاع خارج سازد.
علاوه بر این ما با از دست دادن تالابها بسیاری از جانوارن و گیاهانی که حیاتشان وابسته به تالابها بوده را هم از دست میدهیم. بهخصوص بسیاری از پرندگانی که کنارآبزی هستند یا پرندگان مهاجری که در برخی از فصول مشخص سال از این تالابها استفاده میکنند و ما هم سال گذشته و هم امسال فلامینگوها و درناهای بسیار زیادی را از دست دادیم. امسال خشک شدن تالاب پریشان باعث مرگ هزاران لاکپشت در منطقه شده و این تنوع زیستی و گیاهی مثل کتابهای خطی و یگانهای میمانند که اگر از دست برود در حقیقت ذخیرهی ژنتیکی کل کرهی زمین است که ضرر میکند. علاوه بر این تالابها در حکم تصفیهکنندهی طبیعی آب و خاک هستند و مثل فیلتر عمل میکنند که وقتی این تصفیهکننده قدرت زیستپالایی خود را از دست بدهد باز بر میزان آلایندگی منابع آبی و خاکی افزوده میشود. تالابها از عوامل تعدیلکنندهی اقلیمیهستند که وقتی که از بین بروند مشخص است که ظرفیت گرمایی ویژهی منطقهی مورد نظر کاهش پیدا میکند و اختلاف دمای شب و روز بسیار افزایش مییابد.
با توجه به بارندگی کم در ایران و افزایش گرمایش جهانی چه روشی را باید در کشور پیش گرفت تا بهترین نتیجه حاصل شود؟
این سئوال خیلی خوبی است. ما باید واقعیتهای اقلیمی خودمان را بپذیریم و بر اساس این واقعیتها و شرایط طبیعی خودمان چیدمان توسعهی خودمان را از نو بازمهندسی کنیم. مهمترین حرفی که واقعیتهای اقلیمی ما میزند این است که کشور ما متأثر از پدیدهی خشکسالی است. حتی ما در سخن پادشاهانمان از چندین هزار سال پیش داریم که میگفتند، خداواندا این کشور را از دروغ، خشکسالی و دشمن در امان بدار. یعنی خشکسالی کابوسی است که چندینهزار است که مردم ایران با آن درگیرند. این یک واقعیت اجتنابناپذیر است که در کشور ما وجود دارد. پس ما باید برویم به سمت اینکه وابستگی معیشتی به سرزمین را در کشور خودمان کاهش بدهیم . ما باید این واقعیت را بپذیریم که باید به سهم خدمات و صنعت در تولید ناخالص ملی اضافه کنیم و از سهم کشاورزی در این کشور و با این سیستمهای ناکارآمد و بدوی که وجود دارد که هنوز اغلب آبیاریهای ما به صورت غرقابی است، بکاهیم.
آمارها نشان میدهند که راندمان آبیاری ما در بخش کشاورزی در حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد است. یعنی در کشوری که تا این حد بحران آب دارد، ۶۵ درصد آبی را که با این هزینههای گزاف به سطح منطقه میرسانیم عملا به مصرف تولید مادهی غذایی نمیرسد. بنا بر آمارها، ما به ازای هر متر مکعب آب مصرفی حدود ۷۰۰ گرم مادهی خشک میتوانیم تولید کنیم. در صورتی که رقم میانگین این چیزی حدود یک و ششدهم کیلوگرم است. و در کشورهای توسعهیافته به ازای هر متر مکعب آب بین ۳ تا ۴ کیلوگرم مادهی غذایی تولید میشود. وقتی که ما هنوز نتوانستیم از نظر نرمافزاری بخش کشاورزی را تجهیز کنیم و تولید در واحد سطح را افزایش دهیم بهتر است رویکردمان به این سمت باشد که آن جنبهها و مزیتهایی را در کشور خودمان سرمایهگذاری کنیم که واقعا مزیتهای بالقوهای است. مثل اکوتوریسم که کشور ما به هر حال جزو ۱۰ کشوری است که از نظر جاذبههای طبیعی سرآمد هست. مثل استفاده از انرژیهای خورشیدی و بادی. در آلمان بیشترین میزان دریافت انرژی خورشیدی حدود ۱۱۰۰ کیلووات بر متر مربع در ساعت است. در صورتی که کمترین میزان دریافت انرژی خورشیدی در ایران در شمال کشور ۱۵۰۰ کیلووات بر متر مربع در ساعت است. در آلمان ۲۵ درصد انرژی از انرژیهای نو تأمین میشود. در صورتی که در ایران عملا هیچ است و ما مناطقی داریم که در هر متر مربع آن میشود، حدود ۲۵۰۰ کیلووات در ساعت در متر مربع انرژی به دست آورد. ما میتوانیم از هر هکتار از بیابانهای خودمان تا ۲ مگاوات برق تولید کنیم. بیابانهایی که ازمهمترین مزیتهایش این است که هیچ متعارضی هم ندارد و ما در کشور خودمان بیش از ۳۲ میلیون هکتار بیابان داریم.
برای شنیدن مصاحبه به لینک زیر مراجعه کنید.
مصاحبهگر، فریبا والیات