دو فیلم برلیناله: اضطرابها و خلجانهای ارواح رنجدیده
۱۳۹۸ اسفند ۳, شنبهدر اولین روز بخش مسابقه جمعه دوم اسفند (۲۱ فوریه) دو فیلم به روی پرده رفت که دو دنیای به کلی متفاوت را به نمایش گذاشتند؛ با وجود این در این دو فیلم میتوان یک درونمایه مشترک یافت: روح و روان آدمی از آنچه گمان میرود بسیار شکنندهتر و آسیبپذیرتر است.
در هر فیلم زن یا مردی به پایان سلامتی روانی و اعتدال روحی میرسند؛ فروپاشی عصبی و زوال عقلی هر دو را به آستانه جنون میکشاند اما سرانجام ملجأ یا گریزگاهی هست که که به داد آنها برسد و آنها را با زندگی و شرایط واقعی آشتی دهد: هنر.
در فیلم "نفوذی" (El Profugo) به کارگردانی ناتالیا متا، زنی به نام اینس به دنبال ناکامی در رابطهای عاشقانه تعادل روانی خود را از دست میدهد و اسیر رشتهای بیپایان از تخیلات شوم و کابوسهای آزارنده میشود که زندگی روزمره او را از هنجار طبیعی خارج و همزیستی با دیگران را ناممکن میکند.
زن که هم به شکل حرفهای در کار دوبله است و هم در گروه کر آواز میخواند، از همین رهگذر سختترین آسیب را متحمل میشود، نخست در خواب و کابوسهای وحشتناک و سپس در بیداری و خیالات سهمگین صداهایی غریبه میشنود که او را آشفته و پریشان میکنند. زن نسبت به همه چیز و همه کس حساسیتی عصبی پیدا میکند و دیگر به نزدیکترین دوستان خود نیز اعتماد ندارد. هرکسی میتواند با صدایی ناخواسته آرامش روحی او را تهدید کند و به هم بریزد.
مرحله بعدی و خطرناکتر وقتی است که احساس میکند آن صداها و صاحبان آنها به زندگی عادی او نفوذ میکنند و قصد دارند بر جسم و جان او مسلط شوند. برخی از این صداها از آن نزدیکترین افراد به او هستند؛ او در برابر این گزندهای خارجی ناتوان است و از دست او در برابر این عوامل "نفوذی" که آرامش و ثبات روحی او را تهدید میکنند کاری ساخته نیست.
سرانجام او با دل سپردن به ندای جمعی و در همبستگی و همنوایی با گروه کر است که آرامش خود را باز مییابد. آخرین سکانس فیلم او را در حال آوازخوانی در کنار کسانی نشان میدهد که پیشتر آنها را تهدیدی برای آرامش خود دیده بود.
دومین فیلم سینمایی ناتالیا متا، خانم سینماگر آرژانتینی به ویژه در ترسیم خلجانها و اضطرابهای روانی زنی جوان که هر دم بیشتر به قعر توهمات و زجرهای روحی فروتر میرود فیلمی مؤثر است. گاه به نظر میرسد که فیلم در گذشتن از مرز واقعیت و خیال، گذشتن اینس از دنیای حقیقی و غرقه شدن در تخیلات موهوم و غیرواقعی به مختصات سبکی "رئالیسم جادویی" که در سنت ادبی آمریکای لاتین سنتی نیرومند دارد، نزدیک شده است.
بر لبه نازک نبوغ و جنون
فیلم "گم و گور شده" (Volevo Nascondermi) ساخته جورجو دیریتی کارگردان ایتالیایی فیلمی بیوگرافیک با ظرافتها و نازکبینیهای فراوان است. فیلم بر پایه زندگی یک هنرمند مهجور و ناشناخته به نام آنتونیو لیگابو ساخته شده که میان ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۵ در تیرول، مناطق مرزی میان ایتالیا و سویس به دنیا آمده است. این پسرک یتیم بیشتر زندگی را در شمال ایتالیا در کرانه رود پو گذرانده است.
