1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

دهمین سالروز مرگ نیکلاس لومان • نگاهی به نظریه‌ی سامانه‌ها

داود خدابخش۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

نیکلاس لومان، جامعه‌شناس آلمانی در ششم نوامبر ۱۹۹۸ درگذشت. نظریه‌های وی از اعتباری جهانی برخوردارند و هنوز بحث‌‌برانگیزاند. مفهوم محوری در اندیشه او، مفهوم سامانه (سیستم) است. بحثهای لومان با یورگن هابرماس پرآوازه است.

نیکلاس لومن
نیکلاس لومانعکس: AP

"زندگینامه مجموعه‌ای است از تصادف‌ها؛ و امر متداوم، در حساسیت نشان دادن برای تصادف‌ها نهفته است. بر این اساس می‌توان در رابطه با زندگینامه‌ی من از زنجیره‌‌ی تصادف‌ها سخن گفت: دگرگونی سیاسی در سال ۱۹۴۵ که با چشمانی باز آن را تجربه کردم؛ تحصیل در رشته‌ی حقوق، که مرا با یک رشته شگردهای سازمانی آشنا ساخت و همزمان نوعی معیار داوری به من داد و مرا برای همیشه، در حاشیه بگویم، برای خودگردانی دانشگاه‌ها حساس کرد؛ و البته پرداختن به پارسونز و هوسرل، یعنی درآمیختگی تحلیل معنا و مفهوم کارکرد." این عبارت‌ها متعلق به جامعه‌شناسی است که در افکار عمومی و در میان دانشگاهیان چهر‌ه‌ای جذاب و در عین حال پرمعما از خود بر جای گذارد و میراث فکری‌اش چنان پیکره‌ای را تشکیل می‌دهد که دیگران را به زحمت می‌اندازد.

نیکلاس لومان (Niklas Luhmann) در هشتم دسامبر ۱۹۲۷ در شهر لونه‌بورگ آلمان در خانواده‌ای مرفه بدنیا آمد و رشد کرد. در سال ۱۹۴۴ در سن ۱۷ سالگی بعنوان نیروی کمکی به خدمت نیروی هوایی آلمان گمارده شد. پس از جنگ در سال ۱۹۴۵ به اسارت نیروهای آمریکایی درآمد. وی از ۱۹۴۶ به مدت چهار سال به تحصیل در رشته‌ی حقوق پرداخت. سپس از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۰ وارد دستگاه قضایی و اداری شد، نخست در دادگاه عالی اداری شهر لونه‌بورگ و سپس در وزارت فرهنگ ایالت نیدرزاکسن.

لومان از ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۱ برای تحصیل در رشته‌ی جامعه‌ شناسی نزد تالکوت پارسونز به دانشگاه هاروارد آمریکا رفت. پس از آن به مدت سه سال معاون آموزشی دانشگاه امور اداری شهر اشپییر و سپس سرپرست دفتر پژوهش‌های اجتماعی در شهر دورتموند آلمان بود. وی دکترا و فوق‌ دکترای خود را در سال ۱۹۶۶ نزد هلموت شلسکی و دیتر کِلِسنس در دانشگاه مونستر به پایان رساند و از ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۳ استاد دانشگاه بیله‌فلد آلمان بود.

در زمان حیات بارها با اعطای جایزه و چندین دکترای افتخاری از او تقدیر شد و جشن‌نامه‌ها برایش نگاشتند و انتشار دادند. نیکلاس لومان آثار پرشماری از خود بر جای گذارد.

رهیافت نظری "مشاهده"

جدایی، اختلاف، مشاهده، مشاهده‌ی اختلاف، اختلاف مشاهده - مدار تفکر سیستمی لومانعکس: AP

اگر تصور کنیم که در جهان چیزی وجود ندارد که بتوان با شناخت مستقیم بدان راه یافت، بلکه همه چیز فقط از نگاه یک مشاهده‌گر قابل درک است، در این صورت این رهیافت پیامدهای بزرگی در بر خواهد داشت. این ادعا که جهان این یا آن گونه ساخته شده است، با این بیان جایگزین می‌شود که یک مشاهده‌گر، "یک آگاهی، یا هر چه که نامش را بگذاریم، وجود دارد که ادعا می‌کند، جهان این یا آن گونه ساخته شده است". از این رو، لومان معتقد است که "هستی‌شناسی" (اونتولوژی) قدیمی جایگزین و زمانش سپری شده است.

