دیداری با "صدراعظم معزول تاریخ ایران"
۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبهفرشاد قربانپور روزنامهنگار از جمله کسانی است که توانسته روزی به منزل فریدون آدمیت برود و چند ساعتی پای صحبتهای او بنشیند. قربانپور در مصاحبه با دویچهوله میگوید مصاحبهای ویژه با این محقق داشته که قول داده آن را تنها پس از مرگ وی منتشر کند.
دویچهوله: آقای قربانپور، شما از آخرین کسانی بودید که با آقای آدمیت ملاقات داشتید. چه شد که ایشان با وجود این که کمتر کسی را میدید و تن به مصاحبه نمیداد، شما را پذیرفت؟
فرشاد قربانپور: آقای فریدون آدمیت براساس مسایلی که در سالهای پس از انقلاب برایش پیش آمده بود، بویژه مسائل امنیتی، مایل به دیدار کسی نبود. نسبت به خیلیها، بیاعتماد بود. من تلاش کردم از طریق کانالهای ارتباطی مختلف، از طریق ارائه کارهایی که کرده بودم و سفارش کسانی که مورد وثوق ایشان بودند، اعتماد ایشان را به طور غیرمستقیم جلب کنم. یعنی ایشان فهمید که من یک روزنامهنگارم، کارم همین است و دنبال چیز دیگری بجز روزنامهنگاری نیستم. یک روز جمعه بود که قبول کردند من بروم دیدارشان. از ۹ صبح تا ۱ بعد از ظهر نزد ایشان بودم. از هر دری صحبت کردیم و من تمام صحبتهای ایشان را ضبط کردم.
من گزارش شما را از دیدار با آقای آدمیت خواندهام. به نظر میآید که بجای انجام یک گفتگو و طرح مسائل جدید، بیشتر ایشان و کارها یا سوابقشان را معرفی کردهاید. چرا؟ آیا ملاحظاتی در کار بود، یا این که شما تحت تاثیر قرار گرفتید و بیشتر شنونده شدید؟
بله. من اول شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم ولی بعد به خودم گفتم تو یک روزنامهنگار هستی و باید با آقای آدمیت مصاحبه کنی. من حدود ۳ ساعت با آقای آدمیت مصاحبه کردم. اما علت این که این مصاحبه جایی چاپ نشد، بخاطر این بود که ایشان از من قول گرفت که تا زمانی که در قید حیات است، این گفتگو را جایی نیاورم. ایشان در این مصاحبه، انتقادهایی نسبت به اشخاص، مسائل سیاسی مملکت یا برخی تاریخنگاران معاصر داشت که به قول ایشان از نمد مشروطه برای خود کلاه ساختهاند.
دلیل مشخصی برای این خواست نیاوردند؟ شما نپرسیدید؟
چرا. ایشان گفت اینها که الان دارند از مشروطه تحلیل ارائه میدهند و کتاب مینویسند و کتابهایشان با تیراژهای آنچنانی و با قیمتهای ارزان چاپ میشود، وابستهاند و من زورم به اینها نمیرسد. اینها در نهایت میتوانند من را تحت فشار قرار بدهند و مشکلات دیگری برای من ایجاد بکنند. روی این حساب خیلی تمایل نداشت که با کسی درگیر شود. گفت من دیگر پیرم پسرجان و زیاد عمر نمیکنم. گفت صبر کن چند ماه بعد میتوانی مصاحبهات را چاپ کنی.
منظورتان این است که قصد دارید آن مصاحبه را به زودی چاپ کنید؟
بله. من بزودی مصاحبه را چاپ میکنم اما نه در یک نشریه، بلکه در یک کتاب. مدتها بود که پروژهای برای مصاحبه با کسانی داشتم که در مورد مشروطه تحقیق کرده و کتاب نوشتهاند. علت اصلی شوق دیدار با آقای آدمیت هم این بود. امیدوارم این مصاحبه و سایر مصاحبهها، تا آخر امسال چاپ شوند.
شما در چه رشتهای تحصیل کردهاید که اینقدر علاقمند به تاریخ و موضوع مشروطه هستید؟
من رشتهام در دانشکدهام جامعهشناسی بود که البته نیمهکار ول کردم. دانشگاه چیزی به آدم یاد نمیدهد، هرچند من از دانشگاه چیزهای زیادی یاد گرفتم. جامعه شناسی را ول کردم آمدم دنبال روزنامهنگاری.
چند سال دارید؟
۲۹ ساله هستم.
آیا در همسن و سالهای خودتان مشاهده میکنید که علاقمند باشند به مسایل تاریخی یا تحقیقی؟
متاسفانه اصلا نسل من اهل مطالعه نیست. حالا اینکه اهل مطالعهی کتاب تاریخی یا فلسفی باشد، آن یک چیز دیگر است. بیشتر معلومات ما از فرهنگ شفاهی است.
