1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«دشواری‌های شکار بن‌لادن» از زبان یکی از مدیران پیشین سیا

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

جان مک‌لاکلین، قائم مقام پیشین رئیس سازمان امنیت و اطلاعات آمریکا، در گفت‌وگویی با دویچه‌‌وله از دشواری‌های "شکار" اسامه بن لادن می‌گوید. مک‌لاکلین ۳۰ سال در بخش‌های مختلف سازمان سیا مشغول به کار بوده است.

عکس: DW / AP

جان مک‌لاکلین از ژوئیه تا سپتامبر ۲۰۰۴ مدیر و از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ قائم مقام رئیس سازمان امنیت و اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) بود. او در طول ۳۰ سال فعالیت در این سازمان با ۱۱ مدیر در بخش‌های مختلف همکاری داشت. باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، او را در سال ۲۰۱۰ به ریاست کمیته‌ای از کارشناسان امنیت ملی منصوب کرد که وظیفه‌اش مقابله با پیامدهای حمله‌ی تروریستی نافرجام سال ۲۰۰۹ آمریکاست. مک‌لاکلین در حال حاضر استاد مهمان در دانشگاه "جان هاپکینز" شهر بالتیمور در ایالت مریلند ایالات متحده است.

دویچه وله: شما سی سال در سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا کار کردید. چه وقت شخصاً نام بن‌لادن را شنیدید؟

جان مک‌لاکلین: شخصاً در اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ نام او را شنیدم. ما حدوداً در سال ۱۹۹۶ پی بردیم که بن‌لادن از نظر مالی سازمان القاعده و دیگر فعالیت‌های تروریستی را تأمین می‌کند. بن‌لادن در این سال از عربستان سعودی به افغانستان رفت و من مأمور شدم گزارشی برای دولت وقت تهیه کنم و نظرم را در مورد او بنویسم. در سال ۱۹۹۷ ما بن‌لادن را به عنوان خطری بالقوه برای آمریکا ارزیابی کردیم. در سال ۱۹۹۸ به سفارت آمریکا حمله شد و در سال ۲۰۰۰ حمله به شناور ناوشکن "Cole USS" صورت گرفت و پس از آن هم حملات ۱۱ سپتامبر.

آمریکا کوشید بن‌لادن را پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به دام بیاندازد، ولی با شکست روبرو شد. پس از این حملات چه تغییری در رابطه با پیگیرد او به وجود آمد؟

حملات ۱۱ سپتامبر شوک بزرگی برای آمریکا بود و به همین ترتیب هم عملیات ردیابی و یافتن بن‌لادن گسترده‌تر و شدیدتر شد. پیش از ۱۱ سپتامبر، این فرد طرح‌های تروریستی‌ خود را علیه آمریکا به مرحله‌ی اجرا گذاشته بود. ولی این حمله‌ها همگی علیه نهادهای ایالات متحده در خارج از خاک آمریکا صورت گرفتند. البته این مسئله برای دولت کلینتون خیلی جدی بود، ولی از آن‌جا که آمریکا در آن زمان با مشکلات داخلی زیادی روبرو بود، پیگیری رد بن‌لادن آن ارجحیتی را که پس از ۱۱ سپتامبر کسب کرد، نداشت. پس از این تاریخ بر بودجه‌ی سازمان اطلاعات و امنیت افزوده شد و شمار کارمندان این سازمان هم که به این مسئله می‌پرداختند، افزایش یافت.