بر این اساس لومان در کتاب "درآمدی بر نظریه‌ی سامانه‌ها" می‌نویسد: "حال با یک مقطع روبرو می‌شویم [...] حال مشاهده‌گر ظاهر می‌شود. کل موقعیت نظری در اینحا دگرگون می‌شود [...] وقتی مشاهده‌گر را وارد می‌کنیم، هستی‌شناسی را نسبی کرده‌ایم. در واقع همیشه باید فکر یک مشاهده‌گر ما را همراهی کند. اگر بخواهیم از چیستی یک قضیه سخن بگوییم، آنگاه همیشه باید یک مشاهده‌گر را نظاره کنیم، از یک مشاهده‌گر نام ببریم. اگر بخواهیم درباره‌ی جهان خود را بیان کنیم، باید از یک عامل رهنمون به یک سامانه (سیستم) نام ببریم."

بنابراین، مشاهده یعنی: تمایز گذاردن. بطور کلی می‌توان گفت که مشاهده‌ی تمایزها، رهیافت لومان است. برای او مهم این است که یک نظریه را "نه با وحدت، بلکه با تمایز آغاز کنیم". وی نماینده‌ی یک رهیافت "تفاوت نظری، تمایز نظری و مشاهده‌گری نظری" است.

از این رو پرسش عام عبارت از این است که جامعه‌ی مدرن چگونه و با کدام تمایزگذاری‌ها جهان و خود را مشاهده و آنها را توصیف می‌کند. مثلا در رابطه با رسانه‌های گروهی می‌توان گفت که آنها چگونه و با کدام تمایز‌گذاری‌ها واقعیت را مشاهده می‌کنند و در گزارش‌دهی خود به ما تصویری از واقعیت را انتقال می‌دهند.

در این رهیافت، در فرای جایگاه اول مشاهده‌ی واقعیت، مشاهده‌ی مشاهده‌گر قرار می‌گیرد که به ترتیب جایگاه دوم و سوم مشاهده نام دارند، تا بتوان در نتایج مشاهده امکان مقایسه را یافت. اما در اینجا همواره یک "نقطه‌‌‌ی کور" باقی خواهد ماند؛ و آن چیزی است که مشاهده‌گر آن را نمی‌بیند، زیرا او خود را در همان دایره‌ای گذارده که در حال مشاهده‌ی آن است. به عبارت دیگر، وقتی لومان با ذره بین‌ خود، جامعه و جهان را مشاهده می‌کند، همچون آینه‌ای تو در تو، لومانی را با ذره بین می‌بیند که در حال مشاهده‌ی جامعه و جهان است و آن دومی نیز لومان سومی را می‌بیند و ...

بر اساس این دریافت می‌توان گفت:

۱. یک واقعیت بیرونی وجود دارد؛

۲. در واقعیت سامانه‌‌هایی (سیستم‌‌هایی) وجود دارند؛

۳. واقعیت را می‌توان فقط با تمایزگذاری شناخت و توصیف کرد، و این تمایزگذاری نهفته در واقعیت نیست، بلکه برآیند مشاهدات یک مشاهده‌گر است.

۴. از این رو، ساختمان (Konstruktion) تمام توصیف‌های واقعیت، در ذهن مشاهده‌گر پیکر گرفته‌‌اند.

بدین سان نیکلاس لومان از یکسو نظریه‌پرداز سامانه‌هاست، زیرا سامانه‌ها در واقعیت وجود دارند (برای مثال: جامعه یک سامانه‌ی اجتماعی است)، و از سوی دیگر، لومان یک ساخت‌گرا است. از نظر وی، فقط با مشاهده و تمایزگذاری می‌توان جهان را شناخت. این تمایزگذاری‌ها از سوی مشاهده‌گر می‌آیند و نه از جانب جهان بیرون. بنابراین، دریافت‌ها همانا ساخت‌ها هستند.

