خیزش زن، زندگی، آزادی؛ روایت سه سال مقاومت و مبارزه
۱۴۰۴ شهریور ۲۳, یکشنبه
"در یک لحظه تمام زندگیم عوض شد. روابطی که با اقوام، فامیل و دوستان داشتم تغییر کرد. حتی برخی به دیدنم نمیآمدند چون میترسیدند رژیم بفهمد و خطری برایشان داشته باشد. از نظر روحی روانی خیلی ضربه دیدم.» اینها گفتەهای فریده صلواتی، یکی از معترضان خیزش زن، زندگی، آزادی است کە در اثر شلیک نیروهای سرکوب بینایی هر دو چشم خود را از دست داد.
اینروایت تنها گوشهای از دردهای عمیق و ماندگار هزاران ایرانی است که سه سال پیش علیه تبعیض جنسیتی، حجاب اجباری و سرکوب سیستماتیک به خیابان آمدند. این قربانیان نه تنها از حضورشان در خیابان پشیمان نیستند، بلکه با تعهد بیشتر به جنبش "زن، زندگی، آزادی" ادامه میدهند و صدایشان را برای عدالت بلند نگه داشتهاند.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
سه سال از مرگ مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله اهل سقز میگذرد. او در عصر روز سهشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ توسط گشت ارشاد به دلیل آنچه مقامات جمهوری اسلامی "بدحجابی" خواندند، بازداشت شد. مهسا در حین بازداشت در اثر ضربات مأموران گشت ارشاد دچار شکستگی جمجمه شد و به بیمارستان کسری منتقل گردید. خبر بازداشت و به کما رفتن او در ۲۳ شهریور در شبکههای اجتماعی، به ویژه اکس (توییتر سابق)، با هشتگ #مهسا_امینی جهانی شد و توجه بینالمللی را جلب کرد. او در ۲۵ شهریور درگذشت و مراسم خاکسپاری او در آرامستان آیچی سقز جرقه بزرگترین و متداومترین اعتراضات سراسری در تاریخ جمهوری اسلامی ایران را زد.
به بهانه سومین سالگرد خیزش زن، زندگی، آزادی، بخش فارسی دویچه وله با محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران؛ عدنان حسنپور، عضو شبکه حقوق بشر کردستان؛ یحیی سرخانی و فریده صلواتی، دو تن از آسیبدیدگان چشمی این خیزش؛ یک فعال زن بازداشتشده در یکی از استانهای شمالی ایران با نام مستعار "روژین"؛ و یکی از آسیبدیدگان جمعه خونین زاهدان با نام مستعار "عمر بلوچ" گفتوگو کرده است.
نقش برجسته جنبش در افشای لایههای پنهان نقض حقوق بشر
جنبش زن، زندگی، آزادی فراتر از یک اعتراض ساده، گفتمانی جامع علیه سرکوب سیستماتیک ایجاد کرد و لایههای کمتر شناختهشده تبعیض در ایران را افشا نمود. عدنان حسنپور این جنبش را نخستین حرکت پس از انقلاب ۵۷ توصیف میکند که توانست یک گفتمان واحد در تمام جغرافیای ایران تولید و مسلط کند.
او میگوید: «این جنبش برای اولین بار پس از انقلاب ۱۹۷۹ توانست یک گفتمان جامع را در همه جغرافیای ایران تولید و مسلط کند، از همین رو بیشتر از تمامی جنبشهای قبلی مورد توجه جهانی قرار گرفت. قاعدتاً موارد نقض حقوق بشر هم بیشتر ثبت و مورد تحلیل قرار گرفت. گستردگی گفتمانی و جغرافیایی بینظیر و تداوم زمانی طولانیمدت دو عامل مهم در افشای لایههای کمتر شناختهشده ستم در ایران بود.»
بیشتر بخوانید: عفو بینالملل: ایران فشار بر فعالان زنان را افزایش داده است
محمود امیری مقدم، این جنبش را یک نقطه عطف میداند: «به نظر من جنبش زن، زندگی، آزادی یک جنبش سراسری بود که مردم از تمامی اقشار در سراسر کشور در آن شرکت کردند و چیزی که شاید برجستهتر از اعتراضات پیشین بود حضور گروههای اتنیکی و زنان بود. این برای اولین بار تمامی کسانی که به عنوان شهروند درجه دو با آنها برخورد میشده، به پا خواستند و حقوق بنیادین خود را مطالبه کردند و این توجه را به این مسئله بیشتر جلب کرد.»