در جریان تعقیب بن لادن، یک فرصت تاریخی در کوه‌های تورابورا برای دستگیری او به وجود آمد، زمانی که اعضای ارشد القاعده در پی حمله‌ی نیروهای آمریکایی به افغانستان گریخته بودند. چرا واحدهای آمریکایی نتوانستند بن‌لادن را در این کوه‌ها دستگیر کنند و واکنش شما در این زمینه چه بود؟

در مورد این که در کوه‌های تورا‌بورا چه اتفاقاتی روی ‌داد، هم‌چنان بحث‌های مختلف و متضادی ادامه دارد. برخی از بهترین دوستان من می‌گویند ما می‌بایست بن‌لادن را در آن‌جا دستگیر می‌کردیم. برخی دیگر در مورد امکان آن تردید می‌کنند. من معتقدم که شرایط در آن منطقه‌ی صعب‌العبور بسیار دشوار بود و ما برای این که امکان دستگیری بن‌لادن را فراهم بیاوریم، می‌بایست تعداد زیادی سرباز در آن‌جا می‌داشتیم. درست نمی‌دانم که فرماندهان نظامی وقت در آن زمان چه در سر داشتند، ولی من مثل بعضی‌ها معتقد نیستم که می‌بایست او را در آن منطقه به دام می‌انداختیم. مسلماً ما با واحدهای نظامی بیشتر در کوه‌های تورا‌بورا بخت بهتری برای دستگیری او می‌داشتیم، ولی بی‌شک حتی اگر بر تعداد سربازان هم می‌افزودیم، با توجه به شرایط دشوار منطقه و اطلاعاتی که در آن زمان در اختیار داشتیم، دستگیری بن‌لادن بسیار دشوار بود.

آیا این عقیده‌ی عمومی درست است که آمریکا در طول این ده سال، هیچگاه به دستگیری بن‌لادن آن اندازه که در کوه‌های تورا‌بورا امکان داشت، نزدیک نبود؟ البته اگر سال پیش را که از محل اقامت او در پاکستان باخبر شد و اوایل ماه مه او را کشت، در نظر نگیریم.

فکر می‌کنم این نظر در کل درست باشد. از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ گزارش‌های متعددی درباره‌ی محل اقامت بن‌لادن و این‌که چطور می‌شود او را دستگیر کرد، به دست ما می‌رسید. گاهی هم فکر می‌کردیم که اطلاعات کاملاً موثقی در مورد محدوده‌ی محل اقامت او به دست آورده‌ایم - و نه محل دقیق اقامتش. ما بارها بر اساس این اطلاعات عمل کردیم ولی او را پیدا نکردیم. بنا بر این رفته رفته مناطق مشخصی را از فهرست جستجوها حذف کردیم.

هر چند در این دوران ما پیگیرانه در جستجوی رد بن‌لادن بودیم، ولی عملیات‌مان را بر نابودی شبکه‌ی القاعده که از بن‌لادن حمایت می‌کرد، متمرکز کرده بودیم. به عبارت دیگر، ما معتقد بودیم که گرچه می‌بایست بن‌لادن را بیابیم، اما می‌توانیم از طریق قطع شبکه‌ی ارتباطی و پشتیبانی، و ناامن‌کردن مخفیگاه‌ها و از بین بردن راه‌های کمک مالی، امکان حملات تروریستی جدید را از بین ببریم. به این ترتیب می‌خواستیم بن‌لادن را منزوی و پیدا کنیم. فکر می‌کنم تا حد زیادی هم موفق شدیم.

چرا برای آمریکا با آن قدرت نظامی و شبکه‌های اطلاعاتی گسترده‌اش دشوار بود تروریستی که تمام دنیا در جستجویش بود را دستگیر کند؟

تا آن‌جا که به بخش من، یعنی بخش اطلاعاتی و امنیتی، مربوط می‌شود، پیدا کردن یک "فراری" یکی از دشوارترین عملیات از این دست است. مثالی از دوران جنگ سرد برایتان بزنم. در این دوران ما می‌بایست "چیزهای بزرگی" را ردیابی می‌کردیم؛ مثل محل استقرار نیروهای اتمی اتحاد جماهیر شوروی، یا زیردریایی‌ها و بمب‌افکن‌ها یا یک واحد نظامی سواره‌ی مستقر در مرزهای آلمان.

