دانشجوی آلمانی در منطقه زلزلهزده آذربایجان
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه بعد از اعلام وقوع زلزله در ایران هانا بلمان پیامی از موسسه امدادرسانی هیومدیکا دریافت میکند. از او خواسته بودند که در صورت تمایل آمادگی خودش را برای همراهی تیم پزشکی اعلام کند. بدون درنگ جواب مثبت میدهد، تمامی قرار ملاقاتهایش را کنسل میکند و کوله پشتیاش را میبندد. چند روز بعد به همراه تیم از فرانکفورت به مقصد استانبول و پس از آن تبریز پرواز میکند.
او در گفتوگویی با دویچه وله فارسی درباره سفرش به ایران میگوید: «شرایط ورودمان به ایران خوب بود. مشکلی نداشتیم چون همه چیز خیلی خوب هماهنگ شده بود. البته مدارک و همینطور اجازه شروع به کارمان با حساسیت و دقت خاصی بررسی شد که این کاملا قابل درک و طبیعی بود. برخورد مسئولان دولتی هم محترمانه بود.»
ماموریت تیم اعزامی
تیم بعد از ورود به ایران در پایگاه امدادرسانی شهر اهر مستقر میشود. ماموریت اعضای تیم نه تنها ارائه کمکهای اولیه به آسیبدیدگان، بلکه همچنین رسیدگی به وضعیت روحی و روانی آنها بود. به همین خاطر هم سیروس غیاثی، یکی از اعضای سازمان هیومدیکا در ایران، به عنوان راهنما و مترجم تیم را در تمام مدت همراهی میکند.
هانا میگوید: «از نظر برقراری ارتباط هیچ مشکلی نداشتیم. مترجم گروه که به زبانهای فارسی، ترکی و آلمانی مسلط بود همیشه ما را همراهی میکرد. علاوه بر آن خانم دکتری که تا حدودی زبان آلمانی میدانست کنار ما بود.» گروه متشکل از یک پزشک، یک جراح و یک برنامهریز بود که جعبه مخصوصی با امکان کمکرسانی به سیصدهزار نفر را در اختیار داشت.
وضعیت آسیبدیدگان از زبان هانا
هانا میگوید که خرابی زیادی را در شهر اهر ندیده است و بیشترین آسیب را روستاهای اطراف اهر داشتهاند. طوریکه دیگر هیچ سرپناهی باقی نمانده بود. فقط چادرهایی بود که هلال اهمر در آنجا برپا کرده بود و اغلب سه یا چهار خانوار در هر یک از آنها به سر میبردند. وضعیت بهداشتی هم اصلا خوب نبود. اما چیزیکه بسیار جلب توجه میکرد همبستگی و یکپارچکی مردم بود.
او در این مدت به مداوای افراد مختلف پرداختهاست. از سوختگی و عفونت زخم تا شکستگی و ناراحتیهای روحی. اما در کنار همه اینها. هانا و همراهان او وظیفه داشتند وضعیت زندگی و نیازهای غیرپزشکی منطقه را هم گزارش کنند تا برنامهریز گروه بتواند برای کمکهای طولانی و ماندگارترهماهنگیهای لازم را انجام دهد.
حضور فعالان غیر دولتی در منطقه
چند روز بعد از زلزله افراد زیادی در قالب گروههای امدادی و به شکل داوطلبانه به آذربایجان رفتند تا به هموطنان خود کمک کنند. هانا که با این افراد از نزدیک برخورد داشته است، تحت تاثیر حرکت خودجوش آنها قرار گرفته و میگوید: «با گروههایی برخورد کردیم که از تمام نقاط ایران برای کمک آمده بودند. همینطور کمکهای مردمی زیادی به شکل لباس، خوراکی و وسایل اولیه در پارکینگها و انبارها جمع آوری شده بود و از آنجا با کامیون به روستاهای آسیبدیده منتقل و بین مردم تقسیم میشد.»
او همچنین از استقبال گرم مردم و برخورد محترمانه آنها با تیم هیومدیکا احساس خوبی داشته است.
ایران دومین تجربه هانا بلمان
هانا بلمان با یک گروه امدادرسانی در سال ۲۰۱۰ نیز سفری به نیجر در غرب آفریقا داشته است. از نظر او تجربههایش دراین دو سفر کاملا متفاوت از یکدیگرند. در نیجر فقر، گرسنگی و قحطی را به چشم دیده است. اما در ایران تنها کمکهای پزشکی و سروسامان دادن به وضعیت آسیبدیدگان اهمیت داشته است، چرا که در منطقه زلزلهزده خوراک به قدر کافی موجود بود. او میگوید که حتی در روستاهای دوردست که چیز زیادی برای خوردن نبود و از خانهها چیزی جز خرابه باقی نمانده بود، اهالی همان اندک خوراکشان را با آنها تقسیم و یا به چای دعوتشان میکردند.
او تجربههای ناخوشایند خود را در ایران تنها به فاجعه زلزله، مشکلات بعد ازآن و وضعیت آسیبدیدگان محدود میکند و میگوید: "مابقی تجربههایم همگی خوب و به یاد ماندنی بودهاند. به خصوص روحیه تحمل و گذشت ایرانیان که در رفتار آنها با یکدیگر در آن شرایط سخت کاملا به چشم میامد."
در این سفر هانا بیش از هرچیز تحت تاثیر سرنوشت پیرمردی ۸۰ ساله در یک روستایی کوچک قرار گرفت. پیرمرد همسرش را در زلزله از دست داده بود. همه فرزندانش هم سالها پیش از روستا رفته بودند و او حالا تنها مانده بود. هانا با دیدن او و شنیدن حرفهایش اشک ریخت و با او احساس همدردی کرد.