تونی یا همان آنتونیو در شرایطی سخت و ناهموار در روستایی فقرزده زاده میشود. رشد بدنی ناقصی دارد و از سلامت عقلی کاملی برخوردار نیست و به همین خاطر از کودکی با تحقیر و آزار دیگران روبروست. نگونبختی او با مرگ مادر تکمیل میشود و او در محیطی بیرحم در میان افرادی بدخواه و شرور بزرگ میشود.
سالهای رشد و جوانی او در دوران تسلط فاشیسم بر ایتالیا میگذرد. هدف سیستم تربیتی مسلط پرورش افرادی مطیع و خاکسار برای نظام است. چیزی که اصلا به حساب نمیآید نیازهای روحی افراد، به ویژه فرد رنجور و علیلی مانند تونی است. او سالها زیر دست مربیانی نادان و خشن رنج میبرد که می کوشند با زور و خشونت از او مردی "عادی" بسازند. در عمق تیرهروزی که به موجودی یکسره بدبخت و تباه تبدیل شده، سرانجام توجه هنرمندی مهربان به او جلب میشود. این هنرمند به ذوق و قریحه استثنائی تونی در طراحی و نقاشی پی میبرد و او را تشویق به نقاشی میکند. تونی از آن پس با شوقی بیاندازه به نقاشی میپردازد و از این راه به شهرت و اعتباری قابل توجه میرسد.
تونی با استعدادی خیرهکننده به دنیای واقعی و زندگی رنگین اطراف خود توجه میکند و با این که همچنان از ناراحتیهای جسمی و روحی رنج میبرد، اطرافیان را با نقاشیهای خود مسحور میکند.
او با انگیزشی ناشناخته و درونی مثل بیشتر هنرمندان غریزی طبعی شورانگیز و سبکی طبیعی دارد. با شوقی لگامگسیخته پیرامون خود را با رنگهای شاد و جاندار پر میکند اما کمتر کسی به عواطف تند و روان رنجدیده او کاری دارد.
روشن است که او با روحیه روستایی و رومانتیک بیشتر به طبیعت و به ویژه به دنیای بیآزار حیوانات توجه دارد و موتیفهای خود را از همین دنیا میگیرد. بیشتر نقاشیهایش جانورانی هستند که، برخلاف عالم آدمیان، با او در هماهنگی زیست میکنند، از بوقلمون و سوسک تا اسب و گاو.
تونی هنرمندی غریزی است که بدون استیل و سبک و آموزش و راهنما نقش و نگارهای زیبا از درون او میجوشد. سبک او مثل تمام هنرمندان غریزی و ناآزموده کمابیش بدوی است، یادآور کارهای آنری روسوی فرانسوی و پیروسمانی (پیر عثمانی) که گئورگی شنگلایا فیلمی زیبایی از زندگی او ساخته است. (در ضمن این فیلمساز برجسته گرجی هم به تازگی درگذشت).
تونی هم از نظر ظاهر و هم از نظر حرکات و سکنات تا حدی شبیه ونسان وان گوگ است و در فیلم نیز به این موضوع اشاره شده است. وان گوگ را هم چه بسا دیوانه میدانستند و در سراسر زندگی نیز با خشونتها و بیمهری شدید روبرو بود.
جورجو دیریتی فیلمی مؤثر و جاندار ارائه کرده که زندگی یک هنرمند استثنائی را با قدرت تصویر میکند. فیلمساز برای بازآفرینی دنیای پرنقش و نگار نقاش در جا به جای فیلم تصاویری بدیع و مبهوتکننده از محیط روستایی زندگی و کار آنتونیو لیگابو در کرانه پو ارائه داده است.
نقش ناهموار و دشوار هنرمندی در نوسان میان نبوغ و جنون را الیو جرمانو ایفا کرده است که بیتردید از بازیگران قدرتمند سینمای امروز ایتالیا به شمار میرود.