نظریه‌ی سامانه‌ها و رسانش (Kommunikation)

در کانون نظریه‌ی سامانه‌های لومان، سامانه‌های اجتماعی قرار دارد. ذیل "سامانه‌های اجتماعی" می‌توان در درک روزمره‌ی خود، تمامی نهادهای اجتماعی را تصور کرد. ولی لومان از این هم فراتر می‌رود. برای مثال کل حوزه‌ی اقتصادی جامعه، یا شرکت مرسدس بنز، رسانه‌های گروهی در کل خود (یعنی سامانه‌ی رسانه‌ی گروهی)، انجمن روزنامه‌نگاران، یک خانواده، لورل و هاردی، یک محفل کافه‌ای، یک کلاس درس دانشگاهی و یا جلسه‌ی گفتگوی لومان و هابرماس، همه‌ی اینها سامانه‌های اجتماعی هستند.

در همه‌ی این سامانه‌ها انسان‌ها مشارکت دارند. ولی این امر برای لومان تعیین‌کننده نیست. عامل تعیین‌کننده‌ای که در تمام این سامانه‌ها وجود دارد، ارتباط یا رسانش (Kommunikation) است. زیرا سامانه‌های اجتماعی، همانند سامانه بطور کلی، از عمل‌کرد (Operation) تشکیل شده و خصلت و نحوه‌ی عمل‌کردِ بنیادین سامانه‌های اجتماعی، همانا رسانش است.

هر نوع از سامانه شیوه‌ی عمل‌کرد پایه‌ای خود را دارد: سامانه‌های زیستی (بیولوژیک) در شکل زندگی عمل می‌کنند؛ سامانه‌های روانی در شکل فرآیندهای آگاهی عمل می‌کنند، که می‌توان آن را واحدی مرکب از "ادراک، فکر، احساس، تمنا" یا "فرآیند جلب توجه" دانست؛ و سامانه‌های اجتماعی که در شکل ارتباط یا رسانش (Kommunikation) عمل می‌کنند و اینها سامانه‌های رسانشی هستند.

لومان معتقد است که سامانه‌ها از پویایی و توان خودسازی و بازسازی خویشتن برخوردارند. وی می‌نویسد: "نظریه‌ی عمومی سامانه‌های خودپو (autopoietisch) تعریف دقیق عمل‌کردی (Operation) را ایجاب می‌کند که این خودپویی (Autopoiesis) سامانه را عملی می‌سازد و بدین سان یک سامانه را از محیط پیرامونی‌اش متمایز می‌‌کند. در مورد سامانه‌های اجتماعی، این امر از طریق رسانش عمل می‌کند." (جامعه‌ی جامعه، ۱۹۹۷، ص ۸۱)

وی در جای دیگر می‌نویسد: "در مورد سامانه‌های اجتماعی قضیه بطور غیرمنتظره‌ای ساده است. در اینجا فقط رسانش می‌‌تواند نقش داشته باشد."

یا در جای دیگر: "فرآیند بنیادی سامانه‌های اجتماعی، که در آن عنصرهایی تولید می‌شوند که سامانه‌ها از درون این عنصرها شکل می‌گیرند، این فرآیند در چنین شرایطی فقط می‌تواند رسانش (Kommunikation) باشد." (سامانه‌های اجتماعی، مبانی یک نظریه‌ی عام، ۱۹۸۴، ص ۱۹۲)

سامانه‌های اجتماعی در شکل‌های گوناگون عمل می‌کنند. لومان تفاوت قائل است میان جامعه، سازمان و میان‌کنش (Interaktion). پیچیده‌ترین، پایدارترین و فراگیرترین سامانه‌ی اجتماعی که تمام رسانش را در بر می‌گیرد، جامعه است. مرزهای جامعه، نه مرزهای جغرافیایی، بلکه مرزهای رسانش هستند.

در درون جامعه‌ی مدرن سامانه‌های کارکردی یا خرده‌ سامانه‌های مستقل، خود را از یکدیگر جدا می‌کنند. برای مثال، رسانه‌های گروهی، اقتصاد، سیاست، هنر و علم، که همگی سامانه‌‌های اجتماعی هستند.