مبارزه آگاهانه برای دموکراسی
یحیی سرخانی، که پیش از خیزش نیز سابقه فعالیت محیطزیستی و مدنی داشت، مرگ مهسا امینی را لحظهای تعیینکننده میداند که او را به خیابان کشاند: «قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی نشان از درندگی و سرکوب شدید نیروهای نظامی و امنیتی علیه زنان ایران بود. دقیقاً لحظه خاصی بود، بیش از چهل سال شاهد سرکوب گسترده و سیستماتیک زنان در ایران و بخصوص در کردستان بودیم. همین کافی بود که با حضور در خیابان به این سیستم سرکوبگر جمهوری اسلامی اعتراض کرد.»
سرخانی تأکید میکند که شرکت او در اعتراضات تصمیمی آگاهانه بود: «برای من و بسیاری از دوستانم که به فلسفه و پارادایم "ژن، ژیان، ئازادی" باور داشتیم، آغاز این خیزش همان زمان موعود بود. من حضور در خیزش را، با توجه به سالها تجربه و سابقه فعالیت، وظیفهای اخلاقی و مدنی میدانستم؛ ادای دینی به جامعهای که برای رهایی از ستم، دیکتاتوری و زنستیزی جمهوری اسلامی به پا خاسته بود. ایمان داشتم که این مبارزه، گامی برای بنا نهادن جامعهای دموکراتیک است.»
فریده صلواتی، یکی دیگر از آسیبدیدگان، مرگ مهسا را جرقه خشم عمومی میداند: «زمانی که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، ژینا (مهسا) امینی را به قتل رساند، مردم این خبر را در فضای مجازی پخش کردند تا همه از جنایت رژیم آگاه شوند. به همین دلیل، من هم مانند بسیاری از مردم دیگر، ناراحت و خشمگین شدم و از این رژیم متنفر گشتم؛ رژیمی که ۴۶ سال است از هر نظر – اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – به مردم آسیب میرساند. این جنایت واقعاً خشم مردم را برانگیخت و آنها را به خیابانها کشاند، زیرا دیگر نمیتوانستند این جنایتها را تحمل کنند.» او میافزاید که به عنوان راننده آژانس، با بوقهای اعتراضی و شرکت روزانه در تظاهرات برای دو ماه، در این جنبش شرکت کرد.
شایعترین انواع نقض حقوق بشر در جریان اعتراضات
گزارشهای سازمانهای حقوق بشری نشان میدهد که سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱ شامل طیف وسیعی از نقض حقوق بود، از کشتار مستقیم تا شکنجه و دستگیریهای گسترده.
محمود امیری مقدم شایعترین موارد را چنین توصیف میکند: «شلیک مستقیم به معترضان و حتی کسانی که از کنار اعتراضات عبور میکردند، منجر به کشته شدن حداقل بیش از ۵۰۰ نفر شد، از جمله دهها زن و کودک. علاوه بر این، شلیک گلولههای ساچمهای به صورت معترضان – که بر اساس گزارشهای جمعآوریشده توسط سازمان حقوق بشر ایران، به نظر میرسد هدفمند و به طور خاص به صورت زنان انجام شده است. دستگیریهای گسترده، شکنجه، تهدید، تهدید خانوادهها، و جلوگیری از خاکسپاری یا برگزاری مراسم، تنها بخشی از موارد نقض حقوق بشر هستند که در اعتراضات ۱۴۰۱ رخ داد.» او به گزارش کمیته حقیقتیاب سازمان ملل اشاره میکند که این اقدامات را جنایت علیه بشریت میداند، مانند کشتار در جمعه خونین زاهدان و کشتار کودکان و زنان در دیگر شهرها.
