در جستجوی مرگ بهجای زندگی
۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه"همهچیز برای پدرم"؛ طارق، فلسطینی جوانی است که با این شعار زندگی عادی و آرام خود را ترک میگوید و برای نجات "شرف و آبروی" پدرش داوطلب میشود، در عملیاتی انتحاری شرکت کند. فیلم با نمایی آغاز میشود که در آن خودرویی قراضه، با سرعتی سرسامآور به پیش میراند تا طارق را به "آنطرف منتقل کند". "آنطرف"، یکی از بازارهای پررفتوآمد و پرجمعیت تلآویو است. راننده و دوستش آنقدر عجله دارند که حاضر نیستند، لحظهای در میان راه توقف کنند تا طارق، آخرین نگاه را به سرزمین سوختهی میهنش بیفکند و با زادگاه خود خداحافظی کند. راننده: «ول کن بابا، من عجله دارم. باید به کارهای دیگر هم برسم.» راننده و دوستش، آخرین هموطنان طارق هستند که او را کمی پیش از آخرین لحظات زندگیاش در راه مرگ بدرقه میکنند. این دو در ضمن، طارق را از راه دور نیز کنترل میکنند تا دست از پا خطا نکند و "وظیفهی آبروخر پسری" را با موفقیت به پایان برساند.
انفجار بمب
"کاری" که طارق باید آنرا انجام دهد، چندان مشکل نیست: «روی این تکمهی بمب فشار میدی و تموم!» او باید تنها دقت کند که دوروبرش خیلی شلوغ باشد: «اصل، اینه.» طارق در تلآویو پس از جستجوی بسیار، بازاری پررفتوآمد و پر جنبوجوش را انتخاب میکند. در مرکز آن میایستد و در حال مرور زندگی گذشتهی خود در چند تصویر، در یک لحظهی تعیینکننده، نفس عمیقی میکشد و روی تکمهی بمب فشار میآورد.
ولی انفجاری صورت نمیگیرد. طارق بارها و بارها روی تکمهی بمب فشار میآورد. از انفجار بمب اما خبری نیست: نقص فنی. برای رفع آن، به وقت نیاز است. طارق باید ولی مأموریت خود را پیش از بستن بازار به انجام برساند، پیش از غروب، پیش از رفتن مردم، پیش از شروع تعطیلات "شابات"، پیش از...
فرصتهای ازدسترفته؟
"همهچیز برای پدرم"، به فرصتهایی که در فاصلهی بین "اکنون" و "بعد از آن" وجود دارند، میپردازد؛ فرصتهایی که میتوانند به آشنایی و شناخت انسانها نسبت به هم بینجامند، به دوستی و به مهرورزی به یکدیگر، هنگامیکه میپنداریم باهم دشمنیم. به فرصت اندیشیدن به اینکه بهجای ویرانکردن، میتوان ساخت، بهجای کینهورزی میتوان به یکدیگر اعتماد کرد، بهجای افتادن در دور پایانناپذیر انتقامجویی، میتوان ایستاد، دست دراز کرد و دیگران را از آن دور تسلسل بیرون کشید.
طارق برای رفع نقص فنی بمب، ناچار است تا پایان "شابات" در تلاویو بماند. او در این "فرصت کوتاه"، با چند تن از اهالی محلهای که قرار بود با بمب منفجر کند، آشنا میشود. از جمله با کاتس، مردی که مغازهی الکتریکی دارد و میخواهد در اولین فرصت "فیوز" بمب او را، بدون آن که بداند خود یکی از قربانیان آن خواهد بود، تعمیر کند. کاتس پسر خود را که در ارتش اسرائیل خدمت میکرده، در یکی از حملات فلسطینیها از دست داده است. دختر جوان کیوسکداری که با پدر متعصب و "جوانان خشکهمقدس" محل مشکل دارد، یکی از همین افراد است که سادگی و دشواری زندگی در جامعهی بسته و محدود "تنگنظران" تلآویو را به طارق نشان میدهد. طارق در این "فرصت کوتاه"، چنان درگیر ماجراهای روزمرهی این محله و انسانهایی که در آن زندگی میکنند، میشود که در واکنشهایی عادی و انسانی، مثلاً، زن کاتس را که اقدام به خودکشی کرده، نجات میدهد و داوطلبانه و با دستهای خود، سقف نیمهویران "خانهی دشمن" را تعمیر میکند...
پایانی واقعگرایانه
رابطهی انسانی و سادهای که بین طارق و اهالی این محل در فیلم "همهچیز برای پدرم" برقرار میشود، ولی به پایانی خوش و پر صلح و صفا نمیانجامد. درور زاهاوی (Dror Zahavi)، کارگردان اسرائیلی این فیلم، واقعبینانهتر از آنست که تصور کند، با تکیه بر قدرت احساسات انسانی، میتواند قهرمانش را به راه راست هدایت کند و او را از انجام وظیفهی "خرید آبروی خانوادهی خود" که قطعاً وجهی سمبلیک نیز دارد، معاف سازد. قصد زاهاوی، که دورهی کارگردانی سینما را در یکی از مراکز معتبر سینمایی آلمان، پتسدام، به پایان برده، در این محصول مشترک آلمان ـ اسرائیل، انتقال این اصل است: فرصت انسان بودن را از دست ندهیم!
"همهچیز برای پدرم" از اواخر ماه ژانویهی ۲۰۰۹ در سینماهای آلمان و اروپا به روی پرده میرود.