در مبارزه با تروریسم‌ که از ۱۱ سپتامبر به آن مشغولیم، ما می‌بایست در جستجوی "چیزهای کوچک" باشیم: یک بمب در یک چمدان یا یک آدم در یک شهر چند میلیون نفری. این بسیار دشوار است. به ویژه که این شخص همه‌ی امکانات مخفی‌شدن را هم در اختیار داشت. مثالی بزنم: در آمریکا چند سال پیش یک بمب در مراسم المپیک آتلانتا منفجر شد. با این که ما همه‌ی امکانات حقوقی‌ای را که در یک کشور آزاد وجود دارد در اختیار داشتیم، سه یا چهار سال طول کشید تا توانستیم یک فرد مرتبط با این حادثه را ردیابی کنیم. یک مثال دیگر: در سال ۱۹۹۳ یکی از مأموران سیا در مقابل تشکیلات مرکزی این سازمان به قتل رسید. چهار سال طول کشید تا ما توانستیم قاتل را در پاکستان دستگیر و به آمریکا منتقل کنیم. مهم این نیست که رسیدن به هدف چه مدت طول می‌کشد، مهم این است که ما از جستجو دست برنمی‌داریم.

شما بخش بزرگی از سال‌های خدمت خود در سازمان سیا را در جستجوی بی‌ثمر بن‌لادن گذراندید. وقتی در پایان سال ۲۰۰۴ این سازمان را ترک کردید، چه احساسی داشتید؟

احساس بسیار خوبی داشتم. چون معتقدم که ما القاعده را به نحو بارزی ضعیف کردیم. هدف ما این بود که از آمریکا در برابر حملات تروریستی جدید حفاظت کنیم. و از ۱۱ سپتامبر تا کنون حمله‌ی تروریستی جدیدی در این کشور صورت نگرفته است. از این نظر ما به هدف اصلی خود دست یافته‌ایم. البته روشن است که هر کس دیگری هم که مقام مرا داشت، متأسف می‌شد از این که نتوانسته بود، تروریستی را که تمام دنیا در جستجوی او بود، دستگیر کند. از این رو ما همه، از جمله دستگاه رهبری کنونی سیا، از این که این عملیات سرانجام با موفقیت به پایان رسید، احساس سبکی می‌کنیم.

ما موفق شدیم، برای این که ۱۵ سال در این رابطه تحقیق و بررسی کردیم. در این گونه عملیات، مرحله‌ای که تدارک دیده شده تا هدف اصلی کسب شود، تا یک اشاره و نشانه‌ی خاص معنا پیدا کند، اهمیت زیادی دارد. به این خاطر، همه‌ی ما در این که این عملیات با موفقیت به پایان رسید، کمی سهیم هستیم.

سازمان سیا سال پیش موفق شد در ردیابی بن‌لادن به اطلاعات تعیین‌کننده‌ای دست یابد. با آن که در حال حاضر دوران خدمت شما در این سازمان به‌پایان رسیده، ولی قطعاً به اندازه‌‌ی کافی اطلاعات در اختیار دارید که بتوانید به ما بگوئید، چه مدرک و نشانه‌هایی سیا را به مخفیگاه بن‌لادن راهبر شد؟‌

من به اندازه‌ی کافی از ماجرا باخبر نیستم و آن‌قدر اطلاعات در اختیار ندارم که بتوانم جواب قانع‌‌کننده‌ای به این پرسش شما بدهم. عوامل بسیاری می‌توانند در این رابطه نقش اساسی بازی کرده باشند و برخی از این عوامل هنوز "محرمانه" هستند. من حتی فکر می‌کنم که خبرهای زیادی پس از عملیات به بیرون درز کرد و نمی‌بایست این‌‌طور می‌شد. تعیین‌کننده، مجموعه‌ی اطلاعاتی بود که در طول‌ این سال‌ها گردآوری شده بود. یک نفر کار اطلاعاتی ـ امنیتی را به چیدن تکه‌های یک پازل کنار هم، بدون در اختیار داشتن تصویر نهایی تشبیه کرده است. در مورد بن‌‌لادن هم همین‌طور بود.

