یونس عساکره، دستفروش ۳۴ ساله خرمشهری در واکنش به جمع شدن بساط میوهفروشیاش توسط واحد مقابله با سد معبر، خودسوزی کرد. این نخستین خودکشی دستفروشان در اعتراض به رفتار ماموران شهرداری نیست.
تبلیغات
یک شهروند ۳۴ ساله به نام یونس، روز شنبه ۲۳ اسفند با ریختن یک گالن بنزین به روی خود، در برابر شهرداری خرمشهر خودسوزی کرد.
خبرگزاری «هرانا» به نقل از منابع محلی نوشت، این اقدام اعتراضی به وضعیت معیشتی و جمع شدن دکه میوهفروشی عساکره بود: «او تنها نانآور خانوادهاش بوده و تقاضایش برای مجوز کسب از سوی شهرداری خرمشهر بی پاسخ مانده بود.»
کمپین فعالان حقوق بشر در ایران مینویسد که برخورد با دستفروشان بدون مجوز در خرمشهر به دستور فرماندار شهر صادر شده است. عساکره هم اینک در بیمارستان طالقانی در اهواز بستری است و بستگانش حال او را وخیم توصیف میکنند.
سایت «اعتماد» روز یکشنبه ۲۴ اسفند با نقل این خبر نوشت: «یورش ماموران شهرداری آبادان و خرمشهر به دستفروشان، موجب خودسوزی یک کارگر در برابر شهرداری شد که بیتفاوتی مسئولان شهرداری را به همراه داشت.»
عبدالرضا عساکره، برادر این میوهفروش در گفتوگویی تلفنی با فعالان حقوق بشر گفته که با گذشت دو روز از این رویداد، هیچ مسئولی از شهرداری، وضعیت او را پیگیری نکرده و شدت سوختگی به ۹۰درصد رسیده است.
عبدالرضا عساکره گفته است: «خونریزی داخلی قلب و ریهها مشاهده شده اما به دلیل سوختن رگها و عصبها، امکان گرفتن خون برای آزمایش نیست.»
این بینوایان ایرانی اثر ویکتور هوگو نیستند
بیش از ۱۵۰ سال از خلق "بینوایان" شاهکار ویکتورهوگو میگذرد. تا زمانی که فقر وجود داشته باشد، این رمان نیز میلیونها خواننده خواهد داشت. شباهتها و تفاوتهای بینوایان ایرانی با بینوایان ویکتورهوگو در این گزارش تصویری:
عکس: ISNA
ژان والژان
پدر ژانوالژان هرسکار بود و هنگامی که ژانوالژان کوچک بود از درخت افتاد و مرد. مادرش نیز در اثر تب مرد. ژانوالژان را خواهرش که هفت پسر و دختر قد و نیم قد داشت بزرگ کرد. ژان والژان درس نخواند و هرسکار شد و وقتی ۲۵ سالش بود شوهر خواهرش نیز مرد و او سرپرست خواهر و بچههای او شد. او و خواهرش کار میکردند اما مزد کم آنها کفاف زندگیشان را نمیداد. تا این که او در زمستانی سخت کار پیدا نکرد.
عکس: ISNA
یک قرص نان و ۱۹ سال زندان
بچههای خواهر ژان والژان گرسنه بودند. این بود که یک شب شیشه یک مغازه نانوایی را شکست و قرص نانی برداشت و فرار کرد. اما نانوا بیدار شد. او را دید و تعقیب کرد و با دستی خونآلود دستگیر کرد. دادگاه ژان والژان را به پنج سال حبس محکوم کرد. ژان والژان سهبار تلاش کرد تا از زندان بگریزد ولی هربار دستگیر شد. او بالاخره پس از ۱۹ سال تحمل زندان آزاد شد.
عکس: MEHR
بیخانمان
غمگین بود و احساس خفت میکرد. خبر ورود او به شهر پخش شده بود و کسی به او جا و غذا نمیداد. ژان والژان حتی برای گذران شب به زندان شهر هم مراجعه کرد، اما فایدهای نداشت. بالاخره پس از پرسههای زیاد از خستگی روی نیمکتی سنگی دراز کشید.
عکس: Iranvig.ir
"برو در آن خانه را بزن"
پیرزنی که از کلیسا بیرون میآمد پرسید: چرا اینجا خوابیدی؟ ژان والژان مشکلاش را به او گفت. پیرزن به خانه کوچکی اشاره کرد و گفت:« برو در آن خانه را بزن».