بیشتر بخوانید: سالگرد مهسا؛ جنبش "زن، زندگی، آزادی" نقطه عطف در تاریخ ایران
عدنان حسنپور نیز بر گزارشهای مستند تأکید دارد: «در گزارشهای مستند ارائهشده از سوی نهادهای حقوق بشری، مثلاً گزارش مشترک و جامع شبکه حقوق بشر کردستان و کمپین حقوق بشر ایران در مورد جنایات حکومت در شهر جوانرود، و نیز گزارشهای کمیته حقیقتیاب سازمان ملل متحد طیف وسیعی از نقض موازین حقوق بشر در جریان این جنبش اتفاق افتاده است. از بازداشت خودسرانه تا کشتار معترضین که در مواردی حتی ذیل "جنایت علیه بشریت" نیز قرار گرفته است. این موارد در گزارشهای پیشگفته با اسناد و شواهد متقن و کامل اثبات شده است.»
از رنج سرکوب تا عزم راسخ برای ادامه مبارزه
یحیی سرخانی جزئیات شخصی آسیب خود را روایت میکند: «از نخستین روزهای اعتراضات در کردستان، تلاش من این بود که از بازداشت در امان بمانم. اما تنها سه روز پس از آغاز اعتراضات دریافتم که شیوهی سرکوب و فشار نیروهای امنیتی متفاوتتر و شدیدتر از همیشه است. در تاریخ ۲۸ شهریور از ناحیهی پا و پشت هدف قرار گرفتم و حدود ۸۰ تا ۱۰۰ ساچمه به بدنم اصابت کرد. این تجربه باعث شد با احتیاط بیشتری در تجمعها حضور یابم، تا اینکه در روز ۵ آبان و پس از مراسم خاکسپاری سمکو مولودی، بار دیگر هدف قرار گرفتم و چندین ساچمه به سر، صورت و چشمم اصابت کرد.»
فریده صلواتی نیز روایت مشابهی دارد: «در ۲۶ آبان ۱۴۰۱ توسط یگان ویژه رژیم جمهوری اسلامی مورد هدف گلولههای ساچمهای به چشمم قرار گرفتم و بینایی هر دو چشمم را از دست دادم. اون لحظهای که به من شلیک کردن، فکر کردم یه بمبی تو سرم ترکید، خیلی درد وحشتناکی بود. من دستمو به سرم گرفتم و همون موقع چشمام تاریک شد و افتادم بیهوش شدم. بیهوش شدم و من تا سه روز همینطور هوش درست حسابی نداشتم و از هوش میرفتم به هوش میاومدم. خیلی درد عجیبی بود. خیلی واقعاً دردناک بود اون لحظه و منو همون موقع یه دکتر اومده بود که بررسی کنه ببینه و من رو تشخیص داده بود که گلولهها چشمم رو گرفته و به همین خاطر من رو به بیمارستان ارجاع داده بودن و اون هم به بیمارستان فارابی تهران ارجاع داد و اونجا پنج تا عمل جراحی انجام دادم که هیچ نتیجهای نگرفتم.»
عمر بلوچ یکی از آسیبدیدگان در زاهدان، جمعه خونین را چنین توصیف میکند: «من در جمعه خونین زاهدان مورد اصابت گلوله جنگی قرار گرفتم. هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. آنها زاهدان را به حمام خون تبدیل کردند و رسماً مردم بلوچ را سلاخی کردند. بوی خون تمامی مسجد مکی را فرا گرفته بود. آنها بدون هیچ رحمی به سوی مردم شلیک میکردند. نه با گلولههای ساچمهای، بلکه با گلولههای جنگی. به پای من گلوله کلاشنیکف اصابت کرد. همان جا افتاده بودم، شک این ماجرا اینقدر زیاد بود، که نه گریه میکردم و نه فریاد میکشیدم، نمیتوانستم باور کنم. چه رژیمی با مردم خود اینکار را میکند؟ مردم سعی میکردند به همدیگر کمک کنند. معلوم نبود چه کسی زنده است و چه کسی جان خود را از دست دادە است. با کمک مردم به خانه یکی از فامیلها منتقل شدم و همانجا و بعد در خانه مداوا شدم. من حتی به دلیل نداشتن شناسنامه ایرانی و البته ترس از بازداشت به بیمارستان هم مراجعه نکردم.»