وقتی ما شروع به جستجوی بن‌لادن کردیم، شمار زیادی تکه‌ی کوچک پازل در اختیار داشتیم، منتها نمی‌دانستیم این تکه‌ها را چگونه کنار هم بچینیم. با گذشت زمان، به تدریج یک تصویر کلی‌ شکل گرفت. وقتی مرحله‌ی پایانی آغاز شد، هر نشانه و علامتی را می‌توانستی در این تصویر بگنجانی تا کل قضیه معنا پیدا کند. من فکر می‌کنم، چنین روندی ما را به محل اقامت بن‌لادن رساند. در این رابطه باید در ضمن توجه داشت که دولت آمریکا هم، به گفته‌ی خود، نمی‌توانست صد در صد مطمئن باشد که بن‌لادن واقعاً در آن محل زندگی می‌کند. من فکر می‌کنم که آن‌ها ۷۰ ـ ۸۰ درصد یقین داشتند. اطمینان صد در صد وجود نداشت.

وقتی انسان تمام مدت به فردی مثل بن‌لادن فکر می‌کند، رد او را می‌گیرد، در باره‌اش مطالعه می‌کند یا عادت‌هایش را می‌شناسد، آیا رابطه‌‌ی ویژه‌ای هم با او برقرار می‌کند؟

در مورد من این مسئله صدق نمی‌کند. در این رابطه من بیشتر با افرادی سرو کار داشتم که به آن‌ها "تحلیل‌گران خط مقدم" می‌گویند و وظیفه‌شان کار روی اشخاصی مثل بن‌لادن است. من در سطح بالاتری کار می‌کردم و می‌بایست تمام دنیا را زیر نظر می‌داشتم؛ خاور دور و نزدیک را و نیز آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را. با این‌حال موضوع تروریسم را در صدر "دستور کار" شخصی خودم قرار داده بودم. ولی اگر قرار می‌بود با کسانی سرو کار داشته باشم که مشغول پرونده‌ی بن لادن بودند، تصور می‌کنم با وجود این‌که رابطه‌ی عاطفی‌ای شکل نمی‌گرفت، اما نوعی نزدیکی خاص با موضوع پرونده ایجاد می‌شد. وقتی آدم اطلاعات زیادی در مورد یک فرد به‌دست می‌آورد، احساس می‌کند که او را واقعاً می‌شناسد، هر چند اطلاعاتش آن اندازه نیست که بتواند او را بفهمد یا درک کند. از این طریق رفته رفته می‌توان به نحوه‌ی تصمیم‌گیری شخص مورد نظر پی برد و فهمید کجا و چگونه وارد عمل می‌شود. من می‌توانم به شما اطمینان بدهم، انسان‌هایی که در این بخش‌ها کار می‌کنند، در مورد سوژه‌های خود به نوعی "وسواس ذهنی" دچار می‌شوند و این قابل درک و فهم است.

موضع سازمان سیا در مورد ۱۱ سپتامبر را می‌توانم در دو کلمه خلاصه کنم: عصبانیت و قاطعیت. عصبانیت از این جهت که چرا نتوانستیم هدف این حمله‌ی تروریستی القاعده را شناسایی کنیم. چون ما می‌دانستیم که تروریست‌ها در آن تابستان ضربه خواهند زد. ما اطلاعات موثقی درباره‌ی حمله‌ای که در حال تدارک بود، در دست داشتیم. تنها نمی‌دانستیم آن‌ها به کجا حمله خواهند کرد. و قاطعیت، به خاطر این‌که ما عزم خود را جزم کرده بودیم که اجازه ندهیم چنین حمله‌ای دوباره تکرار شود و نیز می‌خواستیم تشکیلاتی که این حمله را انجام داده از بین ببریم.

مصاحبه‌گر: میشائل کنیگه
FF/KG

مخفیگاه بن‌لادن که پس از سال‌ها تلاش سرانجام پیدا شدعکس: picture alliance/Ton Koene
جان مک‌لاکلین، دست‌اندرکار در پرونده‌ی دستگیری اسامه بن‌لادنعکس: AP