رفسنجانی بر سر دوراهی • مصاحبه
۱۳۸۸ آذر ۲۴, سهشنبهمعاون "ایرنا"، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، دستور داد که از این پس در اخبار و گزارشها عنوان حجتالاسلام را به جای آیتالله در مورد علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان، بکار گیرند. همچنین آیتالله یزدی، دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، همچون مجتبی ذوالنور، نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران، و روحالله حسینیان، نماینده مجلس، که جزو اصولگرایان تندرو به شمار میآیند در سخنان خود به حملات تند و کمسابقه علیه رفسنجانی پرداختند. احمد قابل، پژوهشگر علوم دینی و تحلیلگر سیاسی مقیم ایران به پرسشهای دویچه وله در این زمینه پاسخ گفته است.
دویچه وله: آقای قابل، بعد از یک دوره کاهش حملات به آقای رفسنجانی، در روزهای اخیر شاهد تشدید حمله به ایشان هستیم. شما علتش را چه میدانید؟
احمد قابل: عمدتاً خودشان این طور بیان میکنند که بعد از صحبتهای آقای هاشمی در مشهد و اینکه گفته بودند، من در این فضا نمیتوانم صحبت کنم و شرایط، شرایط مناسبی نیست و بعدهم چند انتقاد کرده بودند از اینکه چرا بسیج و سپاه را در برابر مردم قرار دادهاید، بعد هم عبارتی آورده بودند که "اگر مردم نخواهند، همهی ما باید کنار برویم"، اینها را انگیزه قرار دادند برای اینکه مجدداً به ایشان هجوم بیاورند، و پس از سکوتی که آقای هاشمی داشت، احساس کنند که آقای هاشمی عوض نشده است. چون این مدت که آنها هم کمی آرامتر شده بودند، تصور این بود که آقای هاشمی از جریان اعتراضی فاصله گرفته و مثلاً با حاکمیت همراه شده است. با این تصور، یک مقدار فشارها و هجومهای به ایشان را کم کرده بودند. منتهی با این سخنان مجدداً آن را آغاز کردهاند.
این حملات به نوعی در تناقض با صحبتهای حمایتگرایانهی آقای خامنهای در مورد آقای رفسنجانی است. آیا صحبتهای آقای خامنهای در اینجا جدی گرفته نمیشود یا مسئلهی دیگری مطرح است؟
آن صحبت آقای خامنهای در حقیقت در زمانی بود که شاید چندماه آقای هاشمی سکوت کرد و حرف نزد. به اصطلاح برای یک استمالتی از ایشان و و جذب مجدد ایشان به حاکمیت. به این خاطر، آقای خامنهای در ضمنی که سخنرانی داشتند و از افراد مختلف به عنوان مسئولان کشور نام بردند که اینها همه محترمند، عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت را هم آوردند. طبیعی بود که تا وقتی که آقای هاشمی سکوت میکرد یا مطالبی را میگفت که به نفع آنها بود، طبیعتاً آنها بیشترین احترام را برای وی قائل بودند. ولی مشخص شده است که آنها در صورتی برای افراد احترام قائلند که تابع نظر آنها باشند. ولی اگر بخواهند مستقل بیاندیشند، اندیشههای خودشان را ابراز کنند و به حاکمیت انتقادی کنند، از نظر حاکمیت و باند همراهش، هیچ گونه احترامی ندارند؛ نه تنها شایستهی احترام نیستند، بلکه همهگونه اهانت هم مجاز میشود. پس خیلی چیز عجیبی اتفاق نیفتاده است. یعنی الان هم اگر آقای هاشمی باز سکوت کند، یک مدتی از سکوتش بگذرد، ممکن است باز یکمقداری اینها هم سکوت کنند. ولی اگر آقای هاشمی بخواهد منویات و مطالب خودش را ابراز کند، اینها دست به هجوم میزنند. حتی این نشان میدهد که حمایت آقای خامنهای هم از آقای هاشمی مشروط است. چون آقای خامنهای وقتی از معترضین انتقاد میکند، همهی معترضین را مورد انتقاد قرار میدهد و در حقیقت بیانش این است که هرکس غیر از فهم ایشان و تحلیل ایشان فهم و تحلیلی داشته باشد و بخواهد آن را ابراز کند، او هم جزو کسانی است که مخاطب آقای خامنهای قرار میگیرد. منتهی آقای خامنهای سعیاش این است که خودش را مستقیم با افراد دانهدرشت صحنهی سیاست به تقابل نیندازد. طبیعتاً افرادی که حامی ایشان هستند به میدان میآیند و شروع میکنند به هتک حیثیت کردن. والا خب کلیاش را خود آقای خامنهای در سخنرانیاش گفته و بعد از سخنرانی ایشان است که این هجومها آغاز شده است.