روژین یکی از زنان بازداشتشده در خیزش، تجربیات بازداشت خود را اینگونه روایت میکند: «من مثل بسیاری دیگر، در خانه بودم که بازداشت شدم. صبح در خانه بودم که ناگهان هفت هشت مأمور ریختند داخل و با خشونت، ایجاد وحشت و کتککاری، مرا بازداشت کردند و بردند. خانه را گشتند و همه چیز را به هم ریختند. بعد هم چیزهایی مثل کتاب، گوشی و لپتاپ را برداشتند و بردند. بازداشت خیلی خشونتآمیز بود و همسایهها حسابی ترسیدند. اتهامها زیاد بودند؛ در لحظه بازداشت یا موقع تفهیم اتهام، از جاسوسی گرفته تا عضویت در گروه، تبانی علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و اتهامهای زیاد دیگری به من تفهیم شد.»
او از فشارهای روانی میگوید: «در دوران بازداشت، ترس و وحشت از شکنجه وجود داشت که با فحاشیهای زیاد همراه بود. با چشمبند بودم و تمام مدت بازجویی در سلول انفرادی سپری میشد. تهدیدهای زیادی میکردند مبنی بر اینکه مرا شکنجه خواهند کرد. همچنین اتهامهای بزرگی به من وارد کرده بودند و تهدید میکردند که به خاطر این اتهامها، حکمهای خیلی شدیدی خواهم گرفت. مدتی را در انفرادی گذراندم و بعد از آن به بند عمومی زندان منتقل شدم».
عمر بلوچ نیز میگوید: «این اتفاق تاثیر بزرگی در زندگی من داشت. من را به مطالعه بیشتر در زمینه حقوق شهروندی واداشت. حالم که بهتر شد، دوباره به جمعههای اعتراضی پیوستم، اما اینبار دیگر ترسی نداشتم. راستش را بخواهید، کماکان منتظر فرصتی هستم که انتقام خدانورها را بگیرم.»
نگاه قربانیان به جنبش پس از سه سال
پس از سه سال، قربانیان خیزش زن، زندگی، آزادی نه تنها پشیمان نیستند، بلکه تعهد خود را تقویت کردهاند و آن را ادامه میدهند.
یحیی سرخانی با نگاهی به عقب میگوید: «شرکت در خیزش را وظیفه اخلاقی میدانستم و پشیمان نیستم. دیدگاهم نسبت به جنبش در طول این سه سال تغییر نکرده؛ دستاوردهایی مانند افزایش آگاهی جامعه و چالش با تبعیض میبینم، اما نگرانی از ادامه سرکوب دارم.»
بیشتر بخوانید: مهسا پیرایی؛ از فروپاشی روانی تا "دمت گرم دختر!"
فریده صلواتی امیدوار به آینده میگوید: «همه ما باید متحد و هماهنگ باشیم تا بتوانیم این رژیم جنایتکار را از پا دربیاوریم و سرنگون کنیم. من فکر میکنم این روز خیلی نزدیک است و امیدوارم که این اتفاق به واقعیت تبدیل شود و ما برای همیشه از دست این رژیم دیکتاتور، مستبد و ظالم خلاص شویم».
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
روژین نیز از تعهد خود میگوید: «برای من اینطور بود که بعد از بازداشت، به جنبش متعهدتر شد،. دیدم که بازجوها چقدر از این جنبش که توسط زنان هدایت میشد، عصبانی بودند و این مسئله چقدر سیستم اطلاعاتی را به هم ریخته بود. این موضوع بیشتر باعث شد که ایمان بیاورم کارمان درست بوده است. حالا با روشهای دیگر تلاش کردم این جنبش را ادامه دهم و همراه مردم باشم. البته، همچنان که جنبش "زن، زندگی، آزادی" ادامه دارد، من هم همراه مردم به این حرکت ادامه خواهم داد.»
جنبش زن، زندگی، آزادی با وجود سرکوب بیرحمانه، به نماد جهانی مقاومت علیه تبعیض جنسیتی و نقض حقوق بشر تبدیل شده و جامعه ایران را دگرگون کرده است. روایتهای این قربانیان نشان میدهد که پس از سه سال، آتش این خیزش خاموش نشده است. آنها نه تنها به جنبش افتخار میکنند، بلکه آنگونه کە خود میگویند با امید به آینده برای برقراری دموکراسی مبارزه را ادامه میدهند.