از سوی دیگر سامانه‌هایی مانند حزب دمکرات مسیحی آلمان، شبکه‌ی دوم تلویزیون آلمان، روزنامه آلمانی "بیلد تسایتونگ" را نیز می‌توان جزو سامانه‌های اجتماعی خواند. سامانه‌های کوچک‌تر و ناپایدارتری نیز هستند، مانند یک هیأت تحریریه‌ی روزنامه یا یک گروه فیلمبرداری. واحدهای بسیار کوچک و گاه کوتاه عمر و موقت، تا حتا تماس‌های کوتاه و گذرا، همه‌ی اینها تشکیل شده از تماس‌های اجتماعی هستند، که لومان آنها را "میان‌کنش" (Interaktion) نام می‌نهد. تمام جامعه‌ها، سازمان‌ها و میان‌کنش‌ها سامانه‌های اجتماعی هستند، فقط و فقط به این دلیل که از رسانش تشکیل شده‌اند.

"هر تماس اجتماعی به‌منزله‌ی سامانه فهمیده می‌شود، حتا جامعه به‌مثابه‌ی مجموعه‌ای که تمامی تماس‌های ممکن را در بر می‌گیرد." (سامانه‌های اجتماعی، ص ۳۳)

"شکل‌های بزرگ‌تر خرده ‌سامانه‌های اجتماعی بر بستر دریایی از خرده‌سامانه‌هایی شناورند که مدام در حال شکل‌گیری و زوال هستند [...] حتا کوچک‌ترین تماس از نوع شخصی و غیرشخصی، تا آنجا که رسانشی در این میان صورت گیرد، جامعه را عرضه می‌کنند." (جامعه‌ی جامعه، ۱۸۳)

به‌عبارت دیگر، هر جا که رسانشی صورت گیرد، یک سامانه‌ی اجتماعی وجود دارد. از این رو، مفهوم‌های "سامانه‌ی اجتماعی" و "رسانش"، همانند "سامانه‌ی زیستی" و "زندگی" تقریبا هم‌معنا هستند. عنوان "سامانه‌ی اجتماعی"، فقط در مرزبندی با "سامانه‌ی روانی" و "سامانه‌ی زیستی" طرح می‌شود و به لحاظ مضمونی ارزش کیفی درون جامعه ندارد؛ در حالیکه نزد برخی نویسندگان چنین نیست.

از نظر یورگن هابرماس، "سامانه" (یا سیستم) مفهومی است مقابل "زیست‌جهان" ؛ و بنابراین مفهومی است ذیل مفهوم جامعه و یک بار منفی دارد. در علوم تربیتی و در سیاست نیز چنانکه رایج است برای صفت "اجتماعی" با قائل شدن یک بار مثبت برای آن، این صفت با یک "امر انسانی" یا "انساندوستانه" یکسان تلقی می‌شود. کاربست لومان از "سامانه" یا "سامانه‌ی اجتماعی" هیچ ربطی به این کاربست که با یک ارزشگذاری اخلاقی توأم است، ندارد.

نقش انسان در نظریه‌ی سامانه‌ها

در سه سامانه‌‌ی زیستی، اجتماعی و روانی که در بالا نام برده شد، "انسان" در فهرست آن جای ندارد، زیرا که انسان سامانه نیست. تعدادی زیادی از انسان‌ها هم سامانه‌ای را تشکیل نمی‌دهند. "انسان" بعنوان واحد شهودی و روزمره‌ در امر مشاهده با واحد "سامانه" قابل انطباق نیست.

همرسانش - امر تعیین کننده برای لومان نه حضور انسان‌ها در سیستم‌های اجتماعی، بلکه همرسانش است

لومان می‌گوید: "شاید انسان از نگاه خودش و از نگاه مشاهده‌گر یک واحد به نظر آید، ولی او یک سامانه نیست. و طبیعی است که از یک اکثریت انسان‌ها هم نمی‌تواند سامانه‌ای تشکیل شود."

انسان بیشتر در نوع‌های مختلف سامانه سهیم است. فرد انسان "آمیخته‌ای است از سامانه‌های خودساخته، خودپو و بغرنج" (سامانه‌ی تربیت در جامعه، ۲۰۰۲، ص ۸۲): بدنش یک سامانه‌ی زیستی و آگاهی‌اش یک سامانه‌ی روانی است − و لومان آن را "شخص" می‌نامد − و سامانه‌های اجتماعی در کنش‌های انسانی واگشوده می‌شوند.