عکس: Mehrizonline.ir
دیداری سرنوشتساز
ژان والژان در زد. اسقف گفت "بفرمایید". ژان والژان مثل قحطیزدهها شام خورد. آن شب دو ساعت پس از نیمه شب، ژان والژان با زنگ کلیسا بیدار شد. بعد از یکی ۲ ساعت که با خود کلنجار رفت، بالاخره با احتیاط زیاد بالای سر اسقف رفت و از گنجه بشقابهای نقره را که دویست فرانک میارزید – دوبرابر پولی که در مدت نوزده سال در زندان جمع کرده بود − برداشت و به نمازخانه برگشت و از پنجره فرار کرد.
عکس: ISNA
"من روح شما را خریدم"
قبل از اینکه فرمانده پاسبانها گزارش دزدی را بدهد، اسقف جلو آمد و گفت: "پس چرا یادتان رفت شمعدانیها را ببرید؟" ژانوالژان بهتش زد و پاسبانها که دیدند انگار خود اسقف ظرفهای نقره را به ژانوالژان داده است او را رها کردند و رفتند. سپس اسقف گفت: «یادتان باشد که از این ظروف استفاده کنید و آدم درستکاری شوید. ژانوالژان، برادرم، شما دیگر به بدی تعلق ندارید. من روح شما را خریدم و به خدا هدیه کردم».
عکس: ISNA
فانتین
یک روز تومولیس با فانتین قطع رابطه کرد. فانتین آن روز زار زار گریه کرد چون او همه چیزش را عاشقانه نثار تومولیس کرده بود و از او یک بچه داشت. ده ماه بعد وقتی فانتین دید که دیگر از شدت فقر نمیتواند در پاریس بماند و کسی را هم ندارد تا از او کمک بخواهد دختر کوچکش "کوزت" را برداشت تا به شهرش مونتروی سورمر برگردد و کاری پیدا کند. اما ابتدا باید گناهش را میپوشاند و بچهاش را پنهان میکرد.
عکس: ISNA
کودکی از دست رفته کوزت
تناردیه آدمی بدهکار بود. به همین جهت رفتارش با کوزت عوض شد. لباسهای کهنه بچههایش را تن او کرد و کوزت مثل سگ و گربهها زیر میز غذا میخورد و زن تناردیه دائم کوزت را کتک میزد. از شش صبح تا شب باید کارهای مسافرخانه را میکرد وشب و روز با دستان لاغرش از چشمهای که یک ربع از مسافرخانه دور بود با سطل آب آشامیدنی میآورد.
عکس: Tasnim
فروش اعضای بدن
فانتین ابتدا خجالت میکشید با لباسهایی که به تن داشت به خیابان برود ولی بعد یاد گرفت فکر کند که کسی او را نمیبیند. تناردیه دائم نامه میفرستاد و پول میخواست. یک بار که نوشته بود برای لباس زمستان کوزت پول میخواهد، فانتین به سلمانی رفت و موهایش را فروخت. بار دیگر تناردیه نوشته بود کوزت مریض شده و پول برای خریدن دارو میخواهد. فانتین دو دندان جلویش را نیز به دندانسازی فروخت و پول را فرستاد.
عکس: MEHR
سیستم قضایی
در دادگاه جا نبود اما وقتی عنوانش را گفت او را با احترام به جای مخصوص مقامات در پشت سر قاضی راهنمایی کردند. دادگاه داشت شانماتیو را نه فقط به خاطر سیبدزدی، بلکه به خاطر سرقت مسلحانه در هشت سال پیش از پسرکی به نام پتیژروه و دزدی از خانه اسقف محاکمه میکرد و ممکن بود حتی او را به اعدام محکوم کند. مادلن یا همان ژانوالژان از دادگاه اجازه گرفت و گفت که او ژانوالژان واقعی است.
عکس: ISNA
نیروهای خودسر
روز بعد ژانوالژان همراه با کوزت از خانه فرار کرد ولی ژاور که با چند پلیس خانه را زیر نظر داشت او را تعقیب کرد. ژاور نمیتوانست فوری ژانوالژان را دستگیر کند. چون به خاطر ظاهر غلطانداز ژانوالژان هنوز شک داشت مرد همان ژانوالژان است. به علاوه چون بعضی از دستگیریهای خودسرانه در آن ایام در مجلس و مطبوعات آزاد جنجال به پا کرده بود میترسید که مرد را اشتباهی دستگیر کند.
عکس: MEHR
ماریوس
ماریوس کوچک و خوشگل، نوه دختری آقای "ژیونورمان" بود. ژیونورمان از بورژواهای سلطنت طلب و اصیل قرن نوزدهم بود که از ناپلئون، انقلاب کبیر فرانسه، جمهوری و انقلابیها بیزار بود.