به نظر میآید یکی از عوامل اختلاف در درون جناح اصولگرا در برخورد طیفهای متفاوت این جناح با آقای رفسنجانی نمود پیدا کرده باشد. آیا آقای رفسنجانی میتواند یک عامل واگرایی بیشتر در این جناح بشود؟
درست است که آقای هاشمی و امثال آقای هاشمی را تا چند سال پیش، یعنی تا دورهی قبل از ریاست جمهوری، اصلاً نمیشد از حاکمیت تفکیک کرد و همیشه حامی رفتاری بودند که از سوی حاکمیت در سطح جامعه میشد، توجیهگر بودند یا خودشان مباشر بودند. در اینها نمیشود تردید کرد. یعنی ببینید، مثلاً الان همین داستانی که خود آنوریها هم دارند مطرح میکنند، در قضیهی پارهشدن عکس آیتالله خمینی، ما صحنهی مشابه این را در قضیه کنفرانس برلین در کشور آلمان داشتیم. آقای هاشمی یکی از کسانی بود که بعد از برخوردهای بسیار زشتی که با شرکتکنندگان در کنفرانس برلین شد، در خطبههای نماز جمعه با یک شعفی آمد و تحت عنوان اینکه خدا اینها را رسوا کرد، از آن تصویری که تلویزیون ایران پخش کرد و بعد هم برخوردهای دستگاه قضایی با مخالفان و معترضان در آن زمان به شدت حمایت کرد. من نمیخواهم بگویم که چون ایشان آنجا ظلم کرده، اینجا امروز حق است که به ایشان ظلم شود. نه! ظالم هم اگر یکجایی ظلم کرده، به نظر من، امروز اگر مظلوم واقع شود، باید از حقاش دفاع کرد. ولی میخواهم بگویم که آقای هاشمی اگر امروز دارد اعتراض میکند، پیش خودش فکر میکند که شرایط بسیار متفاوت با آن روز است. یعنی احساس میکند امروز کیان نظام جمهوری اسلامی در خطر است. نحوهی رفتار حاکمیت به گونهای شده است که اصلاً نه از تاک نشانی باقی میماند، نه از تاکنشان. به هرحال باید چیزی به نام جمهوری اسلامی باقی بماند، تا حالا آقای هاشمی به عنوان معترض بعضی از سیاستها، اما مدافع اصل نظام، بتواند آیندهای برای خودش و برای فکرش، برای اندیشهاش و برای کل فعالیتهای سیاسی عمر خودش ببیند.
به نظر من میآید که حتی آقای خامنهای و اینها هم در تصورشان این است که باید این نظام باقی بماند، منتهی راه بقای نظام را گم کردهاند. یعنی شیوههایی را دارند انتخاب میکنند که پیشاپیش همهی خردمندان عالم هشدار دادهاند که این روشها منجر به سقوط حکومتها میشود، نه منجر به بقای حکومتها. یعنی به عوض اینکه از ابزاری استفاده کنند که منجر به بقای یک حکومت میشود، که عدالت است و دادن آزادی و حق مردم، از این عدول کردهاند و با ظلم و ستم به مردم و سلب حقوق مردم میخواهند حکومت کنند. خب اگر این حکومت میخواست باقی بماند، در گذشته حکومتهای مستبد هم باقی میماندند. گرچه بعضی حکومتهای مستبد زمانی طولانی حاکم بودند. شاید آقایان میگویند اگر در دوران ما اتفاق نیفتد که حکومت ساقط شود، حالا به دورهی بعد رسید به جهنم که ساقط شود. لابد این را تصور میکنند که این رفتارها را دارند رقم میزنند.
ولی آقای هاشمی و تمام کسانی که در پدیدآمدن این اوضاع به عنوان نظام، به عنوان یک حاکمیت نقش داشتند، دلشان میسوزد، ضمن اینکه برای خودشان هم احساس خطر میکنند در آن نظامی که برایش کلی تلاش کرده و زحمت کشیدهاند، فکر میکنم که جا دارد که کمی مقاومت کنند. گرچه حالا این مقاومتها کم است و گاهی وقتها اصلاً نیست و در برابر فشارها و ظلم و ستم تسلیم میشوند، ولی حالا یکجا هم که ایشان میخواهد بایستد و از حقیقتی دفاع کند که در ورای آن بخشی از منافع ملت هم تأمین میشود، اینجا باید از ایشان حمایت کرد. به هرحال طیفی که خودش دارد ظلم میکند و در این ظلمها امروز شریک است، به عنوان کودتاچیانی که بعد از انتخابات سعی کردند رأی ملت را بدزدند، طبیعی است که اگر آقای هاشمی بخواهد از حاکمیت جدا شود و جبههی حاکمیت را تضعیف کند، در برابر او میایستند. خب خیلیها غیر از آقای هاشمی بعد از انتخابات از جبههی حاکمیت فاصله گرفتند. بعضیها از مراجع تقلید فاصله گرفتند. امروز همین سخنانی که بعضی از آقایان مراجع میگویند که مراجعی هستند نزدیک و طرفدار حکومت، این نشان میدهد که به هرحال آنها دچار ریزش خیلی شدیدی شدهاند. ضمن اینکه اطلاعات دقیقتری هم وجود دارد که افراد زیادی، حتی در درون دفتر آقای خامنهای، زاویه پیدا کردهاند و به مخالفت برخاستهاند.