لومان وجود انسان را به هیچ وجه نادیده نمی‌گیرد، ولی "انسان" واحد تحلیلی نظریه‌ی سامانه‌های او نیست. وی خود می‌پذیرد که مفهوم جامعه‌ی او به وضوح تمام "ضدهومانیستی افراطی" است، ولی این را نباید به معنای مضمون اعتقادات لومان فهمید. لومان نه ضدانسان است و نه بیگانه با انسان و نه اینکه انسان را از نگرش علم بی‌اهمیت تلقی می‌کند. موضوع‌هایی چون ارتباطات (یا رسانش)، عشق، پول، دین، رسانه‌ی گروهی، افکار عمومی و غیره، از جمله موضوع‌های پژوهشی وی هستند که بسیار مورد توجه و علاقه‌ی انسان است. دریافت‌ و شناخت لومان برای انسان در زندگی روزمره‌اش و برای علم کاربردی بسیار مفید دارد.

مارگوت برگهاوس می‌نویسد که رهیافت لومان را باید وداع با سنت‌های فکری فهمید و طبیعی است که درک روزمره‌ی انسان در برابر آن مقاومت بخرج خواهد داد. حتا رهیافت‌های سنتی علمی نیز مقاومت می‌کنند. در فلسفه و جامعه‌شناسی بطور سنتی مفاهیمی چون "انسان"، "سوژه" یا "فرد" با تمامی کنش‌هایش در کانون اندیشه قرار دارد. برای مثال هابرماس کنش رسانشی یا نارسانشی در جامعه را برمی‌رسد. ولی لومان برعکس، هم انسان، هم کنش انسان و نیز جسم فیزیکی و روان انسان را از تعریف خود از سامانه‌های اجتماعی حذف می‌کند.

جدال لومان − هابرماس

جنبش ۶۸ بر نظریه‌ها‌ی لومان مهر "محافظه‌کاری" و "ضدهومانیستی" زد. این در حالی است که لومان نظریه و فکر روزمره‌ای که بدیهی به نظر می‌رسید را زیر و رو کرده بود. از این لحاظ به هیچ وجه نمی‌شد رهیافت وی را محافظه‌کارانه خواند. لومان یک چنین انتقاد سیاسی − اخلاقی را نیز بویژه در برخوردش با "نظریه‌ی انتقادی" مکتب فرانکفورت و در جدل با یورگن هابرماس تجربه کرد.

لومان و هابرماس هر دو در فرانکفورت جلسات تدریس داشتند و کتاب مشترکی نیز زیر عنوان "نظریه‌ی جامعه یا تکنولوژی اجتماعی" (۱۹۷۱) انتشار دادند. این دو از زمان انتشار کتاب بدین سو، در آثار خود بطور مستقیم و غیرمستقیم نسبت به نظرات یکدیگر استناد می‌جستند.

هابرماس - او نگران ’زیست جهان‘ است و ’سیستم‘ را در مقابل آن می‌بیند.عکس: AP

هرچند که اتکای هر دو به پدران جامعه‌شناسی مانند ماکس وبر و تالکوت پارسونز بود، ولی لومان و هابرماس دو جایگاه نظری بکلی متناقض با یکدیگر برای خود ساختند؛ با دو برداشت متفاوت از وظیفه‌ی علم و کاربست مفهوم‌های کانونی مانند "سامانه" (‌System) و "رسانش" (Kommunikation) که دو معنای بکلی متفاوت از یکدیگر را می‌ر‌ساندند. این دو اندیشه‌ورز آلمانی بارها و بارها در آثار و رهیافت دیگری کاوید تا آن را رد کند.

تمایزهای نظری میان لومان و هابرماس

از نظر مارگوت برگهاوس، آثار هابرماس متأثر از نقدهای لومان بوده است و این به وضوح قابل مشاهده است. هابرماس مفهوم سامانه را در مهم‌ترین اثر خود "نظریه‌ی کنش رسانشی" (‌Theorie des kommunikativen Handelns) که در سال ۱۹۸۱ انتشار یافت، جای داد. ولی او سامانه‌ها را فقط به بخش‌هایی از جامعه محدود ساخت، به سامانه‌هایی که باید نگاهی انتقادی به آنها داشت، مانند اقتصاد و سیاست، و آنهم در مرزبندی با "زیست‌جهان" (Lebenswelt) که با نگاهی مثبت باید بدان نگریست. این در حالی است که لومان کل جامعه و تمامی بخش‌های آن و میان‌کنش‌ها را سامانه می‌داند.