عکس: MEHR
ماریوس و پدری که هرگز ندیده بود
پدر پنجاه ساله ماریوس یعنی سرهنگ سابق ژرژ پون مرسی که پس از بازگشت سلطنت مغبوض و منتظر خدمت شده بود، در شهر ورنون در گوشه عزلت و تنهایی باغبانی میکرد. ماریوس به ورنون رفت تا پدری را که هرگز ندیده بود و احساسی نسبت به او نداشت ببیند. اما هنگامی به خانه پدرش رسید که او مرده بود. پدرش فقط برای او وصیتنامهای نوشته بود که در جنگ واترلو گروهبانی به نام تناردیه جانش را نجات داده.
عکس: Fars
عشق ماریوس و کوزت
ماریوس از آن روز به بعد هر روز لباسهای نویش را میپوشید و برای دیدن کوزت به پارک لوگزامبورگ میرفت. اما ژان والژان کمکم از تغییر سر و وضع او، نگاهههای معنیدارش و اینکه هربار ژان والژان والژان و کوزت میرفتند او نیز پارک را ترک میکرد، متوجه نگاههای خاص ماریوس به کوزت شد.
عکس: ISNA
شورش در پاریس
در سال ۱۸۳۲ پاریس مدتها بود که ملتهب و آماده شورش علیه پادشاه لویی فیلیپ بود. مرگ زنرال لامارک و تشییع جنازه او که هم در میدان نبرد شجاع بود و هم در مجلس وطن پرستی خوش سخن، بهانهای به کارگران و دانشجویان داد تا تشییع جنازه او را بدل به شورش بزرگ شهری کنند. ارتش نیز با حمله به مردم به این شورش دامن زد و به زودی مردم در کوچههای و خیابانهای پاریس با شعار زنده باد جمهوری سنگر درست کردند.
عکس: anonym
نجات ماریوس
سنگر سقوط کرد و تقریبا همه انقلابیها کشته شدند. ژان والژان که مراقب ماریوس بود وقتی دید او زخمی شد و به زمین افتاد، او را به دوش کشید و دنبال راه نجاتی گشت. ناگهان چشمش به دریچه آهنی فاضلاب افتاد و قبل از آمدن نظامیها وارد آن شد و ماریوس خونآلود را از راه فاضلاب از میدان نبرد دور کرد.
عکس: anonym
سرانجام ژاور
ژاور که سالها تلاش کرده بود ژان والژان را بهخاطر گذشتهاش دستگیر کند "انقلابی در وجودش رخ داده بود از آنجا به کنار رودخانه سن رفت. ساعتها با خود کلنجار میرفت اما چون نمیتوانست بین وظیفه فانونی و آزاد گذاشتن ژانوالژان که جانش را نجات داده بود یکی را انتخاب کند بالاخره خود را در سن انداخت و خودکشی کرد".
عکس: FARS
ازدواج ماریوس و کوزت
به زودی مقدمات ازدواج ماریوس و کوزت فراهم شد. ژان والژان نیز به آنها اطلاع داد که کوزت ۵۸۴ هزار فرانک پول دارد و خانواده ماریوس که فکر میکردند او فقیر است تعجب کردند.
عکس: MEHR
مرگ ژان والژان
شبی که ژانوالژان به بستر بیماری افتاد، بالاخره ماریوس بخشی از حقایق در مورد ژان والژان را از تناردیه شنید. او وقتی با کوزت به کنار بسترژان والژان رسید دائم میگفت: "مرا عفو کنید پدرجان، مرا عفو کنید". اما کمی بعد حال ژان والژان رو به وخامت گذاشت. کوزت و ماریوس کریه میکردند. ژانوالژان در حالی که دستانش را به زحمت روی سر آنها گذاشته بود با دنیا وداع گفت.
عکس: ISNA
عکس 191 | 19
بیتفاوتی کارکنان شهرداری
سایت «خوزستان» هم به نقل از عبدالرضا عساکره نوشته است: «من و برادرم چندسال است که در بازار بساطی داریم و تنها امرار معاشمان از این طریق است. یونس سرپرست خانوار و صاحب دو کودک است که باید به معیشت آنان رسیدگی کند. مدتی قبل برای دریافت کانکس به شورای شهرمان درخواست دادیم که اسممان در لیست رد نشد. از سوی دیگر، سه بار متوالی بساط یونس توسط شهرداری از محلی که عملا ایجاد مزاحمت برای کسی نمیکرد، جمع شد. یونس که نمیتوانست جوابگوی شکم زن و بچههایش باشد، حوالی ساعت ۷:۴۵ صبح شنبه به منظور پیگیری اخذ مجوز به شهرداری خرمشهر مراجعه کرد و باز هم با جواب منفی روبرو شد. این او را چنان برآشفت که با رفتن به جایگاه بنزین و تهیه یک بطری یک و نیم لیتری، زمانی که در جواب تهدیدش نسبت به خودسوزی، با بی تفاوتی کارمندان شهرداری مواجه شد، خود را به آتش کشید.»
خودسوزی میوهفروش خرمشهری در اعتراض به رفتار ماموران شهرداری، ۱۳ ماه پس از خودکشی یک جوان دستفروش تهرانی در ایستگاه متروی "گلبرگ" روی میدهد. آن جوان ۲۷ ساله، سفره میفروخت و به روایت شاهدان ماجرا، پس از مصادره سفرههایش توسط ماموران «ابتدا التماس کرد اموالش را پس بدهند و پس از بیاعتنایی آنها خود را جلوی قطار انداخت.»
در آن زمان نیز مسئولان شهرداری، با بیتفاوتی از کنار این موضوع گذشتند و علت اقدام این دستفروش با طرح حاشیههای مختلف، ناروشن ماند.
وبسایت اعتماد در گزارشی به مناسبت خودسوزی یونس عساکره، از قول یک جامعهشناس نوشت که اقدام این شخص درست نبود و وجهه بینالمللی نداشت زیرا خبرگزاریهای بیگانه آن را در بوق و کرنا میکنند و صورت بدی از ایران به نمایش میگذارند.
معاون امنیتی و انتظامی استان خوزستان به خبرگزاری «ایلنا» گفته که دلایل این خودسوزی در دست بررسی است.
خودکشی یک جوان در اعتراض به فقر و اختناق
بنا بر گزارشها یک جوان ایرانی در میدان هفت تیر کوشید خود را از دکل مخابراتی به پائین بیاندازد. این جوان پوششی پارچهای به تن داشت که روی آن نوشته بود: «دروغ، اختناق، فقر». این جوان در نهایت از خودکشی منصرف شد.
عکس: ISNA
به گزارش خبرگزاریهای ایران یک جوان ایرانی سهشنبه ۱۷ تیر، در میدان هفت تیر تهران سعی داشت خود را از دکل مخابراتی به پائین بیاندازد اما بعد از اقدام خود منصرف شد.
عکس: ISNA
به گزارش خبرگزاری "ایسنا" این جوان هنگامی که نیروهای امدادی به از او نزدیک شدند تهدید به پرتاب کردن خود کرده است.
عکس: ISNA
بنا بر تصاویری که از این حادثه منتشر شده این جوان کاور یا پوششی پارچهای به تن داشت که روی آن نوشته شده بود: "دروغ، اختناق، فقر".
عکس: ISNA
بنا بر این گزارش ماموران اورژانس اجتماعی و نیروهای آتشنشانی به همراه تشک نجات در محل حاضر شده و پس از صحبت با جوان، او را از بالای پل عابر پایین آورده و تحویل عوامل نیروی انتظامی حاضر در محل دادند.
عکس: ISNA
سایت "تابناک" دراینباره نوشته: «این حادثه نه فقط موجب بروز انسداد مسیرهای منتهی به میدان هفتم تیر و ترافیک عظیم شد، بلکه کارکنان و کارمندان شرکتهای مشرف به میدان هفتتیر، این حادثه را مانند سایر رهگذران حدود سه ساعت با اشتیاق تمام دنبال می کردند و ظاهرا ادارات مربوطه به حالت نیمه تعطیل درآمده بود.»
عکس: ISNA
بر اساس دادههای پزشکی قانونی آمار خودکشی تنها در ۹ ماه نخست سال ۹۲ نسبت به سال ۹۱ بیش از ۱۴ درصد افزایش یافته است.
عکس: ISNA
هادی معتمدی روانپزشک و عضو هيات علمی دانشگاه علوم بهزيستی و توانبخشی تهران گفته که علت اصلی افزایش نرخ خودکشی در جوانان ایران "سياستهای غلط جمعيتی در گذشته بدون توجه به نيازهای اين قشر" است.
عکس: ISNA
بر اساس آمار اعلامشده از سوی سازمان پزشکی قانونی کشور، استان ايلام همچنان بالاترين ميزان خود کشی در ايران را دارد و پس از آن لرستان، خوزستان، کرمانشاه، گلستان و کهگيلويه و بويراحمد از ديگر استانهايی هستند که بيشترين ميزان خودکشی در آنها رخ داده است.
عکس: ISNA
در این گزارش آمده که نکته جالب توجه در اين آمار، فراوانی خودکشی در بين گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال است که میتواند زنگ خطری برای جامعه ایران باشد.