چه آیندهای را شما برای وضعیت یا موقعیت آقای رفسنجانی در درون این حکومت میبینید؟ آیا وضعیت آقای رفسنجانی تابعی از وضعیت و سرنوشت جنبشی است که در مردم بوجود آمده است؟
ببینید، به نظر من پیش روی آقای هاشمی دو راه قرار دارد. یک راه این است که به وضعیت انتقادی خودش، حالا با همان روحیهای که خودش دارد، یعنی یکمقدار نرمتر و آرامتر نسبت به مثلاً فرض کنید نیروهای سیاسی دیگر، با یک حالت به قول خودش پدرانه و دلسوزانه و به عنوان یک منتقد دلسوز برای حکومت باقی بماند، خب این یکمقداری شاید چهرهی آقای هاشمی را در درون معترضان بازسازی کند، یعنی اعتماد از دست رفتهی برخی از معترضان به آقای هاشمی را برگرداند.
راه دیگرش این است که آقای هاشمی بخواهد جلب توجه حکومت و طرفداران حکومت را کند. مقصودم از حکومت، حاکمان فعلی هستند. اگر آقای هاشمی بخواهد سرنوشت خودش را با آنها گره بزند و مجدداً به جمع آنها برگردد، خب میدانید که این بازگشت با توجه به هتک حیثیتی که از ایشان شده، و این مستمر هم بوده، و کسی الان در رأس قوهی مجریه است که به شدت با ایشان زاویه دارد و اصلاً در پی حذف ایشان است، یعنی حتی آن زمانی که آقای هاشمی حرفهای مخالف هم نمیزده، سعی میکرده که جایگاهش را از او بگیرد و تضعیفاش کند، طبیعتاً به عنوان یک چهرهی دست چندم در آن طرف پذیرفته خواهد شد و نه به عنوان چهرهی دست اول. یعنی کسی که امروز مثلاً یک نماینده قلابی مجلس میآید و شروع میکند تمام حیثیت گذشتهی او را مورد اعتراض و سؤال قراردادن و از بین بردن.
وقتی کار به اینجا رسیده است که مثلاً در خبرگزاری ایرنا بگویند که برای ایشان بجای استفاده از لفظ آیتالله از لفظ حجتالاسلام استفاده کنند، یعنی این قدر بیایند شأن ایشان را پایین بیاورند، آن هم کسانی این تصمیمات را بگیرند و در ردهای این تصمیمگیری بشود که ابداً اینها خودشان جایگاهی در بین مردم ندارند، وقتی که حالا ایشان را بخواهند بپذیرند، مجدداً هم حتی اگر بیایند بگویند آیتالله هاشمی رفسنجانی، ولی آن اهانتی که آن فرد به خودش اجازه داده به این شخصیتی که آقای هاشمی دارد و نفر دوم انقلاب حساب میشده در مجموعهای که الان باقیماندهاست، یعنی بعد از آقای خامنهای تنها کسی است که بیشترین نسبت را با آقای خمینی داشته و حتی بیشتر از آقای خامنهای به آقای خمینی نزدیک بوده است، عملاً وقتی تا این حد تحقیر شده، در مجامع خود آنها دیگر برای ایشان ارزشی قائل نیستند. فقط ممکن است از رژهی ایشان در برابر مخالفان خرج کنند، اما مطمئناً برای ایشان اعتباری قائل نیستند. یعنی منتظرند باز جایی نقطهضعفی کوچک از ایشان پیدا کنند تا بلافاصله زمیناش بزنند. وقتی کسی این قدر جایگاهش متزلزل است، طبیعتاً رفتن به سوی جناح مسلط برای آقای هاشمی نمیصرفد، حتی به لحاظ شخصی که بخواهد مجدداً به آن سو برگردد.
این طرف ولی ایشان پیش بعضی افراد واقعاً اعتبار دارد. یعنی امثال آقایان کروبی، خاتمی، میرحسین موسوی و بیت آیتالله خمینی، به شدت برای ایشان احترام قائلند. عدهای هم از جناح اصولگرا هستند، مثلا در جامعهی روحانیت مبارز یا در مجمع تشخیص یا بعضی از اعضای مجلس خبرگان هستند که علیرغم فشار فوقالعادهای که طیف آقای جنتی و طیف دولت داشتند، به ایشان به عنوان رئیس مجلس خبرگان رأی دادهاند. اینها هنوز برای آقای هاشمی احترام قائلند. احتمالاً و اتفاقاً آن وجاهتی که ایشان در آن جمع دارد، همین روحیهای است که ایشان را به عنوان یک منتقد دلسوز میدانند. یعنی همهی هستی ایشان را با همهی هستی ستمگران جمع نمیبندند، میگویند ایشان نسبت به آنها زاویه دارد، به این عنوان ایشان محترم است. اگر ایشان بخواهد این خاصیت را که در تصور آنها است کنار بگذارد و به جمع ظلمهای برگردد که امروز بر مردم دارند حکومت میکنند و ظلم میکنند، و مؤید رفتارهای آنها باشد، به طور طبیعی ایشان این جایگاه را هم از دست خواهد داد و آن طرف هم جایگاهی به دست نخواهد آورد.
مصاحبهگر: کیواندخت قهاری
تحریریه: فرید وحیدی