مارگوت برگهاوس دست به یک مقایسه میان مهم‌ترین نظرگاه‌ها و رهیافت‌های هابرماس و لومان زده است که در زیر کوتاه به آن اشاره می‌کنیم:

درک از جامعه‌شناسی و علم

هابرماس جامعه‌شناسی را علمی می‌داند به منظور نقد جامعه و بهبود آن؛ و علم برای او یک تعهد اخلاقی را برمی‌انگیزد.

لومان این نگرش هابرماس به جامعه را نگرشی نخبه‌گرا و از جایگاه نقد ایدئولوژیک می‌داند، با این ایده که "در پس این جامعه باید حتما یک جامعه‌ی خوب نهفته باشد". (جامعه‌ی جامعه، ۱۹۹۷، ۱۱۶۶) از نظر لومان، در پس این نگرش هابرماس، این رویکرد نهفته است که جامعه می‌تواند کارهای بهتر از این انجام بدهد.

از نگاه لومان، جامعه‌شناسی یعنی مشاهده‌ی جامعه، بعبارت دقیق‌تر یعنی خودنگری و خودتوصیفی جامعه، مشاهده‌ی جایگاه‌ها‌ی ۲ و ۳، یعنی مشاهده‌ی مشاهده‌گران (مثلا مشاهده‌ی رسانه‌های گروهی که چگونه جامعه را مشاهده می‌کنند). لومان می‌گوید: "ما باید با جامعه‌ای کنار بیاییم که برآیند تکامل است."

برخلاف نگرش هابرماس، نگرش لومان متکی بر این است که نه جامعه، بلکه نظریه‌ی جامعه، برخلاف آنچه تاکنون قابل خواندن است، می‌تواند خیلی بهتر از اینها باشد. به همین دلیل باید از دست زدن به یک داوری اخلاقی یا یک نقد پرهیخت تا ببینیم درباره‌ی جامعه‌ی مدرن چگونه می‌توانیم بیاندیشیم. در اینجا لومان خود را یک مشاهده‌گر جامعه می‌بیند و هابرماس یک انتقادگر جامعه.

مفهوم سامانه
هابرماس بر این است که در جامعه ۱) "سامانه" وجود دارد، مانند اقتصاد و سیاست؛ و در تقابل با آن ۲) "زیست‌جهان" وجود دارد، مانند حوزه‌ی خصوصی، فرهنگ، افکار عمومی.

لومان معتقد است که جامعه یک سامانه است. اقتصاد، سیاست، رسانه‌ی گروهی، تمام تماس‌های اجتماعی و غیره بدون استثناء سامانه‌های اجتماعی هستند.

مفهوم رسانش
مفهوم رسانش برای هر دو مقوله‌ای کانونی در نظریه‌ی جامعه است، ولی در دو معنای به تمامی متفاوت از یکدیگر. هابرماس ارزش‌های اخلاقی را وارد نظریه‌ی خود می‌کند.

از نظر هابرماس، کنش رسانشی (Kommunikatives Handeln) یعنی کنش فرد فرد انسان‌ها به منظور دستیابی به تفاهم در "زیست‌جهان" است، برخلاف کنش راهبردی در "سامانه‌ها" که به منظور دستیابی به موفقیت باید دانست.

لومان می‌گوید، رسانش آن چیزی است که سامانه‌های اجتماعی از آن تشکیل شده‌اند. تمام سامانه‌های اجتماعی فقط و فقط بر بنیان رسانش شکل گرفته‌اند و هیچ نوع عمل‌کرد اجتماعی دیگری در کنار آن وجود ندارد.

سوژه در برابر روش "ضدهومانیستی"
از نگاه هابرماس، کنش تک تک انسان‌ها خصلت رسانشی دارد (و یا ندارد). بر این اساس نظریه‌ی هابرماس معطوف به سوژه یا انسان است.

ولی لومان معتقد است، فقط سامانه‌های اجتماعی، و نه انسان‌ها، هستند که با یکدیگر ارتباط می‌گیرند و وارد یک رسانش می‌شوند. از آنجا که روش علمی لومان مفهوم انسان یا سوژه را به منزله‌ی یک مقوله‌ی جامعه‌شناختی رد می‌کند، به اصطلاح "ضدهومانیستی" است. (باید توجه داشت که این به معنای مضمونی "ضدانسانی" نیست!)

وحدت در برابر تفاوت
هدف از کنش رسانشی، از نظر هابرماس، رسیدن به تفاهم و اجماع (Konsens) اجتماعی است. ولی لومان معتقد است که رسانش یعنی درکِ تفاوتِ میان اطلاعات و پیام. از نظر وی، تحلیل‌ اجتماعی باید با مقایسه‌‌ها کار کند، یعنی با تمایزها و تفاوت‌ها (Differenz).

هابرماس به انتقاد از لومان می‌گوید که نظریه‌ی وی "گذار از سوژه به سامانه" است. و لومان در برابر معتقد است، نظرگاه هابرماس آنقدر پرمایه نیست که بتوان با آن به شناخت‌های جدید درباره‌ی جامعه رسید.

بی‌شک شمه‌ای از جوانب مختلف نظریه‌های جامعه‌شناختی نیکلاس لومان که در متن بالا عرضه شد، برای درک نظری این متفکر آلمانی کافی نخواهد بود. بویژه که می‌دانیم، نظریه‌های لومان از بغرنجی خاص خود برخوردارند. وی در رابطه با سامانه‌ها، نظریه‌های جدیدی را در زمینه‌ی رسانش و معنا ارائه داد. بی‌دلیل نیست که استاد رشته‌ی علوم رسانش و رسانه‌ها در دانشگاه مانهایم آلمان، خانم مارگوت برگهاوس در سال ۲۰۰۴ کتاب "لومان به زبانی آسان‌تر" را انتشار داده است. مفاهیمی چون رسانش، معنا و معناشناسی، زبان و خط از جمله دیگر مفهوم‌های مهم در پیکره‌ی نظری نیکلاس لومان هستند.

لومان در آثار پرشمار خود به دیگر موضوع‌های جامعه‌شناختی نیز پرداخت، مانند قدرت، عشق، دین، تربیت، رسانه‌های گروهی، حق، جامعه‌شناسی ریسک، علم جامعه‌شناسی، اقتصاد، سیاست و ... مهم‌ترین اثر او "جامعه‌ی جامعه" نام دارد.

در این اثر لومان می‌نویسد: "در آغاز کارم در دانشکده‌ی جامعه‌شناسی تازه تأسیس دانشگاه بیله‌فلد مسئولان از من خواستند پروژه‌های تحقیقاتی‌ای را نام ببرم که مایلم بر روی آنها کار کنم. پروژه‌ی من چه آن زمان و چه امروز از این قرار بود: نام پروژه: نظریه‌ی جامعه؛ مدت پروژه: سی سال؛ هزینه: صفر."

کتابی برای آشنایی مقدماتی با لومان، اثر مارگوت برگهاوسعکس: UTB GmbH

برای آشنایی بیشتر با نظریه‌های نیکلاس لومان کتاب مارگوت برگهاوس را به علاقمندان و نیز به مترجمان آثار علوم انسانی توصیه می‌‌کنیم.

نیکلاس لومان در ترم زمستانی ۹۲/۱۹۹۱ دانشگاه بیله‌فلد طی ۱۴ جلسه‌ی سخنرانی "نظریه‌ی سامانه‌ها" را تدقیق کرد. این سلسله‌ سخنرانی‌ها توسط دانشجویان ضبط و بعدها آوانگاری شدند؛ و سپس با ویرایش دیرک بکر (Dirk Baecker)، مدرس رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه ویتن/هردکه زیر عنوان "درآمدی بر نظریه‌ی سامانه‌ها" انتشار بیرونی یافتند.

کتاب "درآمدی بر نظریه‌ی سامانه‌ها"

دیرک بکر در پایان می‌نویسد: "این مجلد بعنوان یادگار، تقدیم می‌شود به آن تمرکز فکری دقیق، به آن تواضع فردی، و به آن روح آرام ولی بشاش، که نیکلاس لومان به یاری آنها سخنان خود را ایراد کرد".

مشخصات کتاب‌ها:

Margot Berghaus: Luhmann leicht gemacht. Köln/Weimar/Wien, UTB / Böhlau 2004.

Niklas Luhmann: Einführung in die Systemtheorie. Heidelberg, Carl-Auer-Verlag 2008.


پرش از قسمت گزارش روز

گزارش روز

پرش از قسمت تازه‌ترین گزارش‌های دویچه وله