در جستجوی "میهن" در آلمان
۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه روز ۳۰ اکتبر سال ۱۹۶۱، آلمان و ترکیه نخستین قرارداد "تأمین نیروی کار برای بازسازی" آلمان ویران از جنگ جهانی دوم را امضا کردند. هرچند یکی از مفاد این قرارداد "گذرا بودن مدت به خدمت گرفتن این نیروی کار" بود، ولی این "گذرابودن" سر آغاز دگرگونیهای اجتماعی دراز مدت در آلمان شد. اکنون، ۵۰ سال پس از امضای این قرارداد، نیروهای سیاسی و اجتماعی این کشور در صددند، آلمان را به "خانه و میهن" نسلهای سوم و چهارم این "کارگران میهمان" بدل کنند.
یکی از اقداماتی که در این زمینه صورت گرفته، برگزاری مسابقهی "میهنات، آلمان را به ما نشان بده" از سوی ادارهی مسئول امور انتگراسیون است که ریاست آن را ماریا بوهمر، عضو حزب سوسیال مسیحی این کشور به عهده دارد. همهی جوانان مهاجرتبار از سراسر آلمان میتوانستند با ارائهی مطلبی به نثر یا شعر، فیلم ویدئویی یا برنامههای رادیویی با تعریف خود از "میهن" در این مسابقه شرکت کنند. ماریا بوهمر، در مراسم اهدای این جایزه که روز سهشنبه (۲۵ اکتبر) در برلین برگزار شد، در این رابطه گفت: «ما در همزیستی با یکدیگر، به فصل جدیدی گام نهادهایم. در این مرحله، بودن در آلمان و داشتن آیندهای درخور در این کشور مطرح است.»
کدام میهن؟
یکی از برندگان این مسابقه، مظلوم کاده که با شعر "پاها، دستها، سرها"، جایزهی سوم را از آن خود ساخته، به این پرسش که "میهنات کجاست"، جواب میدهد: «من در ترکیه به دنیا آمدهام. ولی میهنم، آلمان است.»
«آیا جامعهی آلمان نیز او را "همتبار" خود میداند؟» سئوالی است که او را به فکر وا میدارد: «وقتی من خواستم در دانشگاه ثبت نام کنم، ازمن پرسیدند که آیا میخواهم به ترکیه برگردم؟» مظلوم جواب داده است: «نه، چون ترکی بلد نیستم.» مظلوم کاده در سال ۱۹۹۴ همراه مادر و پدرش که به خاطر داشتن عقاید مذهبی خاصی مجبور به ترک ترکیه شده بودند، به آلمان آمده و در نیدرزاکسن به مدرسه رفته است.
بسیاری از جوانان مهاجرتبار در آلمان، میهن پدر و مادر خود را نمیشناسند، در آلمان به مدرسه رفتهاند و زبان آلمانی، زبان مادری آنهاست. اغلب این جوانان ولی آلمان را به عنوان میهن خود بهحساب نمیآورند و مجموعهای از نشانههای دو فرهنگ و دو دنیا، هویت آنان را میسازد.
مظلوم کاده میگوید: «حتی وقتی آدم بداند کیست و به کجا تعلق دارد، دنیای خارج از آن مسئله درست میکند. اغلب آدم برای آلمانیها، خارجی و برای خارجیها، آلمانی است. ولی من با این مسئله کنار آمدهام.» برای مظلوم کاده، این انسان است که باید در مرکز توجه قرار گیرد و نه تبار و ملیت او.
هویتیابی
تجربههای خوانندهی معروف گروه پاپ آلمان (Monrose)، "بهار کیزیل" هم همینگونه است. او که "پشتیبان افتخاری" این مسابقه است، میگوید: «به خصوص در دورهی بلوغ که خیلی حساس است، آدم نمیتواند هویت خود را تعیین کند و بگوید کجا ایستاده است. حتی وقتی که آدم اینجا به دنیا آمده و بزرگ شده باشد، رنگ پوست و چهرهی او بهچشم میخورد.» بهار کیزیل میگوید: «آنوقت این آدمها در ترکیه هم، ترک به حساب نمیآیند.»
هویتیابی در دوران کودکی و جوانی برای تاهی بوروناچیک، یکی دیگر از شرکتکنندگان در این مسابقه نیز دشوار بوده است. او میگوید: «وقتی آدم در مدرسه، تنها شاگرد مهاجرتبار است، از خودش میپرسد که آیا تنها کسی است که "متفاوت" است، چون مثلاً اسم متفاوت و رنگ پوست دیگری دارد. با گذر زمان ولی مسئله حل میشود.» چطور؟ «تنها باید گشادهرو و اجتماعی بود. به سئوالات زیادی جواب داد و پرسشهای زیادی مطرح کرد.» برای او، "میهن" تنها یک احساس است: «من فقط یک میهن دارم، ولی دو فرهنگ، و خیلی خوب میتوانم این دو را در آلمان به هم پیوند بزنم.»
رها کردن و چسبیدن
آیا برای انتگراسیون" نسخهی خاصی میتوان پیچید؟ چه وقت انسان مهاجرتبار با تمام موازین جامعهی میزبان پیوند خورده است؟ کسی که از یک خانوادهی مهاجرتبار میآید، تا چه اندازه میتواند یا باید بخشی از آن فرهنگ را حفظ کند؟ ادوین بیل، در رابطه با این سؤالها، پاسخهای خود را یافته است: «یک جایی، در ژرفای وجود من، اصل و ریشهمن زنده است. حتی وقتی من در آلمان به دنیا آمده باشم، هرگز فراموش نمیکنم که پدر و مادرم از کجا میآیند. ولی میهن من، آلمان است.» این که آشنایان روستبار آلمانی او، "خودشان را جدا میکنند و روس میخوانند، بدون آن که اصلاً زبان روسی را بلد باشند"، برای ادوین بیل قابل فهم نیست. این شرکتکننده در مسابقه با یک فیلم ویدئویی دربارهی زندگی روزمرهی جوانان روس آلمانیتبار، یکی از ده برندهی این مسابقه بود.
جوانان مهاجرتبار که پدر و مادرشان در سالهای دههی پنجاه یا بعدتر به آلمان مهاجرت کردهاند، خود را "بیوطن" نمیخوانند. در حال حاضر، ولی این پرسش مطرح است که آیا اینان تنها باید یک میهن داشته باشند یا دو یا حتی بیشتر!