برای خیلیها سوال است که آیا حقیقتا نسل شما با آثار آقای آدمیت آشنا بود؟ کتابهای ایشان که منتشر که نمیشد. آیا دست به دست میچرخید، شما مطالعه کردید؟
تا جایی که اطلاع دارم بعد از انقلاب ایران فقط دو کتاب آقای آدمیت منتشر شد، یعنی تجدید چاپ شد. این که آشنا بودیم با کتابهایش، حتی همان کتابهای تاریخی که جمهوری اسلامی بعنوان کتاب درسی مینوشت، آخرش چندین رفرنس داشت از نوشتههای فریدون آدمیت. هر کس کتابی تاریخی میخواند، خواهی نخواهی به اسم آدمیت برمیخورد. ولی متاسفانه باید تاکید کنم که در این دوره، آدمهای همنسل من اصلا آدمیت را نمیشناسند. از روزی که ایشان فوت کرد، من به هرکس زنگ زدم و خبر دادم، گفتند خوب آدمیت که بود؟ برخی میگفتند آها ما میشناسیم ایشان را. استاد فیزیک نبود؟ این نبود؟ آن نبود؟ اینجا فهمیدم که اسم ایشان را خیلیها شنیدهاند اما نمیدانند که بود... متاسفانه تنها در جمعهای خیلی نخبه و دانشگاهی آقای آدمیت را میشناختند. البته دوستان ایشان نیز پس از انقلاب بخاطر برخی مسائل سیاسی یا امنیتی، با وی ارتباط زیادی نداشتند.
شما در گزارش دیدار خود با آقای آدمیت نوشتهاید که وقتی شما را پذیرفتند، به شوخی گفتند من صدراعظم معزول هستم. چطور شد که این را گفتند؟
آنروز که من رفتم دیدن آقای آدمیت، یکروز بارانی بود. من فقط عکسهای جوانیاش را دیده بودم و نمیدانستم الان چه ظاهری دارد. من آنجا میخ تصویر ایشان شده بودم. وقتی رفتیم بالا، دیدم میز خیلی بزرگ و نفیسی در اتاق است که کلی خاک دور و برش را گرفته بود. آقای آدمیت متوجه شد که نگاه من به این میز قدیمی دوخته شده. آنجا بود که گفت این میز یک صدراعظم معزول است. گفت من صدراعظم تاریخ ایران بودم و همین سر صحبت را باز کرد تا آخر. از بدیها و جفاهای زندگی در مورد خودش صحبت کرد.
صحبت عکس را کردید. چرا عکس نگرفتید از آقای آدمیت؟ الان همه متوجه شدهاند که چقدر عکس از ایشان کم است!
بله، درست است. من با یک دوربین معمولی و خانگی چندعکس از ایشان گرفتم که البته اول چندان تمایلی نشان ندادند اما بعد گفتند باشد. متاسفانه من تابستان گذشته بازداشت شدم و خیلی از مدارکم توقیف شد. بعد از اینکه بخشی از مدارکم را پس دادند، دیدم عکسها داخل آنها نیستند. البته من نمیدانم آیا دوباره آنها را به من خواهند داد یا اصلا مفقود شدهاند.
میتوانید خیلی مختصر توضیح بدهید رئوس مصاحبه مفصل شما با آقای آدمیت چه بودند؟
ببینید، آقای آدمیت به تاریخ مشروطه آنگونه که مثلا آقای طباطبایی نگاه میکنند، نگاه نمیکرد. آن چیزی را که واقعیت بود نگاه میکرد. به نظر من او تحلیل خودش را چندان از تاریخ ارائه نمیداد و در قالب تاریخ، بار تاریخ ما نمیکرد. او میگفت تاریخ آن چیزیست که اتفاق افتاده است و در همین مورد صحبت میکرد. در مورد قانون در گفتگو با من توضیح داد. کتابش حکومت قانون عصر سپهسالار که در جمهوری اسلامی تجدید چاپ شد، توضیح داد. من در مورد کتابهایش و اینکه چرا این کتابها را نوشته و چرا این موضوعها را در کتابهایش دنبال کرده از او پرسیدم و ایشان جواب داد. یک سوال مهم هم پرسیدم، اینکه مشروطه در بستر چه چیز بود؟ تجدد بود واقعا یا نه. از نظرآدمیت مشروطه بر بستر بینظمی شکل گرفت. یعنی مردم خواهان نظم بودند. به نظر آدمیت، اولین خواستهی مشروطه قانون بود، نه تجدد.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح